Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (5 milliseconds)
English
Persian
simple
اسان
simpler
اسان
simplest
اسان
cushier
اسان
cushiest
اسان
cushy
اسان
potties
اسان
potty
اسان
straightforward
اسان
easier
اسان
easiest
اسان
easy
اسان
facile
اسان
degage
اسان
duck soup
اسان
easygoing
اسان
eath
اسان
Other Matches
facilitating
اسان کردن
lenient
اسان گیر
permissiveness
اسان گیری
permissive
اسان گیر
to sweep past
اسان رفتن
to roll on
اسان رفتن
easygoing
اسان گیر
to roll by
اسان رفتن
to ease off
اسان شدن
light handed
اسان راحت
laxity
اسان گیری
facilitates
اسان کردن
euthanasia
مرگ اسان
easier
پاس اسان
easiest
پاس اسان
easy
پاس اسان
soft loans
وام اسان
lollipop
ضربه اسان
soft loan
وام اسان
lollipops
ضربه اسان
facilitate
اسان کردن
facilitated
اسان کردن
happy go lucky
اسان گذران بیمار
glided
سریدن اسان رفتن
duck soup
کار اسان وسهل
leniency
اسان گیری ارفاق
cushily
اسان وبی دردسر
to take it easy
کار را اسان گرفتن
glide
سریدن اسان رفتن
glides
سریدن اسان رفتن
royal road
اسان ترین راه
in orders to make it easiter
برای اسان تر کردن ان
it promisews to be easy
امید میرود اسان باشد
it is very easily done
بسیار اسان انجام میگیرد
mobility
انتقال اسان منابع تولید
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
in orders that it may beeasier
برای اینکه اسان تر شود
kickable
اسان برای ضربه زدن با پا
collar
کسب اسان امتیاز ضربه
laughter
مسابقه اسان برای بردن
collars
کسب اسان امتیاز ضربه
chippie
پرتاب اسان از زیر سبد
holeable
گوی اسان برای به سوراخ انداختن
pie alley
مسیر اسان برای گوی اندازی
nothing great is easy
هیچ کاری بزرگی اسان نیست
friendliness
میزان اسان بودن کار باکامپیوتر یا برنامه
pick a cherry
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
break the wind
در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
cheesecake
مسیری در بولینگ که امتیازبه دست اوردن در ان اسان است
cheesecakes
مسیری در بولینگ که امتیازبه دست اوردن در ان اسان است
pedrail
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
down line processor
پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
setl
زبان سطح بالا که برای اسان کردن برنامه نویسی الگوریتم طراحی شده است
ten key pad
مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
smalltalk
یک سیستم زبان و نرم افزارکه برای هر چه بیشتر اسان نمودن استفاده از کامپیوترتوسط افراد عامی طراحی شده است اسمال تاک
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
simplify
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies
اسان تر کردن مختصر کردن
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com