Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
to skirt a camp	از کنار یا پیرامون اردویی ردشدن
Other Matches
camp color	پرچم اردویی
traverses	ردشدن
percolating	ردشدن
percolates	ردشدن
traversing	ردشدن
to go by	ردشدن
percolated	ردشدن
traverse	ردشدن
traversed	ردشدن
percolate	ردشدن
to steer clear of	بسلامت ردشدن از
to scrape through	بزور ردشدن یاگذشتن
outlines	پیرامون
peripheries	پیرامون
outlining	پیرامون
circumferences	پیرامون
circumference	پیرامون
outline	پیرامون
outlined	پیرامون
perimeter	پیرامون
circuity	پیرامون
periphery	پیرامون
ambit	پیرامون
absis	پیرامون
perimeters	پیرامون
around	پیرامون دراطراف
perimeter	پیرامون محیط
outline	خلاصه پیرامون
periscope	پیرامون بین
perimeters	پیرامون محیط
outlined	خلاصه پیرامون
space current	جریان پیرامون
circumnavigate	پیرامون پیمودن
outlines	خلاصه پیرامون
outlining	خلاصه پیرامون
periscopes	پیرامون بین
the four seas	دریاهای پیرامون بریتانیا
have to do with <idiom>	پیرامون موضوعی بودن
perigynous	واقع در پیرامون مادگی یاتخمدان
parosteitis	اماس بافتهای پیرامون استخوان
pi	نسبت پیرامون به شعاع دایره
my fancy plays round that idea	خیال من همواره در پیرامون این موضوع سیر میکند
pope's eye	غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
cabin pressure	فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
banks	کنار
recesses	کنار
marge	کنار
along side	در کنار
along side	تا کنار
margin	کنار
recess	کنار
verges	کنار
border line	خط کنار
apart	کنار
bourne	کنار
bank	کنار
waterfront	اب کنار
margins	کنار
rims	کنار
rim	کنار
verge	کنار
lip	کنار
brink	کنار
brim	کنار
brimmed	کنار
brimming	کنار
brims	کنار
waterfronts	اب کنار
abutment	کنار
besides	کنار
edges	: کنار
on shore	بر کنار
limit	کنار
border	کنار
list	کنار
lotus	کنار
bordering	کنار
bordered	کنار
rand	کنار
marginate	کنار
side aisle	کنار
edge	: کنار
ex-	کنار
ex	کنار
off	از کنار
lotuses	کنار
away	کنار
lotos	کنار
lote	کنار
to put a way	کنار گذاشتن
strand	کنار دریا
coasts	کنار دریا
side step	کنار رفتن
to lay aside	کنار گذاشتن
to leave off	کنار گذاشتن
coast	کنار دریا
by the window	کنار پنجره
step aside	کنار رفتن
to put by	کنار گذاشتن
coping	کنار امدن
Joking apart. <idiom>	شوخی به کنار.
bypasses	کنار گذار
Stand asid . step aside .	کنار بایست
gravesides	در کنار آرامگاه
graveside	در کنار آرامگاه
touchline	خط کنار زمین
Joking aside. <idiom>	شوخی به کنار.
sidelining	خط کنار زمین
strand	کنار رود
strands	کنار دریا
foreshores	کنار دریا
wayside	کنار جاده
roadside	کنار جاده
roadsides	کنار جاده
lote	درخت کنار
pull away	کنار گرفتن
pt down	کنار گذاردن
lotos	درخت کنار
lay away	کنار گذاشتن
floret of ray	گلچه کنار
bow out	کنار کشیدن
foreshore	کنار دریا
put aside	کنار گذاشتن
strands	کنار رود
side foot	ضربه با کنار پا
bypass	کنار گذار
bypassed	کنار گذار
shipside	کنار کشتی
bypassing	کنار گذار
shipboard	کنار کشتی
seacoast	دریا کنار
riparian	رود کنار
put in	کنار امدن با
put away	کنار گذاردن
to set by	کنار گذاشتن
by the side of the road	در کنار جاده
seaside	دریا کنار
lotus-eater	کنار خوار
lotus-eaters	کنار خوار
waterside	کنار دریا
shore	کنار دریا
lotos eater	کنار خوار
shores	کنار دریا
deposit	کنار گذاشتن
by	نزدیک کنار
side	سمت کنار
sides	سمت کنار
sheer	کنار رفتن
withdrawal	کنار کشیدن
lotus eater	کنار خوار
withdrawals	کنار کشیدن
reserve	کنار گذاشتن
seastrand	دریا کنار
limbo	کنار دوزخ
riverside	کنار رور
overrule	کنار گذاشتن
overruled	کنار گذاشتن
overrules	کنار گذاشتن
next	جنب کنار
lotuses	درخت کنار
lotus	درخت کنار
off	از روی از کنار
reserving	کنار گذاشتن
reserves	کنار گذاشتن
shelf	کنار گذاشتن
sideline	خط کنار زمین
deposits	کنار گذاشتن
receding	کنار کشیدن
earmark	کنار گذاشتن
recedes	کنار کشیدن
receded	کنار کشیدن
earmarks	کنار گذاشتن
recede	کنار کشیدن
sidelined	خط کنار زمین
sidelines	خط کنار زمین
bedside	کنار بستر
the ins and outs	گوشه و کنار جرئیات
towpaths	جادهی کنار آب راه
road ditch	راه آب [کنار جاده]
waterside workmen	کارگران کنار دریا
to put something into cold storage <idiom>	چیزی را به کنار گذاشتن
sea dike	دیوار کنار اب دریا
down the line	ضربه از کنار زمین
ex ship	تحویل در کنار کشتی
to set aside [temporarily]	[موقتا] کنار گذاشتن
franco alongside ship	تحویل کنار کشتی
jooshim	داور کنار تکواندو
long shore	وابسته بدریا کنار
ex warehouse	تحویل در کنار انبار
ratch	کنار یا لبه کشتی
to put something on the shelf <idiom>	چیزی را به کنار گذاشتن
road side	کنار جاده یا خیابان
safety fence	جانپناه کنار راه
roadhouse	میخانهی کنار راه
roadhouses	میخانهی کنار راه
seafronts	اسکله کنار دریا
seafront	اسکله کنار دریا
holiday by the seaside [British]	تعطیلات در کنار دریا
holiday at the seaside [British]	تعطیلات در کنار دریا
holiday by the seaside [British]	مسافرت کنار دریا

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com