Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
purofier	اسباب تصفیه گاز
Other Matches
liquidation	تصفیه
rectification	تصفیه
water softeners	اب تصفیه کن
administration	تصفیه
depuration	تصفیه
adjustment	تصفیه
adjustments	تصفیه
clearance	تصفیه
administrations	تصفیه
conciliation	تصفیه
fining	تصفیه
purgation	تصفیه
percolation	تصفیه
water purification	تصفیه اب
expurgation	تصفیه
water softener	اب تصفیه کن
settlements	تصفیه
settlement	تصفیه
clarification	تصفیه
arrangements	تصفیه
arrangement	تصفیه
infiltration	تصفیه
administer	تصفیه کردن
official receiver	مدیر تصفیه
trustees	مدیر تصفیه
trustee	مدیر تصفیه
purified	تصفیه شده
administering	تصفیه کردن
receiver	مدیر تصفیه
receivers	مدیر تصفیه
refined	تصفیه شده
refinery	تصفیه خانه
settlements	تصفیه پرداخت
catharsis	تصفیه تطهیر
administers	تصفیه کردن
adjust	تصفیه نمودن
administered	تصفیه کردن
sublimate	تصفیه کردن
reconciling	تصفیه کردن
refines	تصفیه کردن
refines	تصفیه شدن
reconciles	تصفیه کردن
reconcile	تصفیه کردن
accommodates	تصفیه کردن
accommodated	تصفیه کردن
accommodate	تصفیه کردن
clarifying	تصفیه کردن
clarifying	تصفیه شدن
clarify	تصفیه کردن
clarify	تصفیه شدن
clarifies	تصفیه کردن
clarifies	تصفیه شدن
try	تصفیه کردن
refine	تصفیه شدن
refine	تصفیه کردن
liquidators	مدیر تصفیه
liquidator	مدیر تصفیه
rectify	تصفیه کردن
administrator	مدیر تصفیه
administrators	مدیر تصفیه
outstandingly	تصفیه نشده
outstanding	تصفیه نشده
rectifies	تصفیه کردن
rectified	تصفیه کردن
unsettled	تصفیه نشده
smeet	تصفیه کردن
tries	تصفیه کردن
rarify	تصفیه کردن
rarefy	تصفیه کردن
puriform	تصفیه کردن
purificator	تصفیه کننده
primary treatment	تصفیه نخستین
overrefinement	تصفیه بسیار
order of discharge	حکم تصفیه
official liquidator	مدیر تصفیه
purification	شستشو تصفیه
gold refining	تصفیه طلا
gold parting	تصفیه طلا
liquidation	تصفیه شرکت
gas cleaning	تصفیه گاز
refinef copper	مس تصفیه شده
secondary treatment	تصفیه دومین
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
zone purification	تصفیه منطقهای
water sterilizing bag	کیف تصفیه اب
to set at rest	تصفیه کردن
to pay out	تصفیه کردن
to pay off	تصفیه کردن
to a upon	تصفیه کردن
compound	تصفیه کردن
compounded	تصفیه کردن
compounds	تصفیه کردن
sewage purification	تصفیه فاضلاب
filtration	تصفیه پالایش
settlement	تصفیه پرداخت
filters	تصفیه کردن
depuratory	تصفیه کننده
calcining method	روش تصفیه
depurative	تصفیه کننده
depurate	تصفیه کردن
calcine	تصفیه کردن
calcining klin	بوته تصفیه
break up price	بهای تصفیه
average adjustment	تصفیه خسارت
discharge	مفاصا تصفیه
discharges	مفاصا تصفیه
administratrix	مدیره تصفیه
refineries	تصفیه خانه
sublimating	تصفیه کردن
sublimates	تصفیه کردن
filter	تصفیه کردن
accords	تصفیه کردن
sublimated	تصفیه کردن
accord	تصفیه کردن
depurator	تصفیه کننده
expurgator	تصفیه کننده
accorded	تصفیه کردن
expurgatory	تصفیه کننده
geap	اسباب
rigged	اسباب
rigs	اسباب
whigmaleerie	اسباب
whigmaleery	اسباب
free handed	بی اسباب
fixings	اسباب
free hand	بی اسباب
dixings	اسباب
mountings	اسباب
article	اسباب
apparel	اسباب
things	اسباب
device	اسباب
devices	اسباب
apparatus	اسباب
articles	اسباب
instrument	اسباب
accouterment	اسباب
lash up	اسباب
tool	اسباب
instrumentally	با اسباب
rig	اسباب
rigging	اسباب
doodad	اسباب
doodads	اسباب
valuables	اسباب
traps	اسباب
outfit	اسباب
outfits	اسباب
tackle	اسباب
gadget	اسباب
gadgets	اسباب
tackled	اسباب
tackles	اسباب
tackling	اسباب
remover	اسباب کش
appliances	اسباب
appliance	اسباب
contraptions	اسباب
contraption	اسباب
removers	اسباب کش
freehand	بی اسباب
contrivances	اسباب
contrivance	اسباب
raffinate	ماده تصفیه شده
clarificant	ماده تصفیه کننده
calcined lime	اهک تصفیه شده
check out	تصفیه حساب کردن
peaceful adjustment of disputes	تصفیه مسالمت امیز
refined asphalt	قیر تصفیه شده
refined iron	اهن تصفیه شده
refined lead	سرب تصفیه شده
refined oil	نفت تصفیه شده
refined spelter	روی تصفیه شده
filtering	صاف کنندگی تصفیه
aquavitae	الکل تصفیه نشده
air refining process	فرایند تصفیه با هوا
filtrate	مایع تصفیه شده
expurgatorial	تصفیه یاتنقیح کننده
cathartic	تصفیه کننده روانپاکساز
gold refinery	واحد تصفیه طلا
clarified	ناب تصفیه شده
furnace refining	تصفیه و پالایش کوره
leaching	تصفیه بوسیله شستشو
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
muscovado	قند تصفیه نشده
provisional assignee	مدیر تصفیه موقت
purificative	تصفیه کننده تصفیهای
purificatory	تصفیه کننده تصفیهای
air refining	با هوا تصفیه کردن
scrubbing process	فرایند شستشو و تصفیه
settle	تصفیه حساب کردن
purify	تصفیه کردن پالودن
purifying	تصفیه کردن پالودن
realisation [British E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
realization [American E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
liquidation [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
refine	تصفیه کردن پالودن
refines	تصفیه کردن پالودن
purifies	تصفیه کردن پالودن
chastened	تصفیه وتزکیه کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com