English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (4 milliseconds)
English Persian
analogical reasoning استدلال سنجشی
Other Matches
analog computer کامپیوتر سنجشی
reasoning استدلال
argument استدلال
arguments استدلال
logic استدلال
inferring one thing from another استدلال
argumentation استدلال
argumentum استدلال
ratiocination استدلال
ratiocinator استدلال کننده
ratiocinate استدلال کردن
paralogism استدلال غلط
logical reasoning استدلال منطقی
discursively ازروی استدلال
acatalepsia استدلال پریشی
idoliom استدلال غلط
deductive reasoning استدلال قیاسی
circular reasoning استدلال دوری
idolism استدلال غلط
inductive reasoning استدلال استقرایی
adducible قابل استدلال
analogical reasoning استدلال قیاسی
affective reasoning استدلال عاطفی
paralogia استدلال پریشی
reasoner استدلال کننده
reasoning ability توانایی استدلال
reasoning test ازمون استدلال
argues استدلال کردن
argued استدلال کردن
argue استدلال کردن
arguing استدلال کردن
thoughts استدلال تفکر
thought استدلال تفکر
reasons استدلال کردن
syllogistic reasoning استدلال قیاسی
reason استدلال کردن
proponents استدلال کننده
proponent استدلال کننده
notionalist هواخواه استدلال نظری
parity of reasoning قیاس یا شباهت استدلال
a priori استدلال پیش سوی
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
analogist قیاس و استدلال کننده
dunce استدلال کننده موشکاف
dunces استدلال کننده موشکاف
theorizing استدلال نظری کردن
theorizes استدلال نظری کردن
theorized استدلال نظری کردن
theorize استدلال نظری کردن
theorised استدلال نظری کردن
theorising استدلال نظری کردن
theorises استدلال نظری کردن
theorists طرفدار استدلال نظری
theorist طرفدار استدلال نظری
objections مخالفت استدلال مخالف
objection مخالفت استدلال مخالف
casuistry استدلال غلط وغیر منطقی
prove استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argue دلیل اوردن استدلال کردن
argued دلیل اوردن استدلال کردن
argues دلیل اوردن استدلال کردن
arguing دلیل اوردن استدلال کردن
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
refutation اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
fallacies دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacy دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
out argue در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
boomerange دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
sound [arguments, data, figures] <adj.> درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
We shall be reasoning on the grounds that. . روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionism عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
fallacy of composition استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
platonize پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
theorization تحقیقات نظری استدلال نظری
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com