Dictiornary-Farsi | استواری سختی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
solidity	استواری سختی


Other Matches

temper	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
steadviness	استواری
ridge bone	استواری
sessility	استواری
inconsistencies	نا استواری
stability	استواری
immovability	استواری
inconsistency	نا استواری
fixity	استواری
steadfastness	استواری
solidity	استواری
immovableness	استواری
inconsistence	نا استواری
insubstatiality	نا استواری
formidability	استواری
stabilization	استواری
the instability of a bridge	نا استواری پل
rigidity	استواری
fastness	محکمی استواری
constancy	استواری وفاداری
immovably	با استواری پایدارانه
marital stability	استواری زناشویی
stability	استواری استحکام
stabilimeter	استواری سنج
fastnesses	محکمی استواری
emotional stability	استواری هیجانی
stability coefficient	ضریب استواری
sureness	قطعیت استواری
backbone	استقامت استواری
backbones	استقامت استواری
stableness	استواری استحکام
impregnability	استواری ابستن نشدنی
political instability	تزلزل یا نا استواری سیاسی
resoluteness	عزم ثابت استواری
arm hand steadiness test	ازمون استواری دست و بازو
inclemency	سختی
implacability	سختی
arduousness	سختی
inexorability	سختی
hard lines	سختی
hardily	به سختی
flintiness	سختی
hardiness	سختی
hardness of water	سختی اب
grievousness	سختی
rigorism	سختی
buckram	سختی
astingency	سختی
impenetrableness	سختی
induration	سختی
inexpiableness	سختی
sternness	سختی
strictness	سختی
terribleness	سختی
steeliness	سختی
soreness	سختی
rigorousness	سختی
intenseness	سختی
intension	سختی
intolerableness	سختی
intractability	سختی
long suffering	سختی کش
odburacy	سختی
oppressiveness	سختی
roughing	سختی
rigor	سختی
difficulties	سختی
austerity	سختی
rigours	سختی
difficulty	سختی
toughness	سختی
tenacity	سختی
rigour	سختی
hardness	سختی
seriously	به سختی
inflexibility	سختی
hardship	سختی
hardships	سختی
rigidity	سختی
heavily	به سختی
rigors	سختی
privation	سختی
intensity	سختی
adamancy	سر سختی
severity	سختی
duress	سختی
violence	سختی
privations	سختی
aggravation	سختی
stiffness	سختی
adamancy	سختی
stubbornly	از روی سر سختی
I hardly ate	من تو را سختی خوردم
strain hardness	سختی درجه
refractorily	باسر سختی
rebound hardness	سختی جهشی
permanent hardness of water	سختی دایم اب
permanent hardness	سختی دائمی
hardly any	به سختی هیچ [هر]
painfulness	زحمت سختی
temporary hardness	سختی موقت
tenacity coefficient	ضریب سختی
strain hardness	سختی کشی
to suffer hardship	سختی کشیدن
granite	سختی استحکام
duration	سختی بقاء
softener	کاهنده سختی اب
thermosetting	سختی پذیر
sclerometer	سختی سنج
life of privation	زندگی در سختی
resistance	سختی مخالفت
soften	سختی را گرفتن
water hardness	درجه سختی آب
softens	سختی را گرفتن
narrow circumstances	تنگی سختی
irreconcilability	سختی در عقیده
imperviousness	سختی بی اعتنائی
hardness test	ازمایش سختی
impact hardness	سختی برخورد
softened	سختی را گرفتن
gameness	جان سختی
durometer	سختی سنج
graveness	عبوسی سختی
asperity	سختی ترشی
hardenability	قابلیت سختی
acataposis	سختی بلع
irreconcilableness	سختی در عقیده
depth of case	عمق سختی
depth of hardening zone	عمق سختی
addle	سختی گرفتاری
eburnation	عاجی سختی
stubbornness	سر سختی لجاجت
eke out <idiom>	به سختی بدست آوردن
It was raining hard.	باران سختی می با رید
to start with difficulty	به سختی روشن شدن
go for broke <idiom>	به سختی تلاش کردن
vickers hardness test	ازمایش سختی ویکرز
stressing	سختی پریشان کردن
stress	سختی پریشان کردن
stresses	سختی پریشان کردن
the violence of a wind	سختی یاتندی باد
to escape with life and limb	سختی رهایی جستن
thermoset	پلاستیک سختی ناپذیر
nip and tuck <idiom>	به سختی تمام کردن
thrust hardness	درجه سختی فشاری
to rub through or along	با سختی بسر بردن
come down hard on <idiom>	به سختی تنبه کردن
rebound hardness test	ازمایش سختی جهشی
red hardness	سختی گرم سرخ
brinell hardness number	ضریب سختی برینل
rockwell hardness test	ازمایش سختی راک ول
scleroscope hardness	دستگاه سختی سنج
scratch hardness	درجه سختی خراش
scratch hardness tester	ازمایشگر سختی خراش
thermoplastics	پلاستیک سختی ناپذیر
hardness testing machine	دستگاه ازمایش سختی
heavy fighting is in progress	جنگ سختی جریان
quenching	ترساندن درجه سختی
drop hardness test	ازمایش سختی سقوطی
hardly a child anymore	دیگر به سختی بچه ای
dark horse <idiom>	کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
charley horse	سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
to plow [one's way] through something [American English]	با سختی در کاری جلو رفتن
pressed for time <idiom>	با اشکال وبه سختی وقت
to get off lightly	بدون سختی رها یافتن
to get off easy	بدون سختی رها یافتن
to get off cheaply	بدون سختی رها یافتن
water softener	[کاهش دهنده درجه سختی آب]
joming test	ازمایش تعیین سختی فلزات
serverance allowance	حق پوشاک برای سختی هوا
thermoplast	پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
footed	سر تیر ماده سختی راقراردادن
lift is full of troubles	زندگی را سراسر سختی است
hardness tester	ازمایش کننده یا تستر سختی
to pile up or on the agony	شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
pull through	در سختی بکسی کمک کردن
Difficult times lie ahead.	دوران سختی درپیش است
violence	شدت و تندی و سختی خشونت
English is not a hard language .	انگلیسی زبان سختی نیست
He is hard nut to crack .	آدم سختی (سخت گیری )است
dutch uncle	کسی که به سختی دیگری راملامت کند
brinell hardness test	طریقه اندازه گیری سختی برینل
irresistibleness	غیر قابل مقاومت بودن سختی
vicker's diamond hardness tester	دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom>	کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
impenitence	سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
dimension stock	چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
give (someone) a hard time <idiom>	لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably	از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
accolades	سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
durometer	اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
carbonet hardness	درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
accolade	سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
high test	امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
to take the bull by the horns	دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.	بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
to stand the racket	ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری