Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
To keep one s distmce from some one .
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
Other Matches
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
alleyways
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alley
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
thick
با فاصله زیاد از دوسطح
thickest
با فاصله زیاد از دوسطح
easily
بردن با فاصله زیاد
thicker
با فاصله زیاد از دوسطح
to space out
زیاد فاصله دادن گشادترکردن
It is some distance to the school .
تا مدرسه فاصله زیاد است
spreads
فاصله زیاد بین مدافعان عرض شاخهای گوزن
spread
فاصله زیاد بین مدافعان عرض شاخهای گوزن
to show f.
تسلیم نشدن رام نشدن
shim
واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
burdended
فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
overrent
اجاره زیاد گرفتن از
to rate up
بیمه زیاد گرفتن از
align
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligns
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligning
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligned
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
to be on the razzle
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to have a binge
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
following distance
فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
point blank range
فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
interval
فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
space
فاصله دادن فاصله داشتن
spaces
فاصله دادن فاصله داشتن
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
chummiest
صمیمی
warms
صمیمی
chummier
صمیمی
heart to heart
صمیمی
warmest
صمیمی
privy
صمیمی
cordial
صمیمی
cordials
صمیمی
heart-to-heart
صمیمی
warmed
صمیمی
trueheartedness
صمیمی
heartfelt
صمیمی
heart-to-hearts
صمیمی
household
صمیمی
bighearted
صمیمی
chummy
صمیمی
warm
صمیمی
sincere
صمیمی
true hearted
صمیمی
households
صمیمی
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
cater cousin
دوست صمیمی
hail fellow
دوست صمیمی
hail fellow
صمیمی نزدیک
hand and glove
خیلی صمیمی
hand in glove
خیلی صمیمی
wholehearted
صمیمی یکدل
unaffected
بی تکلیف صمیمی
truehearted
صمیمی بی ریا
crony
دوست صمیمی
close-knit
صمیمی و متحد
intimate
صمیمی محرم
real
بی خدشه صمیمی
wholeheartedly
صمیمی یکدل
intimado
دوست صمیمی
cronies
دوست صمیمی
intimates
صمیمی محرم
comradely
دوستانهو صمیمی
intimating
صمیمی محرم
inseparables
دوستان صمیمی
cobber
دوست صمیمی
intimated
صمیمی محرم
disallow
قائل نشدن
to put by
تسلیم نشدن
to keep up one's spirits
دلسرد نشدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
موفق نشدن
resist temptation
وسوسه نشدن
to go wrong
موفق نشدن
hold the line
<idiom>
تسلیم نشدن
to fall through
موفق نشدن
disallows
قائل نشدن
to get out of the way
مانه نشدن
to miss plant
سبز نشدن
excluding
شامل نشدن
unsay
گفته نشدن
disallowed
قائل نشدن
disallowing
قائل نشدن
to miss fire
کامیاب نشدن
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
insincere
غیر صمیمی بی صداقت
i remain yours truly
دوست صمیمی شما
nears
صمیمی نزدیک شدن
nearing
صمیمی نزدیک شدن
near
صمیمی نزدیک شدن
nearest
صمیمی نزدیک شدن
one's second self
دوست صمیمی شخص
neared
صمیمی نزدیک شدن
nearer
صمیمی نزدیک شدن
chums
صمیمی رفیق بودن
near-
صمیمی نزدیک شدن
chum
صمیمی رفیق بودن
exclusion
عمل شامل نشدن
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
to keep cold
دست پاچه نشدن
keep one's head
دست پاچه نشدن
to keep ones he
دست پاچه نشدن
keep cold
دست پاچه نشدن
exclude
شامل نشدن یا جداشدن
to keep ones hair on
دست پاچه نشدن
to keep one's hair on
دست پاچه نشدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
باز هم متوجه نشدن
keep one's hair on
دست پاچه نشدن
excludes
شامل نشدن یا جداشدن
underdraw
کشیده نشدن زه تا اخر
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
bosom friend
دوست محرم یا صمیمی یاهمدم
blackouts
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
to f. in the pan
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
expostfacto
عطف به ماسبق نشدن قانون
blackout
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to collapse
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
to meet with a repulse
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
close march
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
ملتفت نشدن
[با وجود نشانه ها و توضیحات]
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
leakage
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakages
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
go no go
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
ratchet effect
اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
lanolin
لانولین
[ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
en dash
خط فاصله ان
em dash
خط فاصله ام
spaces
فاصله
spaces
جا فاصله
space
فاصله
space
جا فاصله
blank
فاصله
blankest
فاصله
tele
فاصله
per saltum
بی فاصله
space bar
فاصله زن
unremittingly
بی فاصله
length
فاصله
hiatus
فاصله
spacing
فاصله
interval
فاصله
range
فاصله
ranged
فاصله
ranges
فاصله
diastema
فاصله
discontinuance
فاصله
gap
فاصله
intermezzo
فاصله
intermittence
فاصله
gaps
فاصله
lengths
فاصله
distances
فاصله
clearance
فاصله
head space
فاصله سر
equidistant
هم فاصله
single space
تک فاصله تو هم
blank character
فاصله
interregna
فاصله
distance
فاصله
interregnum
فاصله
interregnums
فاصله
focusses
فاصله کانونی
elongation
فاصله زاویهای
intervalometer
فاصله سنج
lattice spacing
فاصله شبکه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com