Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
English
Persian
stop
استوپ داور بوکس
stopped
استوپ داور بوکس
stopping
استوپ داور بوکس
stops
استوپ داور بوکس
Other Matches
referee stops contest
استوپ داور
chest trap
استوپ سینه
shin trap
استوپ با ساق پا
trap
به تله انداختن استوپ با کف پا
goal judge
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
boxing
بوکس
box
بوکس
boxes
بوکس
pugilism
بوکس
ring
رینگ بوکس
brass knuckles
پنجه بوکس
bout
مسابقه بوکس
bouts
مسابقه بوکس
boxing gloves
دستکش بوکس
boxing ring
رینگ بوکس
boxer
بوکس باز
box wrench
اچار بوکس
box spanner
اچار بوکس
pugilism
بوکس بازی
boxing glove
دستکش بوکس
stablemate
هم تیمی بوکس
knuckle-dusters
بوکس باز
straight left
چپ مستقیم در بوکس
knuckle duster
پنجه بوکس
knuckle duster
بوکس باز
knuckle-duster
پنجه بوکس
knuckle-duster
بوکس باز
knuckle-dusters
پنجه بوکس
roped
طناب رینگ بوکس
ropes
طناب رینگ بوکس
gym
محل تمرین بوکس
knock out
با مشت یا بوکس ازپادراوردن
savate
بوکس همراه با لگد
kick boxing
بوکس همراه با لگد
headharness
کلاه تمرین بوکس
headguard
کلاه تمرین بوکس
gyms
محل تمرین بوکس
head gear
کلاه تمرین بوکس
speedbag
گلابی تمرین بوکس
heavy bag
کیسه شن تمرین بوکس
rope
طناب رینگ بوکس
sparring partner
یار تمرینی بوکس
sparring match
مبارزه تمرینی بوکس
punching bags
کیسه شن تمرین بوکس
straight right
راست مستقیم در بوکس
sunday punch
کاراترین ضربه در بوکس
punching bag
کیسه شن تمرین بوکس
managers
مدیر مسابقه بوکس
manager
مدیر مسابقه بوکس
big bag
کیسه شن تمرین بوکس
straight blow
ضربه مستقیم در بوکس
punch ball
گلابی تمرین بوکس
bell
زنگ در پایان هر روند بوکس
bells
زنگ در پایان هر روند بوکس
blow with the open glove
ضربه با دستکش باز بوکس
slugfest
بوکس بدون تاکتیک صحیح
to peel off
[tires]
بوکس و باد کردن چرخ
to burn rubber
بوکس و باد کردن چرخ
make-weights
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
road work
دویدن جادهای در تمرین بوکس
make-weight
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make weight
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
neutral corner
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
peizefight
مسابقه حرفهای بوکس باجایزه نقدی
canvas
پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
canvases
پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
put away
ابشار پرتاب به خارج رینگ بوکس
stance
طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
stances
طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
attendance of a doctor
حضور پزشک روی رینگ بوکس
box
بوکس بازی کردن سیلی زدن
boxes
بوکس بازی کردن سیلی زدن
ring stool
چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
low blow
ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
judge
داور
arbitrators
داور
judged
داور
jurors
داور
juror
داور
judging
داور
judges
داور
arbitator
داور
umpire
داور
arbiters
داور
arbiter
داور
refereed
داور
umpiring
داور
umpires
داور
referee
داور
umpired
داور
referees
داور
arbitrator
داور
refereeing
داور
marker
داور
markers
داور
marquis queensberry rules
مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
round
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
roundest
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
umpired
کمک داور
awarded
رای داور
judicial arbitrator
داور قضائی
award
رای داور
judicial arbitrator
داور قانونی
line official
داور خط تجمع
umpires
داور مانور
head linesman
داور خط کناری
netcord umpire
داور تور
field judge
داور میدان
umpired
داور مانور
ump
کمک داور
sole arbitrator
داور منفرد
arbiters
قاضی داور
awarding
رای داور
referee's whistle
سوت داور
referee throw
پرتاب داور
umpire
داور مانور
umpire
کمک داور
placing judge
داور خط پایان
arbiter
قاضی داور
awards
رای داور
net cord judge
داور تور
foot fault judge
کمک داور
umpiring
داور مانور
refereeing
داور مسابقات
umpires
کمک داور
referees
داور مسابقات
umpiring
کمک داور
refereed
داور مسابقات
referee
داور مسابقات
apron
چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
aprons
چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
shushin
داور وسط کاراته
dissents
مشاجره بر سر رای داور
umpire
سرداور داور مسابقات
refereed
داور مسابقات شدن
refereeing
داور مسابقات شدن
sole arbitrator
حکم یا داور انحصاری
dissented
مشاجره بر سر رای داور
the judgewas corrupted
داور به رشوه تطییع شد
dissent
مشاجره بر سر رای داور
refereed
داور بالای والیبال
refereeing
داور بالای والیبال
referees
داور مسابقات شدن
referees
داور بالای والیبال
umpired
سرداور داور مسابقات
referee
داور مسابقات شدن
back judge
داور در محوطه دفاعی
jooshim
داور کنار تکواندو
umpires
سرداور داور مسابقات
aftereffect
اثر بعدی داور
umpiring
سرداور داور مسابقات
ground judge
داور زمین شمشیربازی
justiciary
داور عالی رتبه
fukushin
کمک داور کاراته
deashim
داور وسط تکواندو
referee
داور بالای والیبال
protest
اعتراض به رای داور کشتی
backfield
جای بازیگر پشت داور
flagman
داور مخصوص تشخیص امتیاز
protests
اعتراض به رای داور کشتی
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
protested
اعتراض به رای داور کشتی
The referee blew for full-time.
داور سوت پایان بازی را زد.
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
rhadamanthus
داور سخت گیر ورشوه خوار
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
patrol judge
داور برج طول مسیر اسبدوانی
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
paddock judge
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
inspectors
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspector
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
technical foul
خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
chest protector
لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observers
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observer
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
referees
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com