Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English
Persian
garotte
اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
garrote
اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
Other Matches
garrotter
راهزنی که مردم راخفه میکند
churn
بوسیله اسباب گردنده
churns
بوسیله اسباب گردنده
churned
بوسیله اسباب گردنده
to take to the road
راهزنی کردن
roved
اواره شدن راهزنی دریایی کردن
roves
اواره شدن راهزنی دریایی کردن
rove
اواره شدن راهزنی دریایی کردن
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
robberies
راهزنی
banditry
راهزنی
brigandism
راهزنی
brigandage
راهزنی
robbery
راهزنی
highway robbery
راهزنی
piracy
راهزنی دریایی
hoid up
راهزنی با تهدید
pirated
راهزنی دریایی
pirating
راهزنی دریایی
pirates
راهزنی دریایی
pirate
راهزنی دریایی
disfurnish
بی اسباب کردن
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
move house
اسباب کشی کردن
moves
اسباب کشی کردن
moved
اسباب کشی کردن
move
اسباب کشی کردن
to shift to the new building
اسباب کشی کردن
conspiratress
اسباب چینی کردن
to form a plot
اسباب چینی کردن
moved
اسباب کشی کردن تکان
moves
اسباب کشی کردن تکان
To collect (pack)the household goods.
اسباب خانه را جمع کردن
move
اسباب کشی کردن تکان
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
move in
به خانه تازه اسباب کشی کردن
to move in
بخانه تازه اسباب کشی کردن
piloted
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
rub shoulders with others
با مردم امیزش کردن
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
To be a good mixer.
با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
tackling
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
wipe
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiping
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipes
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiped
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
to count
بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
populations
تعداد مردم مردم
population
تعداد مردم مردم
baptises
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizing
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptising
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizes
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptised
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptize
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
to make
[commit]
a faux pas
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
pedrail
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
semaphore
بوسیله پرچم مخابره کردن
latch
بوسیله کلون محکم کردن
latches
بوسیله کلون محکم کردن
hyphenate
بوسیله خط دارای فاصله کردن
instantiate
معرفی کردن بوسیله کنسرت
step down
کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
electrotype
بوسیله برق چاپ کردن
wet down
بوسیله اب پاشی خیس کردن
shield
بوسیله سپر حفظ کردن
shields
بوسیله سپر حفظ کردن
chafing
بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafe
بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafes
بوسیله اصطکاک گرم کردن
policed
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
whet
عمل تیز کردن بوسیله مالش
gravitating
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
faradize
بوسیله القای برق معالجه کردن
gravitates
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitated
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitate
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
vectorial
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
to proclaim meetings
بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
photoengrave
بوسیله عکاسی گراور سازی کردن
vectors
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
postcard
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
to file a petition
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
thermostat
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
polices
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
roentgenize
بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
latensify
بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
to shield
بوسیله سپر
[پوشش]
حفظ کردن
thermostats
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
electrolyze
تجزیه کردن بوسیله جریان برق
postcards
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
vector
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
police
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
to be spoons on
در پیش روی مردم یااحمقانه عشق بازی کردن ولاس زدن
percutaneous perspiration
عرق کردن بوسیله پوست تعرق جلدی
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to file an application to somebody
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
labiovelar
تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها
scalded cream
سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند
psychanalyze
بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
lixiviate
تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
pyrogravure
نقشهای که بوسیله داغ کردن چوب روی ان می اندازند
seam
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seams
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
three-day retreat
گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی
[برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
maieutics
فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
barff's precess
حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
manual
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
sifting
روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
phototostat
رونوشت برداری بوسیله عکاسی دستگاه عکسبرداری ازاسناد رونوشت تهیه کردن
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
horizon
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
ambulance
بوسیله امبولانس حمل کردن امبولانس
ambulances
بوسیله امبولانس حمل کردن امبولانس
rigged
اسباب
apparatus
اسباب
tackle
اسباب
appliance
اسباب
gadget
اسباب
devices
اسباب
device
اسباب
things
اسباب
appliances
اسباب
accouterment
اسباب
article
اسباب
rigs
اسباب
tool
اسباب
apparel
اسباب
traps
اسباب
rig
اسباب
rigging
اسباب
tackled
اسباب
instrument
اسباب
tackling
اسباب
tackles
اسباب
gadgets
اسباب
free hand
بی اسباب
instrumentally
با اسباب
contrivance
اسباب
free handed
بی اسباب
lash up
اسباب
whigmaleery
اسباب
whigmaleerie
اسباب
articles
اسباب
fixings
اسباب
geap
اسباب
remover
اسباب کش
removers
اسباب کش
outfits
اسباب
freehand
بی اسباب
contraptions
اسباب
doodad
اسباب
contraption
اسباب
dixings
اسباب
doodads
اسباب
contrivances
اسباب
valuables
اسباب
outfit
اسباب
mountings
اسباب
exerciser
اسباب ورزش
rectifier
اسباب تقطیر
fishing gear
اسباب ماهیگیری
move
اسباب کشی
thing
اسباب دارایی
impedimenta
اسباب تاخیرحرکت
trocar
اسباب بزل
gear
اسباب لوازم
engine
موتور اسباب
enginery
اسباب جنگی
gears
اسباب لوازم
geared
اسباب لوازم
malice
اسباب چینی
appliances
اسباب کار
appliance
اسباب کار
furniture
سامان اسباب
resonator
اسباب ارتعاش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com