Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
dentifactor
اسباب دندان سازی
Other Matches
vinifacteur
اسباب شراب سازی
jew's harp
سازی که با دندان نگاه میدارند و باانگشت میزنند
amalgams
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgam
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
garrottes
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotting
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotte
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garotting
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotted
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garroting
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotes
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garroted
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garotted
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garottes
خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
tusk
دندان عاج فیل دندان گراز حیوانات
tusks
دندان عاج فیل دندان گراز حیوانات
tooth whitening
سفید کردن دندان
[دندان پزشکی]
tooth bleaching
سفید کردن دندان
[دندان پزشکی]
dentin
عاج دندان
[دندان پزشکی]
[کالبدشناسی]
dentine
عاج دندان
[دندان پزشکی]
[کالبدشناسی]
enamel
مینای دندان
[دندان پزشکی]
[کالبدشناسی]
dental enamel
مینای دندان
[دندان پزشکی]
[کالبدشناسی]
dental pulp
مغز دندان
[دندان پزشکی]
[کالبدشناسی]
pulpa
مغز دندان
[دندان پزشکی]
[کالبدشناسی]
dental pulp
پالپ دندان
[دندان پزشکی]
[کالبدشناسی]
pulpa
پالپ دندان
[دندان پزشکی]
[کالبدشناسی]
tooth enamel
مینای دندان
[دندان پزشکی]
[کالبدشناسی]
tooth pick
خلال دندان دندان کاو
toothache
{sg}
دندان درد
[دندان پزشکی]
gam
دندان گراز یا دندان کج دهان
dental caries
پوسیدگی دندان
[دندان پزشکی]
tooth pain
دندان درد
[دندان پزشکی]
toothaches
دندان درد ها
[دندان پزشکی]
odontogenic pain
دندان درد
[دندان پزشکی]
dental pain
دندان درد
[دندان پزشکی]
odontodynia
دندان درد
[دندان پزشکی]
dentalgia
دندان درد
[دندان پزشکی]
odontalgia
دندان درد
[دندان پزشکی]
toothache
دندان درد
[دندان پزشکی]
odontology
دندان شناسی دندان پزشکی
dental decay
[Caries dentium]
پوسیدگی دندان
[دندان پزشکی]
tooth decay
پوسیدگی دندان
[دندان پزشکی]
dental filling
ترمیم دندان
[دندان پزشکی]
dental restoration
ترمیم دندان
[دندان پزشکی]
dental filling
پرکردن دندان
[دندان پزشکی]
dental restoration
پرکردن دندان
[دندان پزشکی]
pain in tooth
دندان درد
[دندان پزشکی]
caries
پوسیدگی دندان
[دندان پزشکی]
cavities
پوسیدگی دندان
[دندان پزشکی]
rectification
یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
calculating
دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials
وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
ordnance plant
کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
jagger
الت کنگره سازی یادندانه سازی
pre-treatment
عملیات مقدماتی و آماده سازی
[مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
frustrations
خنثی سازی محروم سازی
irritancy
پوچ سازی باطل سازی
frustration
خنثی سازی محروم سازی
formularization
کوتاه سازی ضابطه سازی
ouster
بی بهره سازی محروم سازی
imagery
مجسمه سازی شبیه سازی
subjugation
مقهور سازی مطیع سازی
erasable
1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
outfit
اسباب
valuables
اسباب
contraptions
اسباب
outfits
اسباب
contrivances
اسباب
apparatus
اسباب
devices
اسباب
device
اسباب
articles
اسباب
removers
اسباب کش
tool
اسباب
apparel
اسباب
contraption
اسباب
contrivance
اسباب
rigging
اسباب
doodad
اسباب
doodads
اسباب
tackle
اسباب
tackled
اسباب
tackling
اسباب
article
اسباب
tackles
اسباب
freehand
بی اسباب
mountings
اسباب
traps
اسباب
fixings
اسباب
appliance
اسباب
free hand
بی اسباب
gadgets
اسباب
instrumentally
با اسباب
free handed
بی اسباب
geap
اسباب
remover
اسباب کش
whigmaleery
اسباب
rig
اسباب
instrument
اسباب
rigged
اسباب
things
اسباب
lash up
اسباب
appliances
اسباب
dixings
اسباب
whigmaleerie
اسباب
accouterment
اسباب
rigs
اسباب
gadget
اسباب
save
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saved
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saves
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
moves
اسباب کشی
resonator
اسباب ارتعاش
thing
اسباب دارایی
trocar
اسباب بزل
appliance
اسباب کار
rectifier
اسباب تقطیر
appliances
اسباب کار
paraphernalia
اسباب لوازم
Luggage
اسباب و اثاثیه
(be) put out
<idiom>
اسباب زحمت
move
اسباب کشی
military device
اسباب ارتشی
inconveniencing
اسباب زحمت
inconvenience
اسباب زحمت
inconvenienced
اسباب زحمت
slides
اسباب لغزنده
slide
اسباب لغزنده
inconveniences
اسباب زحمت
moved
اسباب کشی
engine
موتور اسباب
purofier
اسباب پاک کن
crimper
اسباب فردادن مو
causes of revelation
اسباب نزول
caboodle
اسباب سفر
appurtenance
اسباب جهاز
gears
اسباب لوازم
geared
اسباب لوازم
gear
اسباب لوازم
implement
اسباب اجراء
implemented
اسباب اجراء
implements
اسباب اجراء
tools
اسباب کار
malice
اسباب چینی
furniture
سامان اسباب
impedimenta
اسباب تاخیرحرکت
utensil
وسایل اسباب
utensils
وسایل اسباب
conspiracy
اسباب چینی
playthings
اسباب بازی
plaything
اسباب بازی
stamper
اسباب کوبیدن
dumbbell
اسباب ورزشی
dumbbells
اسباب ورزشی
toy
اسباب بازی
inhalator
اسباب استنشاق
implementing
اسباب اجراء
toys
اسباب بازی
fittings and fixtures
اسباب و اثاثه
fishing gear
اسباب ماهیگیری
exerciser
اسباب ورزش
enginery
اسباب جنگی
discommodity
اسباب زحمت
disfurnish
بی اسباب کردن
spare
اسباب یدکی
spared
اسباب یدکی
kit
اسباب کار
kits
اسباب کار
conspiracies
اسباب چینی
drag
اسباب لایروبی
dragged
اسباب لایروبی
drags
اسباب لایروبی
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
piano player
اسباب پیانو زنی
moves
اسباب کشی کردن
devices
دستگاه اسباب وسیله
trangam
اسباب عجیب وغریب
device
دستگاه اسباب وسیله
toylike
مثل اسباب بازی
toyer
سازنده اسباب بازی
partition
وسیله یا اسباب تفکیک
partitions
وسیله یا اسباب تفکیک
powder puff
اسباب پودر زنی
conspiratress
اسباب چینی کردن
apparatus
اسباب و وسایل ژیمناستیک
shear
اسباب برش قیچی
leeches
اسباب خون گیری
leech
اسباب خون گیری
coffee roaster
اسباب بودادن قهوه
moonlight fliting
اسباب کشی شبانه
charge coupled device
اسباب تزویج علامت
move house
اسباب کشی کردن
powder puffs
اسباب پودر زنی
to shift to the new building
اسباب کشی کردن
peelers
اسباب پوست کن پلیس
purofier
اسباب تصفیه گاز
peeler
اسباب پوست کن پلیس
mathematical instrument
اسباب نگاره کشی
roulette
اسباب قمار چرخان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com