Dictiornary-Farsi | اسباب یدکی اتومبیل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
part	اسباب یدکی اتومبیل


Other Matches

spare	اسباب یدکی
spared	اسباب یدکی
slingshots	مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshot	مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
stock-cars	اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-car	اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock car	اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod	اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
automobiles	اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
windscreen	پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
automobile	اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
windscreens	پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
alternated	یدکی
refills	یدکی
extra	یدکی
refilling	یدکی
refilled	یدکی
refill	یدکی
fail back	یدکی
secondary	یدکی
alternates	یدکی
alternate	یدکی
extras	یدکی
spare	یدکی
auxiliaries	یدکی
spared	یدکی
auxiliary	یدکی
extra-	یدکی
filler depot	انبار یدکی
stand by battery	باتری یدکی
alternate position	موضع یدکی
secondary position	موضع یدکی
alternate water terminal	باراندازابی یدکی
coarse sight	دوربین یدکی
alternate aerodrome	فرودگاه یدکی
auxiliary circuit	مدار یدکی
hack chronometer	کرونومتر یدکی
spareable	یدکی شدنی
auxiliary equipment	وسایل یدکی
alternate headquarters	قرارگاه یدکی
accessory equipment	وسایل یدکی
supplementary position	موضع یدکی
accessory equipment	تجهیزات یدکی
parts	قطعات یدکی
accessories	لوازم یدکی
part	قطعه یدکی
bingo field	فرودگاه یدکی
reserve	احتیاط یدکی
reserves	احتیاط یدکی
reserving	احتیاط یدکی
repair parts	قطعات یدکی
accessory	لوازم یدکی
spare parts	قطعات یدکی
accessory	وسیله یدکی
replacement part	قطعه یدکی
alternate traversing fire	اتش یدکی در سمت
alternate traversing fire	اتش یدکی سمتی
by pass	لوله یدکی جا گذاشتن
accessory box	جعبه لوازم یدکی
auxiliary spark gap	دهانه جرقه یدکی
sustainer	سیستم خرج یدکی
spare parts list	فهرست لوازم یدکی
spares stock	موجودی لوازم یدکی
common parts	قطعات یدکی عمومی
hack chronometer	ساعت شماردقیق یدکی
jato unit	موتورموشکی یدکی گلولههای توپخانه
spare	برای یدکی نگاه داشتن
secondary cone	برج هدایت یدکی ناو
spared	برای یدکی نگاه داشتن
to tow a vehicle [to a place]	یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
spares	اقلام اضافی وسایل یدکی
recovery airfield	فرودگاه مخصوص فروداضطراری هواپیماهافرودگاه یدکی
alternate escort operating base	پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
transponder india	رادار مراقبتی یدکی یا رادارهوانوردی شخصی بین المللی
replication	1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
rigging	اسباب
things	اسباب
doodads	اسباب
geap	اسباب
doodad	اسباب
whigmaleery	اسباب
whigmaleerie	اسباب
apparatus	اسباب
devices	اسباب
device	اسباب
article	اسباب
articles	اسباب
tackling	اسباب
accouterment	اسباب
rigs	اسباب
rig	اسباب
tackle	اسباب
rigged	اسباب
tackled	اسباب
apparel	اسباب
tool	اسباب
tackles	اسباب
instrument	اسباب
free handed	بی اسباب
lash up	اسباب
dixings	اسباب
gadget	اسباب
gadgets	اسباب
instrumentally	با اسباب
mountings	اسباب
freehand	بی اسباب
removers	اسباب کش
remover	اسباب کش
appliances	اسباب
appliance	اسباب
free hand	بی اسباب
fixings	اسباب
traps	اسباب
contrivance	اسباب
contrivances	اسباب
contraption	اسباب
outfit	اسباب
contraptions	اسباب
valuables	اسباب
outfits	اسباب
inconveniences	اسباب زحمت
military device	اسباب ارتشی
furniture	سامان اسباب
malice	اسباب چینی
inconveniencing	اسباب زحمت
inhalator	اسباب استنشاق
impedimenta	اسباب تاخیرحرکت
drag	اسباب لایروبی
utensils	وسایل اسباب
utensil	وسایل اسباب
tools	اسباب کار
purofier	اسباب پاک کن
dragged	اسباب لایروبی
toys	اسباب بازی
move	اسباب کشی
resonator	اسباب ارتعاش
(be) put out <idiom>	اسباب زحمت
rectifier	اسباب تقطیر
kit	اسباب کار
moved	اسباب کشی
engine	موتور اسباب
slides	اسباب لغزنده
toy	اسباب بازی
inconvenience	اسباب زحمت
conspiracies	اسباب چینی
conspiracy	اسباب چینی
inconvenienced	اسباب زحمت
moves	اسباب کشی
drags	اسباب لایروبی
implements	اسباب اجراء
slide	اسباب لغزنده
appliance	اسباب کار
appliances	اسباب کار
enginery	اسباب جنگی
paraphernalia	اسباب لوازم
kits	اسباب کار
Luggage	اسباب و اثاثیه
caboodle	اسباب سفر
appurtenance	اسباب جهاز
playthings	اسباب بازی
stamper	اسباب کوبیدن
disfurnish	بی اسباب کردن
exerciser	اسباب ورزش
crimper	اسباب فردادن مو
thing	اسباب دارایی
implement	اسباب اجراء
trocar	اسباب بزل
discommodity	اسباب زحمت
causes of revelation	اسباب نزول
implementing	اسباب اجراء
gear	اسباب لوازم
dumbbells	اسباب ورزشی
dumbbell	اسباب ورزشی
geared	اسباب لوازم
implemented	اسباب اجراء
plaything	اسباب بازی
gears	اسباب لوازم
fittings and fixtures	اسباب و اثاثه
fishing gear	اسباب ماهیگیری
move	اسباب کشی کردن
mathematical instrument	اسباب نگاره کشی
partition	وسیله یا اسباب تفکیک
partitions	وسیله یا اسباب تفکیک
baubles	اسباب بازی بچه
purofier	اسباب تصفیه گاز
roulette	اسباب قمار چرخان
bauble	اسباب بازی بچه
piano player	اسباب پیانو زنی
encumbrance	اسباب زحمت گرفتاری
moonlight fliting	اسباب کشی شبانه
luggage van	واگن اسباب و اثاثیه
move house	اسباب کشی کردن
this luggage	این اسباب و اثاثیه
to shift to the new building	اسباب کشی کردن
encumbrances	اسباب زحمت گرفتاری
peelers	اسباب پوست کن پلیس
appurtenence	اسباب چیزهای وابسته
trangam	اسباب عجیب وغریب
spurtle	اسباب اتش همزن
equipage	اسباب و لوازم جنگی

part