English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
syntheses استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
synthesis استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
Other Matches
interpretations تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
information processing تقویم اخبار
evaluation ارزیابی کردن تقویم اخبار
evaluations ارزیابی کردن تقویم اخبار
Schedule+ برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
track telling ارتباط و مخابرات بین هواپیمای شناسایی و سیستم کنترل و ردگیری زمینی مبادله اخبار و اطلاعات ردگیری و تعقیب هدف
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
inferrible قابل استنتاج استنتاج پذیر
inferable قابل استنتاج استنتاج پذیر
dissemination انتشار اخبار انتشار اطلاعات
gregorian calendar تقویم یا گاهنامه گریگوری تقویم مسیحی
almanacs تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanacks تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanac تقویم سالیانه تقویم نجومی
interpretable قابل تفسیر تفسیر بردار
collection activity عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
associative storage یک وسیله مخصوص ذخیره اطلاعات که در ان ادرس محل ذخیره اطلاعات از طریق محتوی اطلاعات ذخیره شده در ان محل مشخص میشود
echo check بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
dow jones information service سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
attributes 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
attributing 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
attribute 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
derived information اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
aperture card روش ذخیره سازی اطلاعات میکروفیلم در یک کارت که میتواند شامل اطلاعات پانچ شده باشد
radar correlation درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
eduction استنتاج
conclusion استنتاج
fruition استنتاج
subsumption استنتاج
evolvement استنتاج
conclusions استنتاج
inferences استنتاج
inference استنتاج
obversion استنتاج معکوس
draw a conclusion استنتاج کردن
draw a cunclusion استنتاج کردن
subsume استنتاج کردن
subsumes استنتاج کردن
concludes استنتاج کردن
conclude استنتاج کردن
inferential وابسته به استنتاج
subsumed استنتاج کردن
infers استنتاج کردن
derives استنتاج کردن
deriving استنتاج کردن
deduction استنتاج قیاسی
derive استنتاج کردن
inferring استنتاج کردن
inferred استنتاج کردن
infer استنتاج کردن
subsuming استنتاج کردن
news اخبار
traditions اخبار
information اخبار
communication اخبار
assertion اخبار
newsreader اخبار
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
automatic data processing پرورش اطلاعات خودکارسیستم اطلاعات کامپیوتری
evolve استنتاج کردن نموکردن
induction قیاس کل از جزء استنتاج
to put two and two together <idiom> استنتاج کردن [اصطلاح]
illatively بطریق استنتاج یا استخراج
inferentally بطریق استنتاج یا استنباط
inference rule قواعد استنتاج [منطق]
evolving استنتاج کردن نموکردن
evolved استنتاج کردن نموکردن
deduction استنتاج نتیجه گیری
inductions قیاس کل از جزء استنتاج
evolves استنتاج کردن نموکردن
shocker اخبار موحش
electric bell زنگ اخبار
shockers اخبار موحش
life blood جنبش بی اخبار
annals اخبار سال
broadcast پخش اخبار
broadcasts پخش اخبار
ruise اخبار دروغ
buzzer زنگ اخبار
buzzers زنگ اخبار
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
induces استنتاج کردن تحریک شدن
inducing استنتاج کردن تحریک شدن
induced استنتاج کردن تحریک شدن
induce استنتاج کردن تحریک شدن
concludes نتیجه گرفتن استنتاج کردن
rule of inference, قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
conclude نتیجه گرفتن استنتاج کردن
transformation rule قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
pony پرداختن خلاصه اخبار
ponies پرداختن خلاصه اخبار
newsman خبرنگار گوینده اخبار
newsmen خبرنگار گوینده اخبار
bell transformer ترانسفورماتور زنگ اخبار
evaluation ارزیابی اخبار رسیده
action information center مرکز اخبار تاکتیکی
bell wire سیم زنگ اخبار
bell ringing transformer مبدل زنگ اخبار
newsy دارای اخبار زیاد
evaluations ارزیابی اخبار رسیده
essential elements of information عناصر اصلی اخبار
collections جمع اوری اخبار
sound bow کاسه زنگ اخبار
push botton دکمه زنگ اخبار
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
poney پرداختن خلاصه اخبار
to break news فاش کردن اخبار
collection جمع اوری اخبار
locals داخلی اخبار محلی
local داخلی اخبار محلی
monitoring رله کردن اخبار و پیامها
ring احاطه کردن زنگ اخبار
newsreels فیلم اخبار جاری روز
newsreel فیلم اخبار جاری روز
collection plan طرح جمع اوری اخبار
What is the latest news? آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
magneto bell زنگ اخبار جریان متناوب
collection agency عامل جمع اوری اخبار
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
collective جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
connection پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connexions پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
evaluations تقویم
evaluation تقویم
appraisal تقویم
valuations تقویم
ratings تقویم
desktop تقویم
calendars تقویم
calendar تقویم
valuation تقویم
rating تقویم
appraisals تقویم
calender تقویم
assessments تقویم براورد
assessed تقویم کردن
valuing تقویم کردن
assess تقویم کردن
calendars تقویم ورزشی
calendar تقویم ورزشی
values تقویم کردن
julain date تقویم ژولین
value تقویم کردن
evaluated تقویم کردن
estimate تخمین تقویم
assesses تقویم کردن
apprise تقویم کردن
apprises تقویم کردن
apprising تقویم کردن
assessment تقویم براورد
estimates تخمین تقویم
ephemeris تقویم نجومی
ephermeris تقویم نجومی
evaluating تقویم کردن
evaluates تقویم کردن
estimating تخمین تقویم
address calendar تقویم نجومی
air almanac تقویم هوانوردی
almanach تقویم نجومی
appraisable قابل تقویم
appraiser تقویم کننده
assessing تقویم کردن
evaluate تقویم کردن
estimated تخمین تقویم
civilian internee information bureau دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
defense system aquisition سیستم کسب اطلاعات پدافندی کسب اطلاعات برای دفاع
clock calendar board تخته ساعت / تقویم
appraisement تقویم و ارزیابی مال
assessable قابل ارزیابی یا تقویم
misvalue اشتباها تقویم کردن
estimation پیش بینی تقویم
estimations پیش بینی تقویم
anno hegirae مطابق تقویم هجری
appraisals تقویم ارزیابی کردن
kalendar تقویم گاه نما
appraisal تقویم ارزیابی کردن
misestimate بناحق تقویم کردن
helps پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
appraising تقویم کردن تخمین زدن
ratable مشمول مالیات قابل تقویم
appraises تقویم کردن تخمین زدن
the house was highly rated خانه رازیاد تقویم کردند
rateable مشمول مالیات قابل تقویم
September نهمین ماه تقویم مسیحی
appraised تقویم کردن تخمین زدن
ratable قابل تقویم مشمول مالیات
appraise تقویم کردن تخمین زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com