Dictiornary-Farsi | استخوان شناس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
osteologist	استخوان شناس


Other Matches

hyprostosis	رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
green stick	شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
osteotomy	برش استخوان و جداکردن و خارج کردن قسمتی از استخوان
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
zygoma	استخوان قوس وجنه استخوان گونه
syynostosis	ترکیب دو استخوان وتکمیل استخوان واحدی
astragalus	استخوان قوزک یا اشتالنگ استخوان کعب
periosteum	پوشش استخوان ضریع استخوان
ischium	استخوان ورک استخوان نشیمنگاهی
condyle	مهره استخوان- برامدگی استخوان
virologist	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
occiput	استخوان قمحدوه استخوان پس سر
vomer	استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
paleographer	خط شناس
technologist	فن شناس
graphologist	خط شناس
bibliograph	کتاب شناس
pteridologist	کرف شناس
bacteriologist	میکرب شناس
astronmer	ستاره شناس
bibliographer	کتاب شناس
physiognomist	قیافه شناس
phrenologist	جمجمه شناس
phonologist	صوت شناس
characterologist	منش شناس
carpologist	میوه شناس
philologer	زبان شناس
philologist	واژه شناس
philologist	زبان شناس
muscologist	خزه شناس
phenomenologist	پدیده شناس
bryologist	خزه شناس
selenographer	ماه شناس
arborist	درخت شناس
self knowing	خود شناس
botanists	گیاه شناس
odontologist	دندان شناس
serologist	سرم شناس
spectroscopist	طیف شناس
syphilologist	سفلیس شناس
teleologist	پایان شناس
therapeutist	درمان شناس
topologist	مکان شناس
vermeologist	کرم شناس
vulcanologist	دانشمنداتشفشان شناس
zoologist	جانور شناس
toxicologist	زهر شناس
anatomist	کالبد شناس
esthetician	زیبایی شناس
aesthetician	زیبایی شناس
actinolagy	پرتو شناس
acoustician	صدا شناس
pteridologist	سرخس شناس
rhythmist	سجع شناس
antiquary	عتیقه شناس
antiquaries	عتیقه شناس
astrologers	ستاره شناس
astrologer	ستاره شناس
weather wise	هوا شناس
petrologist	سنگ شناس
petologist	سنگ شناس
mythologist	اساطیر شناس
mythologist	افسانه شناس
mythologist	اسطوره شناس
numismatist	سکه شناس
numismatist	مدال شناس
oenologist	باده شناس
oenologist	شراب شناس
herborist	گیاه شناس
heliologist	افتاب شناس
ontologist	هستی شناس
opcode decoder	رمزالعمل شناس
hypnologist	خواب شناس
ichthyologist	ماهی شناس
lithologist	سنگ شناس
lexicologist	لغت شناس
lunarian	ماه شناس
metallographer	فلز شناس
methodologist	اسلوب شناس
microbiologist	میکرب شناس
mineralogist	معدن شناس
musicologist	موسیقی شناس
myologist	ماهیچه شناس
ideologist	ارمان شناس
iconologist	شمایل شناس
operation decoder	عمل شناس
orientalist	خاور شناس
gemologist	گوهر شناس
decoder	رمز شناس
paleontologist	دیرین شناس
cytology	یاخته شناس
cytology	سلول شناس
crystallographer	بلور شناس
craniologist	کله شناس
craniologist	جمجمه شناس
cosmologist	کیهان شناس
cosmographer	کیهان شناس
parasitologist	انگل شناس
conchologist	صدف شناس
demographer	جمعیت شناس
dendrologist	درخت شناس
ornithologist	پرنده شناس
orologist	کوه شناس
fossilist	سنگواره شناس
feal	وفیفه شناس
etymologer	اشنقاق شناس
ethologist	کردار شناس
epigraphist	کتیبه شناس
insectologist	حشره شناس
entomologist	حشره شناس
embryologist	رویان شناس
duteous	گماشت شناس
climatologist	اقلیم شناس
tactfully	موقع شناس
tactful	موقع شناس
genealogist	شجره شناس
herbalists	گیاه شناس
herbalist	گیاه شناس
grateful	متشکر حق شناس
antiquarian	عتیقه شناس
dutiful	وفیفه شناس
dutiful	گماشت شناس
seismologist	زلزله شناس
geologist	زمین شناس
statisticians	امار شناس
statistician	امار شناس
geneticists	نسل شناس
geneticist	نسل شناس
sociologist	انسگان شناس
sociologist	جامعه شناس
anthropologist	انسان شناس
pathologist	اسیب شناس
gourmet	خوراک شناس
technologist	حرفه شناس
discreet <adj.>	موقع شناس
discrete <adj.>	موقع شناس
discretional <adj.>	موقع شناس
prudent [discreet] <adj.>	موقع شناس
pathologists	اسیب شناس
biologist	زیست شناس
archeologist	باستان شناس
archaeologist	باستان شناس
criminologist	جرم شناس
ethnologists	قوم شناس
ethnologist	قوم شناس
ecologists	بوم شناس
ecologist	بوم شناس
philatelists	تمبر شناس
philatelist	تمبر شناس
oceanographer	اقیانوس شناس
naturalists	طبیعت شناس
naturalist	طبیعت شناس
neurologist	عصب شناس
astronomers	ستاره شناس
loyal	وفیفه شناس
godly	خدا شناس
punctual	وقت شناس
astronomer	ستاره شناس
botanist	گیاه شناس
gourmets	خوراک شناس
conscientious	وفیفه شناس
volcanologist	دانشمند اتشفشان شناس
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.	موقع شناس بودن
he can read the sky	ستاره شناس است
neuropathologist	اسیب شناس اعصاب
incognito	نا شناس مجهول الهویه
stratigrapher	دانشمند چینه شناس
environmentalist	محیط زیست شناس
psychopathologist	اسیب شناس روانی
leal	وفیفه شناس حقشناس
metrologist	سنگ و پیمانه شناس
duteous	وفیفه شناس مطیع
selenologist	دانشمند ماه شناس
feal	نمک شناس باوفا
environmentalists	محیط زیست شناس
carcinology	سخت پوست شناس
malpighian	وابسته به کالبد شناس ایتالیایی
gourmets	خبره خوراک شراب شناس
limnologist	زیست شناس جانوران اب شیرین
gourmet	خبره خوراک شراب شناس
copernician	وابسته به کپرنیک ستاره شناس لهستانی
mythologer	متخصص علم الاساطیر افسانه شناس
cognoscente	متخصص در اثار هنری عتیقه شناس
To be conspicuous.	انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
physiognomic	وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
self analytical	تجزه وتحلیل کننده خویشتن خود شناس
boning	استخوان
natchbone	استخوان
bones	استخوان
fleshier	بی استخوان
fleshiest	بی استخوان
ossicle	استخوان چه
boned	استخوان
fleshy	بی استخوان
bone	استخوان
boneless	بی استخوان
tarsus	استخوان مچ پا
jawbones	استخوان فک

osteologist

استخوان شناس