English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
stealer اسبی که بطور غیرمنتظره پیروز شده
Other Matches
unexpected غیرمنتظره
steals پیروزی غیرمنتظره
upsetting شکست غیرمنتظره
unexected غیرمنتظره غیرمترقبه
upsets شکست غیرمنتظره
garrison finish پیروزی غیرمنتظره
afterchap عقبه غیرمنتظره
upset شکست غیرمنتظره
steal پیروزی غیرمنتظره
unexpected غیره مترقبه غیرمنتظره
break through رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
opportunity target هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
kelpy جن اسبی
equine اسبی
horsey اسبی
kelpie جن اسبی
victors پیروز
vanquisher پیروز
successful پیروز
triumphant پیروز
victor پیروز
triumphantly پیروز
conqueror پیروز
conquerors پیروز
palmary پیروز
victorious پیروز
winsome پیروز
horse car واگن اسبی
horsecar واگن اسبی
gain a victory پیروز شدن
outfight پیروز شدن
wins پیروز شدن
I won! من پیروز شدم!
win پیروز شدن
won : برد پیروز شد
win a victory پیروز شدن
horseshoe shaped section مقطع نعل اسبی
horsehead nebula ابری کله اسبی
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
ponytail ارایش دم اسبی گیسو
ponytails ارایش دم اسبی گیسو
to ride on a horse روی اسبی سوارشدن
horse اسبی وابسته به اسب
horseshoe magnet اهنربای نعل اسبی
dragons گردان سوار اسبی
dragon گردان سوار اسبی
prancer اسبی که روی دو پا بلندمیشود
I won! من بردم! [پیروز شدم]
win پیروز شدن در جنگ
wins پیروز شدن در جنگ
maiden اسبی که هنوز برنده نشده
to put money on a horse روی اسبی گرو بستن
maidens اسبی که هنوز برنده نشده
highweight اسبی که زیادترین وزن راگرفته
vanquishing پیروز شدن بر شکست دادن
to win the d. پیروز شدن درروز جنگ
vanquishable پیروز شدنی غلبه کردنی
vanquishes پیروز شدن بر شکست دادن
vanquished پیروز شدن بر شکست دادن
vanquish پیروز شدن بر شکست دادن
overcoming پیروز شدن بر مغلوب ساختن
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
overcome پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overcomes پیروز شدن بر مغلوب ساختن
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
tramway واگن راه اهن برقی یا اسبی
to chant a horse بازبان بازی یاتعریف اسبی رافروختن
daisy cutter اسبی که پایش راکم از زمین بلندمیکند
limulus خرچنگ نعل اسبی وبزرگ سواحل امریکا
also eligible اسبی که درصورت حذف یک اسب دیگر میتواند جای انرابگیرد
sleepers میلهای در بولینگ که پشت میله دیگر مانده اسبی که پس از چندبار ناکامی پیروزمیشود
albanega [دیوار لچکی بین قوس نعل اسبی غربی و قاب مستطیل اطراف آن]
sleeper میلهای در بولینگ که پشت میله دیگر مانده اسبی که پس از چندبار ناکامی پیروزمیشود
green چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
greenest چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
improperly بطور غلط بطور نامناسب
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively بطور نافذ بطور زننده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially بطور جنگی بطور نظامی
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
butterfly saddle rug قالیچه نقش پروانه ای [این نوع از قالیچه زین اسبی بیشتر در شمال هند و تبت رواج داشته و حالت ذوزنقه ای آن شبیه پروانه می باشد]
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
streakily بطور خط خط
confusedly بطور در هم و بر هم
wetly بطور تر
meanly بطور بد
atilt بطور کج
flabbily بطور شل و ول
lastingly بطور پا بر جا
transtively بطور
loosely بطور شل یا ول
primely بطور اعلی
cozily بطور راحت
discernibly بطور معلوم
disagreeably بطور نامطبوع
compulsorily بطور اجباری
dingily بطور تیره
comprehensively بطور جامع
prosperouly بطور مساعد
comprehensibly بطور مفهوم
compositely بطور مرکب
digressively بطور منحرف
compatibly بطور موافق
problematically بطور مشکوک
barbarously بطور غلط
prevalently بطور شایع
pinchingly بطور مبرم
divergently بطور متباین
dispersedly بطور متفرق
preventively بطور دافع
plaintively بطور غم انگیز
contrary to nature بطور معجزه
contrarily بطور متضاد
averagely بطور متوسط
contagiously بطور مسری
disconnectedly بطور منفصل
middlingly بطور متوسط
averagly بطور متوسط
consumedly بطور زیاد
connectedly بطور متصل
commodiously بطور راحت
destructively بطور مخرب
detestably بطور منفور
catercorner بطور مورب
deplorably بطور اسفناک
catercornered بطور مورب
circularly بطور مدور
declaredly بطور اعلام
choicely بطور پسندیده
preciously بطور گرانبها
pregnantly بطور پر معنی
centrically بطور مرکزی
chimerically بطور واهی
preliminarily بطور مقدمه
cephalad بطور راسی
preposterously بطور مهمل
preposterously بطور غیرطبیعی
prolifically بطور بارخیز
cardinally بطور مهم
comkplimentarily بطور تعارفی
cloudily بطور تیره
determinately بطور معین
desultorily بطور بی ترتیب
clandestinely بطور مخفی
bountifully بطور فراوانی
destructively بطور مهلک
briefly speaking بطور خلاصه
plenarily بطور کامل
practicably بطور عملی
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
by contract بطور مقاطعه
by way of exception بطور استثناء
cannily بطور عاقلانه
preposterously بطور نا معقول
automatism بطور خودکار
acceptably بطور پسندیده
fascinatingly بطور فریبنده
enchantingly بطور فریبنده
charmingly بطور فریبنده
materially بطور عمده
chiefly بطور عمده
indistinctly بطور نامعلوم
dispiritedly بطور افسرده
dejectedly بطور افسرده
simpliciter بطور مطلق
sorrily بطور پست
spicily بطور زننده
illusively بطور فریبنده
illusorily بطور فریبنده
ineffectually بطور بی فایده
ineffectually بطور بیهوده
appositely بطور مناسب
serially بطور مسلسل
serially بطور ردیف
seriatim بطور مسلسل
increasingly بطور زیادشونده
horizontally بطور افقی
shockingly بطور انزجاراور
signally بطور برجسته
seductively بطور فریبنده
spirally بطور مارپیچ
suddenly بطور ناگهانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com