English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
English Persian
english mercury اسفناج صحرایی
good henry اسفناج صحرایی
good king اسفناج صحرایی
Other Matches
spinach اسفناج خوراک اسفناج
spinage اسفناج خوراک اسفناج
bleacher صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
orach اسفناج دشتی
mountian spinach اسفناج رومی
spinach soup سوپ اسفناج
goosefoot غازپا [انواع گیاهان تیره غازپا شامل اسفناج]
outdoor صحرایی
campestral صحرایی
field gun توپ صحرایی
mentha piperita نعناع صحرایی
field glass دوربین صحرایی
landrail ابچلیک صحرایی
field exercise تمرین صحرایی
field kitchen اشپزخانه صحرایی
gerbille موش صحرایی
fieldartillery توپخانه صحرایی
field work کار صحرایی
field notes یادداشتهای صحرایی
field maintenance نگهداری صحرایی
field ration جیره صحرایی
field shop کارگاه صحرایی
field laboratory ازمایشگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field stockade ذخایر صحرایی
field wire سیم صحرایی
field radio بی سیم صحرایی
out guard گشتی صحرایی
voles موش صحرایی
ratton موش صحرایی
scabiosa مامیثای صحرایی
call box تلفن صحرایی
call boxes تلفن صحرایی
field hospital بیمارستان صحرایی
field hospitals بیمارستان صحرایی
fieldmice موش صحرایی
fieldmouse موش صحرایی
orienteering مسابقهی دو صحرایی
prison camp زندان صحرایی
prison camps زندان صحرایی
outsentry پاسدار صحرایی
field exercise خدمات صحرایی
corn parsley جعفری صحرایی
crab apples سیب صحرایی
latrine توالت صحرایی
oat جو صحرایی یولاف
corn mayweed بابونه صحرایی
can مستراح صحرایی
canning مستراح صحرایی
cans مستراح صحرایی
caracal گربه صحرایی
field glasses عینک صحرایی
crab apple سیب صحرایی
drumhead court martial محاکمه صحرایی
pavilions چادر صحرایی
pavilion چادر صحرایی
vole موش صحرایی
field atrillery توپخانه صحرایی
abutilon خطمی صحرایی
field army ارتش صحرایی
field archery تیراندازی صحرایی
fiedl fortifications استحکامات صحرایی
rat موش صحرایی
artillery توپخانه صحرایی
gerbil موش صحرایی
gerbils موش صحرایی
bindweed نیلوفر صحرایی
tare ویسیای صحرایی ماشک
dodders کتان صحرایی لرزیدن
dodder کتان صحرایی لرزیدن
fields زمینه رزمی صحرایی
fielded زمینه رزمی صحرایی
hunter's round نوعی مسابقه صحرایی
field round یک دور تیراندازی صحرایی
convertible table میز صحرایی تا شونده
fieldpiece تفنگ یا توپ صحرایی
field officer افسر عملیات صحرایی
field زمینه رزمی صحرایی
hudson seal خز موش صحرایی امریکا
field arrow تیرهای تیراندازی صحرایی
field manual ائین نامه صحرایی
field commands یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
lemming موش صحرایی قطب شمال
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
coyote گرگ صحرایی امریکای شمالی
coyotes گرگ صحرایی امریکای شمالی
lemmings موش صحرایی قطب شمال
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
hock گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
fieldwork کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
field event ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
ess دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
out door صحرایی در هوای ازاد انجام شده
peafowl قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
equestrian events مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
field expedient روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
steeplechase اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechases اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
cross country خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
green چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
greenest چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
out post پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
central pastry kitchen اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
pioneer heliport فرودگاه هلی کوپتر صحرایی فرودگاه موقت
hares خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
hare خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
camp chair صندلی سفری صندلی صحرایی
field work استحکامات صحرایی استحکامات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com