English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 255 (41 milliseconds)
English Persian
give someone the slip <idiom> از کسی فرار کردن
Search result with all words
bleed فرار کردن یک سیال
bleeds فرار کردن یک سیال
skulk از زیرمسئولیت فرار کردن
skulked از زیرمسئولیت فرار کردن
skulking از زیرمسئولیت فرار کردن
skulks از زیرمسئولیت فرار کردن
flee فرار کردن
fleeing فرار کردن
flees فرار کردن
lam فرار کردن گریختن فرار
lamming فرار کردن گریختن فرار
lams فرار کردن گریختن فرار
scarper فرار کردن
scarpered فرار کردن
scarpering فرار کردن
scarpers فرار کردن
elope فرار کردن با معشوق
elope گریختن فرار کردن
eloped فرار کردن با معشوق
eloped گریختن فرار کردن
elopes فرار کردن با معشوق
elopes گریختن فرار کردن
eloping فرار کردن با معشوق
eloping گریختن فرار کردن
abscond فرار کردن
absconded فرار کردن
absconding فرار کردن
absconds فرار کردن
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
escape فرار کردن
escaped فرار کردن
escapes فرار کردن
escaping فرار کردن
fly گریختن از فرار کردن از
loup فرار کردن
scape فرار کردن
skedaddle فرار کردن
skirl بسرعت باد فرار کردن
to overrun one's creditors از دست بستانکاران فرار کردن
to run away فرار کردن
To beak jail . از زندان فرار کردن
To block the escape routes. راههای فرار را مسدود کردن
get away <idiom> فرار کردن
make a run for it <idiom> برای نجات جان فرار کردن
to escape with nothing more than/just a fright از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
to run off فرار کردن
to run away فرار کردن
to elope فرار کردن
Other Matches
mercurial فرار
escapement فرار
breakaway فرار
evasive فرار
volatile فرار
defection فرار
escaping فرار
leg bail فرار
escaped فرار
escapes فرار
transgressor فرار و
drives فرار گل زن
drive فرار گل زن
escape فرار
scape فرار
loup فرار
to take flight فرار
subtile فرار
bridge escape فرار از پل
bolt-holes راه فرار
nonvolatile غیر فرار
volatility product محصول فرار
brain drain فرار مغزها
flyaway فرار فراری
escapism فلسفه فرار
guys فرار گریز
fugitive ناپایدار فرار
volatile memory حافظه فرار
volatile file فایل فرار
escape فرار از خاک
skip of the mat فرار از تشک
escape گریز فرار
volatile storage انباره فرار
escapes گریز فرار
volatile storage حافظه فرار
escapes فرار از خاک
volatility product فراورده فرار
escaped فرار از خاک
scape of molecules فرار ملکول ها
volatile file پرونده فرار
escaping فرار از خاک
scudding فرار از باد
volatile compound ترکیب فرار
fugitives ناپایدار فرار
postern راه فرار
bolt-hole راه فرار
scape وسیله فرار
desertion فرار بیوفایی
escaping گریز فرار
desertion فرار از خدمت
escaped گریز فرار
guy فرار گریز
fugitively بطور فرار
trailing edge لبه فرار
get away فرار برو
hot money پول فرار
flight of capital فرار سرمایه
escapable فرار کردنی
escape hatch دریچه فرار
tax evasion فرار از مالیات
escape trunk دهلیز فرار
escape velocity سرعت فرار
getaway گریز فرار
escapologists اهل فرار
luft خانه فرار
jailbreak فرار از زندان
jailbreaks فرار از زندان
capital flight فرار سرمایه
centrifugal فرار از مرکز
fled فرار کرده
escape mechanism وسیله فرار
fugitiveness تمایل به فرار
escapologist اهل فرار
getaways گریز فرار
I made good my escape . موفق به فرار شد
tax loopholes روزنههای فرار مالیاتی
flight square خانه فرار شطرنج
tax evasion فرار از پرداخت مالیات
give out <idiom> اجازه فرار دادن
blockage راه فرار را بستن
He ran away from scool . از مدرسه فرار کرد
blockages راه فرار را بستن
They escaped under cover of darkness. درتاریکی شب فرار کردند
turn tail <idiom> فرار از خطر یا مشکل
breach of prison جرم فرار از زندان
shoo باکیش فرار دادن
shooing باکیش فرار دادن
shooed باکیش فرار دادن
shoos باکیش فرار دادن
nonvolatile storage حافظه غیر فرار
volatile oils روغنهای فرار یا بخارشدنی
kicks فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kicking فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kicked فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
kick فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
preconcert قبلا فرار ومدار گذاردن
photonegative فرار کننده ودوشونده از نور
malingering تعارض به منظور فرار ازخدمت
escaping فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
Tell me how you escaped? بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
zapp flap شکل ابتدائی فلپهای لبه فرار
escape فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
Tell me hpw you escaped. برایم بگه چطور فرار کردی
escapes فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
bolts فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
escaped فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
bolting فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolted فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
escapade فرار و اختقا از ترس توقیف جفتک زنی
draft dodgers کسی که از خدمت زیر پرچم فرار میکند
escapades فرار و اختقا از ترس توقیف جفتک زنی
draft dodger کسی که از خدمت زیر پرچم فرار میکند
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
boat people پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
escapism خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
fire escapes پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
fire escape پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
static حافظه غیر فرار که نیاز به تنظیم مجدد ندارد
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
shunpike جاده فرعی برای فرار ازپرداخت عوارض راه
choke ring رینگ مانع فرار گاز در تفنگهای بدون عقب نشینی
evasion and scape تاکتیک فرار از اسارت واجتناب از دستگیری مجدد به وسیله دشمن
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
colder اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
coldest اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
Emergeny exit . پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
colds اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
cores 1-حافظه مرکزی کامپیوتر. 2-روش ذخیره سازی غیر فرار در کامپیوترهای قدیمی
core 1-حافظه مرکزی کامپیوتر. 2-روش ذخیره سازی غیر فرار در کامپیوترهای قدیمی
escapism هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
capacitor وسیلهای با فرفیت خیلی بالا و کوچک که میتواند برای قط عات RAM فرار
push up stack سیستم صف ذخیره سازی موقت که آخرین موضوع اضافه شده در انتهای لیست فرار می گیرد
jet flap فلپی که جریان هوا یاگازهای پر انرژی خارج شده در امتداد لبه فرار از روی ان عبور میکنند
tabbed flap فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
red herrings شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
anti servo tab بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
flashes حافظه غیر فرار مشابه EEPROM که با بلاکهای داده کار میکند و نه بیتها که معمولاگ در درایور دیسک به کار می رود
acrylic lacquer لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
flashed حافظه غیر فرار مشابه EEPROM که با بلاکهای داده کار میکند و نه بیتها که معمولاگ در درایور دیسک به کار می رود
flash حافظه غیر فرار مشابه EEPROM که با بلاکهای داده کار میکند و نه بیتها که معمولاگ در درایور دیسک به کار می رود
escape hatch دهلیز فرار دهلیز نجات
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
fradulent conveyance معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com