Dictiornary-Farsi | استهلاک نشست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 142 (2 milliseconds)

English	Persian
sinking	استهلاک نشست


Other Matches

accelerated depreciation	استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
meets	نشست نشست گاه
meet	نشست نشست گاه
amortization	استهلاک
merger	استهلاک
mergers	استهلاک
amortisement	استهلاک
damp	استهلاک
wear and tear	استهلاک
dampest	استهلاک
dampers	استهلاک
damping	استهلاک
depreciation	استهلاک
replacement investment	استهلاک
sublation	استهلاک
damping power	امکان استهلاک
depreciation rate	نرخ استهلاک
electrodynamic damping	استهلاک الکترودینامیکی
amortization	استهلاک وام
allowance for depreciation	ذخیره استهلاک
accelerated depreciation	استهلاک سریع
damping	استهلاک ارتعاش
depreciation	استهلاک ناچیزشماری
redemption	بازپرداخت استهلاک
accelerated depreciation	استهلاک سریع
amortization fund	وجه استهلاک
depreciation allowances	ذخیره استهلاک
attenuation coefficient	ضریب استهلاک
capital depreciation	استهلاک سرمایه
depreciable	استهلاک پذیر
straight line method of depreciation	استهلاک به روش خط مستقیم
depreciation	کاهش بها استهلاک
sinking fund	دخیره استهلاک دین
date of acquisition	از آن به بعد استهلاک محاسبه میشود
appraisal method of depreciation	روش تعیین هزینه استهلاک
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
maintenance	جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
meetings	نشست
meeting	نشست
consolidation	نشست
fouling	ته نشست
seepage	نشست
settlement of the dam	نشست سد
settletment	نشست
seance	نشست
sitting	نشست
symposiums	هم نشست
sediments	ته نشست
slumped	نشست
slumping	نشست
slumps	نشست
slump	نشست
settlement	نشست
symposium	هم نشست
session	نشست
sessions	نشست
sittings	نشست
symposia	هم نشست
settlements	نشست
siting	نشست
sediment	ته نشست
trim	نشست
trimmest	نشست
trims	نشست
leakages	نشست
leakage	نشست
precipitation	ته نشست
deposition	ته نشست
depositions	ته نشست
seep in	نشست کردن
sinkable	نشست کردنی
to cave in	نشست کردن
settlement ratio	نسبت نشست
settlement of the foundation	نشست پی گاه
soft spot	ناحیه نشست
she sat behind me	او پشت من نشست
trim aft	نشست پاشنه
trim forward	نشست سینه
true slump	نشست واقعی
special session	نشست ویژه
extraordinary meeting	نشست ویژه
closed meeting	نشست مسدود
closed conference	نشست مسدود
deposits	ته نشست ته نشین
subsided	نشست کردن
subsides	نشست کردن
extravasate	نشست کردن
electrolytic deposition	ته نشست الکترولیتی
subsiding	نشست کردن
subsidence	نشست خاک
assembly	مجمع نشست
subsidence	نشست فرونشینی
air landed	هوا نشست
annual accumulation of sediment	ته نشست سالانه
boring stay	محل نشست
calcareous deposit	ته نشست اهکی
exudation	برون نشست
subside	نشست کردن
rate of deposition	سرعت ته نشست
sink	نشست کردن
sinks	نشست کردن
precipitated rocks	سنگهای ته نشست
lime deposite	ته نشست اهکی
deposit	ته نشست ته نشین
oil residue	ته نشست روغن
leaky	نشست کننده
settles	نشست کردن
lacustrine sediment	ته نشست دریاچهای
shore formation	ته نشست دریاچهای
settle	نشست کردن
annual accumulation of sediment	سال اورد ته نشست
special session	نشست فوق العاده
extraordinary meeting	نشست فوق العاده
settlement forecast	پیش بینی نشست
seat of settlement	محل نشست ساختمان
She went to the bad.	بروز سیاه نشست
landing zone	منطقه نشست هوایی
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
powwow	نشست وگفتگو کردن
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
He was favorably impressed by what I told him .	حرفم دردلش نشست
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
settlement of abutments	نشست تکیه گاه
proces verbal	صورت جلسه نشست نامه
exudate	ترشح التهابی برون نشست
the bird took its perch	مرغ روی چوب نشست
conventional take off and landing	هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
the veaael was neaped	کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
To associate ( mix) with someone .	با کسی نشست وبر خاست کردن
to have a closed meeting	نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
capital consumption allowance	کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
date of acquisition	تاریخی که به عنوان شروع دوره استیلای خریدار بر مال دردفتر ثبت و اگر مال استهلاک پذیر باشد
drops	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drop	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropping	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
he took her in to dinner	انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
inclusus	گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
amortization	استهلاک کردن مستهلک کردن
valve seat insert	مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
settling rounds	گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ

sinking

استهلاک نشست