Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
well-done steak
استیک کاملا پخته
Other Matches
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
underdone steak
استیک آبدار
acetic acid
استیک اسید
galcial acetic acid
استیک اسید یخی
acetum
حل مواد معطر درمحلولی مرکب از اسید استیک و الکل و اب
terracotta
گل پخته
coction
پخته
underdone
کم پخته
ripe
پخته
riper
پخته
ripest
پخته
samel
نیم پخته
half baked
نیم پخته
half-baked
نیم پخته
slack baked
نیم پخته
fired brick
اجر پخته
dough baked
نیم پخته
burnt brick
خشت پخته
biffin
سیب پخته
well done
خوب پخته
sodden
نیم پخته
soden
نیم پخته
spatchcock
بشتاب پخته
sunbaked
افتاب پخته
boiled
پخته شده
rare
لطیف نیم پخته
convenience foods
خوراک پیش پخته
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
cold cuts
گوشت پخته سرد
liverwurst
سوسیس جگر پخته
boild egg
تخم مرغ پخته
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
rarest
لطیف نیم پخته
rarer
لطیف نیم پخته
convenience food
خوراک پیش پخته
arch brick
اجر زیاد پخته
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
hard baked
سفت پخته شده
it is half cooked
نیم پخته است
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
underdo
نیم پخته کردن
warmed over
دوباره پخته شده
underbaked
نیم پخته ناپخته
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
first class brick
اجر خوب پخته شده
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
body brick
اجر خوب پخته شده
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
waffled
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
waffling
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
parfait
دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
processed silk
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
whole hog
کاملا
exactly
کاملا
well
<adv.>
کاملا
hand and foot
کاملا
open and shut
کاملا
smacks
کاملا
teetotally
کاملا
to its full extent
<adv.>
کاملا
comprehensive
<adv.>
کاملا
open-and-shut
کاملا
sopping
کاملا
thoroughly
کاملا"
to a t
کاملا
entirely
کاملا
stone deaf
کاملا کر
partitur
کاملا
partitura
کاملا
definitely
<adv.>
کاملا
root and branch
کاملا
totally
کاملا
absolutely dry
کاملا
by all means
<adv.>
کاملا
to a turn
کاملا
to the quick
کاملا
in full
کاملا
in its entirety
کاملا
to the full
کاملا
to perfection
کاملا
intoto
کاملا
absolutely
<adv.>
کاملا
scot ant lot
کاملا
replete
کاملا پر
all around
کاملا
sounds
کاملا
richly
کاملا"
soundest
کاملا
sounded
کاملا
altogether
کاملا
utterly
کاملا
completely
<adv.>
کاملا
purely
کاملا"
quite
کاملا
quite
[completely, perfectly]
<adv.>
کاملا
wholly
کاملا
absolutely
کاملا"
fully
کاملا
perfectly
کاملا"
egregiously
کاملا
sound
کاملا
de-
کاملا
smack
کاملا
jam-packed
کاملا پر
spanking
کاملا
smacked
کاملا
spankings
کاملا
brand new
کاملا نو
thru
کاملا
head over heels
<idiom>
کاملا ،عمیقا
outright
کاملا بیدرنگ
outrightly
کاملا بیدرنگ
span new
کاملا تازه
stone broke
کاملا ورشکست
dead center
<idiom>
کاملا وسط
stone blind
کاملا کور
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
wide awake
کاملا بیدار
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
put across
<idiom>
کاملا فهمیدن
chock-a-block
کاملا افراشته
four-square
کاملا مربع
zonked
کاملا خسته
bang on
کاملا درستوصحیح
fit like a glove
<idiom>
کاملا مناسب
to a T
<idiom>
کاملا،دقیقا
chock-a-block
کاملا کشیده
full duplex
کاملا" دو رشتهای
broad a wake
کاملا بیدار
full duplex
کاملا دو رشتهای
full blown
کاملا افراشته
for all the world like
کاملا` شبیه
fitting allowance
کاملا" اندازه
evolute
کاملا روییده
down to the ground
ازهرحیث کاملا
kaput
کاملا شک ست خورده
absolute dry
کاملا" خشک
close up
کاملا افراشته
dead even
کاملا مساوی
air dry
کاملا خشک
armed to the teeth
کاملا` مسلح
fully automatic
کاملا" خودکار
identical
کاملا" برابر
close-ups
کاملا افراشته
perfectly elastic
کاملا با کشش
quite seriously
<adv.>
کاملا جدی
due
درست کاملا"
point device
کاملا راست
heavily armed
کاملا مسلح
wide-awake
کاملا بیدار
in all seriousness
<adv.>
کاملا جدی
close-up
کاملا افراشته
inextenso
کاملا بلند
full-suspension
<adj.>
کاملا معلق
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
That's quite enough.
اون کاملا کافیه.
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
to be absolutely determined
کاملا مصمم بودن
to wreck
کاملا خراب کردن
full-suspension bike
دوچرخه کاملا معلق
It's all over.
همه اش
[کاملا]
تمام شد.
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
far cry
<idiom>
چیزی کاملا متفاوت
absorb
کاملا فرو بردن
routs
کاملا شکست دادن
routed
کاملا شکست دادن
rout
کاملا شکست دادن
utters
باعلی درجه کاملا
smashup
کاملا خرد شده
uttered
باعلی درجه کاملا
wear out
کاملا خسته کردن
ignoramus
شخص کاملا بی سواد
utter
باعلی درجه کاملا
perfectly inelastic supply
عرضه کاملا بی کشش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com