English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
She is fond of sweet things. از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
Other Matches
she smiled sweetly لبخند یا تبسم شیرینی داشت شیرین لبخند میزد
to dislike somebody [something] خوشش نیامدن از کسی [چیزی]
She doesnt like that young man. از آن جوان خوشش نمی آید
She likes loose - fitting dresses . از لباس های گشاد خوشش نمی آید
it pleased him to go خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
One madman is pleased to see another . <proverb> دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید.
inflammable substances چیزهای اتشگیر
trivia چیزهای بی اهمیت
inanimate objects چیزهای بیجان
incidentals چیزهای کوچک
inflammables چیزهای اتشگیر
gaudery چیزهای کم بها
post matter چیزهای پستی
scatterings چیزهای پراکنده
the inevitable چیزهای عادی
bygone چیزهای گذشته
cates چیزهای لذیذ
the sublime چیزهای بلندوعالی
oddment چیزهای متفرقه
munching چیزهای جویدنی
by gone چیزهای گذشته
munches چیزهای جویدنی
munched چیزهای جویدنی
munch چیزهای جویدنی
valuables چیزهای بهادار
impediments چیزهای دست و پاگیر
paleology دانش چیزهای کهنه
microtomy بریدن چیزهای ریز
inter alia میان چیزهای دیگر
appurtenence اسباب چیزهای وابسته
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
coconscious ادراک چیزهای یکسان
Well what do you know!Well i never! بحق چیزهای نشنیده !
impediment چیزهای دست و پاگیر
available amount مقدار [چیزهای] در دسترس
coconsciousness ادراک چیزهای یکسان
among other things میان چیزهای دیگر
impedimenta چیزهای دست و پا گیر
among others میان چیزهای دیگر
bye چیزهای کناری یاثانوی فرعی
to i. on particulars به چیزهای جزئی اهمیت دادن
interposition چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
byes چیزهای کناری یاثانوی فرعی
microphotography عکس برداری از چیزهای خرد
plexus چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
to compare apples and oranges <idiom> چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
gimceackery چیزهای قشنگ وبی مصرف
luff قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
supemundane بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
see things <idiom> چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
littering تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
drainer خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
gutter man دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
litter تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
litters تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
papier یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish <idiom> توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object lesson درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
matelote یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
presentationism عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
sugar شیرینی
nicy شیرینی
sweet stuff شیرینی
loveliness شیرینی
goodies شیرینی
sugar candy شیرینی
lolipops شیرینی
sweetmeat شیرینی
confection شیرینی
love liness شیرینی
saccharinity شیرینی
amiability شیرینی
amiability or amiableness شیرینی
melodiousness شیرینی
sugars شیرینی
bonbon شیرینی
pastry شیرینی
sweetness شیرینی
patisseries شیرینی
patisserie شیرینی
confections شیرینی
marzipan شیرینی
goody شیرینی
pastries شیرینی
mellifluence شیرینی
confetti شیرینی
affeluo'so a شیرین
honeyed شیرین
nectareous شیرین
nectared شیرین
nectarean شیرین
sweetest شیرین
sweet شیرین
sweeter شیرین
sugared شیرین
fresh شیرین
luscious شیرین
amiable شیرین
saccharine شیرین
mellifluous شیرین
dolce شیرین
fresh- شیرین
freshest شیرین
dulcet شیرین
fresh water اب شیرین
soft water اب شیرین
tuneful شیرین
tucking شیرینی مربا
freshness شیرینی بی نمکی
kissing comfit شیرینی معطر
tucks شیرینی مربا
tuck شیرینی مربا
ingratiation خود شیرینی
wafers شیرینی پنجرهای
cooky شیرینی خشک
custard pie یکجور شیرینی
blintz نوعی شیرینی
blintze نوعی شیرینی
confectioners شیرینی فروش
confectioner شیرینی فروش
box suitmeats جعبه شیرینی
cooky شیرینی بیسکویت
cookies شیرینی خشک
cookies شیرینی بیسکویت
cookie شیرینی بیسکویت
confectionary شیرینی سازی
corn ball شیرینی چس فیل
costs arabicus قسط شیرینی
cracker یکجور شیرینی
elecampane نوعی شیرینی
crackers یکجور شیرینی
wafer شیرینی پنجرهای
baked meat نان شیرینی
sugared شیرینی زده
sweet tooth علاقمند به شیرینی
sweet tooth شیرینی دوست
bakemeat نان شیرینی
sweetmeat شیرینی جات
cookie شیرینی خشک
puff pastry شیرینی پفکی
figuration شیرین کاری
it tastes sweet شیرین است
f. fishes ماهیهای اب شیرین
evaporator دستگاه اب شیرین کن
crawfish خرچنگ اب شیرین
edulcorate شیرین کردن
dulcify شیرین کردن
soda جوش شیرین
freshet جوی اب شیرین
sweet voiced شیرین صدا
sweetish شیرین نوشین
sweetmeat غذای شیرین
sweeteners شیرین کننده
tour de force شیرین کاری
tragicomedies تلخ و شیرین
tragicomedy تلخ و شیرین
Its well worth . Its a bargain at the price . شیرین می ارزد
shirin خودکشی شیرین
to soften water شیرین کردن آب
sweet spoken شیرین زبان
sweet root شیرین بیان
freshwater king متصدی اب شیرین کن
licorice شیرین بیان
limnetic وابسته به اب شیرین
limnic وابسته به اب شیرین
limnology اب شیرین شناسی
melodiously بطور شیرین
sweetener شیرین کننده
pimiento فلفل شیرین
sweet pepper فلفل شیرین
sodium bicarbonate جوش شیرین
solar still اب شیرین کن افتابی
sorgho ذرت شیرین
sorgo ذرت شیرین
sugarberry تمشک شیرین
sweet lemon لیموی شیرین
sweet oil روغن شیرین
softer سبک شیرین
sugary شیرین زبان
melodies اهنگ شیرین
melody اهنگ شیرین
liquorice شیرین بیان
freshwater وابسته به اب شیرین
sweet pea نخود شیرین
sweet peas نخود شیرین
sweetens شیرین کردن
sweetening شیرین کردن
sweeten شیرین کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com