Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
euphemize
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
Other Matches
euphemisms
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemism
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
antonym
کلمهء متضاد
jussive
کلمهء امری
antonyms
کلمهء متضاد
apposition
کلمهء وصفی
adeno
کلمهء پیشوندی است که به معنی
adeni
کلمهء پیشوندی است که به معنی
adren
کلمهء پیشوندی است به معنی
aden
کلمهء پیشوندی است که به معنی
adreno
کلمهء پیشوندی است به معنی
acantho
کلمهء پیشوندی بمعنی خار وخادار میباشد
adverts
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
advert
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
acaro
کلمهء پیشوندی است مشتق ازacarus به معنی
alliterate
چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
achromat
کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
achromato
کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
adversative
حرف نقض کلمهء نقض
hendiadys
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
periphrastic conjugation
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
spot bowler
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
smokes
استعمال دود استعمال دخانیات
smoke
استعمال دود استعمال دخانیات
usage
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologist
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usages
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologists
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
disuse
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
seely
نیکو
good
نیکو
righteous
نیکو کار
gospels
مژده نیکو
good deeds
افکار نیکو
of a good mould
نیکو سرشت
Good morning
بامدادان نیکو
upright
نیکو کار
Good night
شامگاهان نیکو
rightteous
نیکو کار
premium
پاداش نیکو
premiums
پاداش نیکو
gospel
مژده نیکو
well doer
ادم نیکو کار
well conditioned
دارای اخلاق نیکو
to throw cold water on
نیکو ندانستن وناچیزشمردن
well doing
نیکو کار درست کردار
Whatever comes from a friend is good .
<proverb>
هر چه از دوست رسد نیکو است .
well conditioned
نیکو خصال دارای صفات حسنه
Utopia
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
Utopias
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
evangelic
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelical
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
uses
استعمال
employment
استعمال
application
استعمال
expenditure
استعمال
use
استعمال
applications
استعمال
abuse
بد استعمال کردن
abuse
سوء استعمال
abused
بد استعمال کردن
abused
سوء استعمال
abuses
بد استعمال کردن
abuses
سوء استعمال
abusing
بد استعمال کردن
abusing
سوء استعمال
usages
عرف استعمال
using
استعمال مصرف
usage
نحوه استعمال
usage
عرف استعمال
usages
نحوه استعمال
misapplication
استعمال بیجا
misapplication
سوء استعمال
misusage
سوء استعمال
nicotian
دود استعمال کن
overuse
استعمال مفرط
user cost
هزینه استعمال
telescopy
فن استعمال دوربین
use value
ارزش استعمال
unworn
استعمال نشده
riflery
استعمال تفنگ
law of use
قانون استعمال
value in use
ارزش استعمال
ill use
بد استعمال کردن
bilinguality
استعمال دوزبان
overkill
استعمال بیش از حد
bilingualism
استعمال دوزبان
cranage
استعمال جرثقیل
desuetude
عدم استعمال
ill usage
سوء استعمال
tutoyer
استعمال کردن
disuse
عدم استعمال
apply
استعمال کردن
application
موارد استعمال
graphics
فن استعمال نمودار
applying
استعمال کردن
smoking
استعمال دخانیات
employing
استعمال کردن
employ
استعمال کردن
employed
استعمال کردن
employs
استعمال کردن
maltreatment
سوء استعمال
exercise
استعمال کردن
exercises
استعمال کردن
exercised
استعمال کردن
abusive
سوء استعمال
use
استعمال مصرف
applications
موارد استعمال
uses
استعمال مصرف
applies
استعمال کردن
mitring
استعمال تاج اسقفی
outward application
استعمال برونی یا خارجی
catachresis
استعمال غلط کلمه
vernacularism
استعمال زبان محلی
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
nicotian
استعمال کننده دخانیات
mitering
استعمال تاج اسقفی
malapropism
سوء استعمال کلمات
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
law of disuse
قانون عدم استعمال
user
استعمال کننده کاربر
dosages
مقدار استعمال دارو
users
استعمال کننده کاربر
dosage
مقدار استعمال دارو
practice makes perfect
<proverb>
کار نیکو کردن از پر کردن است
practice makes perfect
کار نیکو کردن از پر کردن است
vises
بجای
vice-
بجای
lieu
بجای
in payment of
بجای
in his stead
بجای او
vices
بجای
in exchange for
بجای
per pro
بجای
in lieu of
بجای
instead of
بجای
in the room of
بجای
Instead of you
بجای تو
vice
بجای
in return for
بجای
instrumentation
تنظیم اهنگ استعمال الت
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
holophrastic
استعمال کننده کلمه قصار
neology
استعمال واژه یااصطلاح جدید
deverbative
بصورت مشتق استعمال شده
oxymoron
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
periphrasis
استعمال واژه ها وعبارات زائد
abjectival use of a noun
استعمال اسمی به طور صفت
symbolization
استعمال علائم ونشانهای رمزی
telescopist
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
oxymoron
استعمال کلمات مرکب متضاد
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
sesquipedalian
معتاد به استعمال لغات دراز
he succeeded his father
بجای پدرنشست
stead
بجای بعوض
in place of
بجای درعوض
in somebody's place
بجای کسی
for
بجای از طرف
instead of
<conj.>
بجای
[بعوض]
elsewhere
بجای دیگر
instead of celebrating
بجای جشن
instead
بجای اینکه
to pass for
قلمدادشدن بجای
quid pro quos
بجای عوض
quid pro quo
بجای عوض
teetotallers
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
teetotalism
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
dump
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
teetotaller
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
utilization
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
junkie
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
to smoke oneself sick
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
teetotaler
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
non abstainer
کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
abstemious
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
junkies
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
smoker
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
smokers
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
malapropism
استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
abstinence
ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
were i in his skin
اگر بجای او بودم
take your mirks
فرمان بجای خود
on your marks
فرمان بجای خود
impersonify
بجای شخص گرفتن
instead of the other way around
بجای برعکس این
instead of the reverse
بجای وارونه این
O.K.
اصط لاحی که بجای
hardwired connection
می بجای ورودی و سوکت
back to your seats
برگردید بجای خود
instead of vice versa
بجای برعکس این
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
abstainer
پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
joint
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
nicotinism
مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
push pass
پاس با فشارچوب بجای ضربه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com