English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
obversion استنتاج معکوس
Other Matches
inferable قابل استنتاج استنتاج پذیر
inferrible قابل استنتاج استنتاج پذیر
inferences استنتاج
conclusion استنتاج
conclusions استنتاج
subsumption استنتاج
fruition استنتاج
inference استنتاج
eduction استنتاج
evolvement استنتاج
concludes استنتاج کردن
inferring استنتاج کردن
inferred استنتاج کردن
infer استنتاج کردن
deriving استنتاج کردن
derives استنتاج کردن
inferential وابسته به استنتاج
infers استنتاج کردن
subsuming استنتاج کردن
draw a conclusion استنتاج کردن
draw a cunclusion استنتاج کردن
deduction استنتاج قیاسی
conclude استنتاج کردن
subsume استنتاج کردن
subsumed استنتاج کردن
subsumes استنتاج کردن
derive استنتاج کردن
induction قیاس کل از جزء استنتاج
inductions قیاس کل از جزء استنتاج
deduction استنتاج نتیجه گیری
evolve استنتاج کردن نموکردن
evolved استنتاج کردن نموکردن
evolves استنتاج کردن نموکردن
inference rule قواعد استنتاج [منطق]
inferentally بطریق استنتاج یا استنباط
to put two and two together <idiom> استنتاج کردن [اصطلاح]
illatively بطریق استنتاج یا استخراج
evolving استنتاج کردن نموکردن
induce استنتاج کردن تحریک شدن
induced استنتاج کردن تحریک شدن
induces استنتاج کردن تحریک شدن
conclude نتیجه گرفتن استنتاج کردن
rule of inference, قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
concludes نتیجه گرفتن استنتاج کردن
inducing استنتاج کردن تحریک شدن
transformation rule قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
syntheses استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
synthesis استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
reverses معکوس
reversal معکوس
counter معکوس
countering معکوس
countered معکوس
reversals معکوس
reversing معکوس
upside down معکوس
inverse معکوس
convert معکوس
converted معکوس
vice versa معکوس
converting معکوس
converse :معکوس
conversing معکوس
conversing :معکوس
converses معکوس
converses :معکوس
conversed معکوس
conversed :معکوس
converse معکوس
obverse معکوس
conversely معکوس
negative معکوس
reversed معکوس
reversion معکوس
negatives معکوس
converts معکوس
contrary معکوس
reverse معکوس
reversible معکوس
reciprocal معکوس
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
inverse feedback واخوراند معکوس
inverse function تابع معکوس
inverter معکوس کننده
invertible معکوس شدنی
reverse thrust تراست معکوس
switcheroo عمل معکوس
reverse video ویدئوی معکوس
set back معکوس پس زدن
dis- معکوس کردن
indian in reverse هندی معکوس
inverted file فایل معکوس
draw back کشیدن معکوس
backset معکوس وارونه
inverse ratio نسبت معکوس
reverse speed سرعت معکوس
reverse bias پیشقدر معکوس
inverted structure ساختار معکوس
lateral inversion معکوس جانبی
reversal process جریان معکوس
reversal film فیلم معکوس
retroaction عمل معکوس
negative caster گردش معکوس
negative correlation همبستگی معکوس
negative relation رابطه معکوس
reverse bias تغذیه معکوس
reverse control کنترل معکوس
reverse current جریان معکوس
inverse relationship ارتباط معکوس
reverse slope شیب معکوس
reverse polarity پلاریته معکوس
inverse voltage ولتاژ معکوس
invert matrix ماتریس معکوس
invert suger قند معکوس
reverse pitch گام معکوس
reverse osmosis اسمز معکوس
inverted opening گشایش معکوس
obcordate قلبی معکوس
reverses معکوس کننده
conversely بطور معکوس
countdown شمارش معکوس
countdowns شمارش معکوس
reverse gears دنده معکوس
feedback تزویج معکوس
inverse واژگونه معکوس
opposite روبرو معکوس
opposites روبرو معکوس
reverse معکوس کننده
reversed معکوس کردن
mirroring معکوس نمودن
reversing معکوس کردن
reversing معکوس کننده
reverse معکوس کردن
reversed معکوس کننده
reverses معکوس کردن
reciprocal معکوس دوجانبه
back conductance برقرسانایی معکوس
reciprocal متقابل معکوس
back splice پیوند معکوس
reversion معکوس کردن
back up معکوس ریختن
back-up معکوس ریختن
back resistance مقاومت معکوس
back formation اشتقاق معکوس
reverse gear دنده معکوس
obvert نتیجه معکوس گرفتن از
shift the rudder معکوس کردن سکان
inverse تابع معکوس [ریاضی]
inverse function تابع معکوس [ریاضی]
one's complement معکوس یک عدد دودویی
complement معکوس یک عدد دودویی
complemented معکوس یک عدد دودویی
reversed battery plate صفحه باتری معکوس
reverse video صفحه نمایش معکوس
reverse flow regin ناحیه جریان معکوس
reverse current circuit breaker مدارشکن جریان معکوس
de- معکوس عمل کردن
complements معکوس یک عدد دودویی
complementing معکوس یک عدد دودویی
What invert sugar قند معکوس چیست
retroact عمل معکوس کردن
back turns of armature سیمپیچی معکوس ارمیچر
backfire نتیجه معکوس گرفتن
double quartan fever نوبه ربع معکوس
inverse electrode current جریان الکتردی معکوس
inverse current جریان ولتاژ معکوس
inverting circuit مدار معکوس کننده
backfired نتیجه معکوس گرفتن
backfiring نتیجه معکوس گرفتن
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
retrogressing ترقی معکوس کردن
retrogresses ترقی معکوس کردن
back titration تیتر کردن معکوس
couple back معکوس تزویج شدن
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
retrogress ترقی معکوس کردن
backfires نتیجه معکوس گرفتن
inverted file فایل معکوس شده
retrogressed ترقی معکوس کردن
back scattering پخش معکوس امواج رادیویی
back scattering توزیع معکوس امواج رادیویی
backtracking عمل پیمایش معکوس یک لیست
high back resistance diode دیود با مقاومت معکوس زیاد
reverse polish notation نشان گذاری لهستانی معکوس
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
high back resistance diode دیود با مفاومت معکوس بالا
reversion برگرداندن شیب معکوس دادن
peak inverse anode voltage اوج ولتاژ اندی معکوس
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
count down از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
reversed rolling moment گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
roll reversal حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com