Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to ask somebody for
[about]
something
از کسی چیزی درخواست کردن
to ask specifically about something
چیزی را به طور خاص درخواست کردن
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
HTTP
دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
cues
پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی
cue
پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی
put in for something
<idiom>
درخواست چیزی
QBE
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisition
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioning
درخواست کردن درخواست وسایل
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
an a for a position
درخواست دهنده برای کار
appeal
[to]
or
[for]
درخواست
[برای]
[استیناف در دادگاه]
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
referral order
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
reverse
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversed
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverses
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
status
سیگنال کامپیوتری برای درخواست اطلاعات از وضعیت خط ی ترمینال
reversing
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
requested
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requests
درخواست اماد کردن درخواست کردن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
retarding
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
request modify
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
wait time
خیر بین یک درخواست برای داده و ارسال داده از حافظه
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
excess demand
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
speak for
<idiom>
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
درخواست کردن
solicit
درخواست کردن
prays
درخواست کردن
implores
درخواست کردن از
pray
درخواست کردن
implore
درخواست کردن از
supplicate
درخواست کردن
plead with
درخواست کردن
implored
درخواست کردن از
applying
درخواست کردن
solicited
درخواست کردن
entreat
درخواست کردن
entreated
درخواست کردن
demanded
درخواست کردن
entreating
درخواست کردن
demands
درخواست کردن
applies
درخواست کردن
imploring
درخواست کردن از
soliciting
درخواست کردن
demand
درخواست کردن
apply
درخواست کردن
praying
درخواست کردن
prayed
درخواست کردن
entreats
درخواست کردن
solicits
درخواست کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
to ask too much
بیش از حد درخواست کردن
requisitioning
درخواست رسمی کردن
indent
سفارش درخواست کردن
soliciting
درخواست یا تقاضا کردن از
indents
سفارش درخواست کردن
indenting
سفارش درخواست کردن
requisition
درخواست رسمی کردن
solicit
درخواست یا تقاضا کردن از
requisitioned
درخواست رسمی کردن
solicited
درخواست یا تقاضا کردن از
to apply for leave
درخواست مرخصی کردن
solicits
درخواست یا تقاضا کردن از
call for fire
درخواست اتش کردن
bones
خواستن درخواست کردن
bone
خواستن درخواست کردن
boned
خواستن درخواست کردن
to reject
[refuse]
an application
درخواست نامه ای را رد کردن
to a oneself for help
درخواست کمک کردن
to deny somebody a wish
درخواست کسی را رد کردن
requisitions
درخواست رسمی کردن
boning
خواستن درخواست کردن
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
mission call
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
to grieve over anything
برای چیزی
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
apply
درخواست کردن شامل حال بودن
subsequent filing
[application, documents]
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
applying
درخواست کردن شامل حال بودن
to file a petition
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
applies
درخواست کردن شامل حال بودن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requested
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
requests
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
to file an application to somebody
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
lean on
<idiom>
اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
to withdraw an application
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
approval
توافق برای استفاده از چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
demands
تقاضا برای انجام چیزی
ask
برای چیزی بی تاب شدن
asks
برای چیزی بی تاب شدن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
asked
برای چیزی بی تاب شدن
asking
برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com