English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English Persian
affective reasoning استدلال عاطفی
Other Matches
sentimental عاطفی
affective عاطفی
affective thinking تفکر عاطفی
affective tone رنگ عاطفی
affectivity حالت عاطفی
flattening of affect بی تفاوتی عاطفی
cathexis نیروی عاطفی
intraception عاطفی نگری
emotional support حمایت عاطفی
fixation of affect تثبیت عاطفی
affectability عاطفی بودن
flat affect افت عاطفی
affective logic منطق عاطفی
affective congruency همخوانی عاطفی
bipolar affective disorder اختلال عاطفی دو قطبی
schizoaffective disorder اختلال اسکیزوفرنی عاطفی
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
affective disorders اختلال های عاطفی
affective psychosis روان پریشی عاطفی
affective arousal theory نظریه برانگیختگی عاطفی
argumentum استدلال
argumentation استدلال
ratiocination استدلال
logic استدلال
inferring one thing from another استدلال
argument استدلال
reasoning استدلال
arguments استدلال
reasons استدلال کردن
analogical reasoning استدلال قیاسی
idoliom استدلال غلط
discursively ازروی استدلال
idolism استدلال غلط
logical reasoning استدلال منطقی
analogical reasoning استدلال سنجشی
syllogistic reasoning استدلال قیاسی
deductive reasoning استدلال قیاسی
circular reasoning استدلال دوری
inductive reasoning استدلال استقرایی
adducible قابل استدلال
reason استدلال کردن
proponent استدلال کننده
proponents استدلال کننده
arguing استدلال کردن
argues استدلال کردن
argue استدلال کردن
thoughts استدلال تفکر
thought استدلال تفکر
paralogia استدلال پریشی
acatalepsia استدلال پریشی
paralogism استدلال غلط
ratiocinate استدلال کردن
argued استدلال کردن
ratiocinator استدلال کننده
reasoner استدلال کننده
reasoning ability توانایی استدلال
reasoning test ازمون استدلال
parity of reasoning قیاس یا شباهت استدلال
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
notionalist هواخواه استدلال نظری
a priori استدلال پیش سوی
objection مخالفت استدلال مخالف
theorists طرفدار استدلال نظری
dunce استدلال کننده موشکاف
dunces استدلال کننده موشکاف
theorised استدلال نظری کردن
theorizing استدلال نظری کردن
theorizes استدلال نظری کردن
theorized استدلال نظری کردن
theorize استدلال نظری کردن
theorises استدلال نظری کردن
theorist طرفدار استدلال نظری
analogist قیاس و استدلال کننده
objections مخالفت استدلال مخالف
theorising استدلال نظری کردن
prove استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argue دلیل اوردن استدلال کردن
argued دلیل اوردن استدلال کردن
argues دلیل اوردن استدلال کردن
arguing دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry استدلال غلط وغیر منطقی
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
out argue در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
refutation اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
fallacies دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacy دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
sound [arguments, data, figures] <adj.> درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
We shall be reasoning on the grounds that. . روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
boomerange دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
intuitionism عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
fallacy of composition استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
platonize پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
theorization تحقیقات نظری استدلال نظری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com