Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (2 milliseconds)
English	Persian
diocese	اسقف نشین
dioceses	اسقف نشین
prelature	اسقف نشین
Other Matches
The tenant is like a colonist . <proverb>	اجاره نشین خوش نشین است .
riverain	کرانه نشین ساحل نشین
bishops	اسقف
bishop	اسقف
metropolitan bishop	سر اسقف
dioceses	قلمرو اسقف
archdeacons	معاون اسقف
archdeacon	معاون اسقف
prelatess	زن اسقف یا متران
miter	تاج اسقف
archbishop	اسقف اعظم
mitres	تاج اسقف
archbshop	اسقف بزرگ
mitre	تاج اسقف
miters	تاج اسقف
diocese	قلمرو اسقف
provisor	اسقف نافرخرج
archbishops	اسقف اعظم
prince bishop	شاهزاده اسقف
primate of england	سر اسقف YORK
vestment	لباس رسمی اسقف
miyred	مانند کلاه اسقف
mitriform	مانند کلاه اسقف
prelature	قلمرو اسقف اعظم
cathedra	[صندلی اسقف در کلیسا]
archiepiscopal	متعلق به اسقف بزرگ
diocesan	وابسته به قلمرو اسقف
archbishopric	مقام یا قلمرو اسقف
hierarch	سرکشیش اسقف بزرگ
archdiocese	قلمرو مذهبی اسقف اعظم
exarch	نایب السطنه اسقف اعظم
prelate	اسقف اعظم کشیش ارشد
patriarchate	مقام بطریق یا اسقف بزرگ
archdiocesan	وابسته بقلمرو اسقف اعظم
prelates	اسقف اعظم کشیش ارشد
prelatic	وابسته به اسقف بزرگ متران وار
pontifical	وابسته به پاپ یا اسقف جامه اسقفی
palatinate	کنت نشین ساکن کنت نشین
gremial	پارچهای که اسقف هنگام اجرای برخی ایین هاروی دامن میاندازد
deacon	خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacons	خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
surrogate	نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates	نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
lake dweller	اب نشین
companion	هم نشین
alluvium	ته نشین
fecal	ته نشین
alluvion	ته نشین
lees	ته نشین
marchman	سر حد نشین
sediments	ته نشین
sediment	ته نشین
deposit	ته نشین
anus	نشین
anuses	نشین
deposits	ته نشین
forntiersman	سرحد نشین
foul ground	کفه ته نشین
governor's seat	حکومت نشین
governor's seat	حاکم نشین
grand duchy	دوک نشین
half pace	شاه نشین
hilariously	تپه نشین
cenobite	صومعه نشین
forntiersman	مرز نشین
floaty	دارای اب نشین کم
chief tomn	حاکم نشین
chief tomn	امیر نشین
khanate	خان نشین
cloisterer	گوشه نشین
cotenant	هم اجاره نشین
dalesman	دره نشین
depone	ته نشین کردن)
dreg	ته نشین اشغال
eremite	گوشه نشین
exurbanite	حومه نشین
hermitess	زن گوشه نشین
convex	شاه نشین
paludose	مرداب نشین
paludous	مرداب نشین
passerine	شاخه نشین
frontbenchers	پیش نشین
plainsman	جلگه نشین
planeted	سیاره نشین
precipitator	ته نشین کننده
frontbencher	پیش نشین
woodman	جنگل نشین
to take one's s. on the throne	بر تخت نشین
stay at home	خانه نشین
spelaean	غار نشین
solitudinarian	گوشه نشین
slummer	زاغه نشین
silvicolous	جنگل نشین
sedimentate	ته نشین شدن
seater	کرسی نشین
paludicole	مرداب نشین
palating	کنت نشین
hutholder	کلبه نشین
illuviate	ته نشین شدن
insessorial	جوف نشین
insessorial	شاخه نشین
islaner	جزیره نشین
khanate	خان نشین
lessee	اجاره نشین
low lander	ساحل نشین
marchman	مرز نشین
bay-window	شاه نشین
sea gauge	اب نشین کشتی
alette	شاه نشین
ala	شاه نشین
nemoral	جنگل نشین
oppidan	شهر نشین
renter	کرایه نشین
consorting	هم نشین شدن
colonist	مستعمره نشین
colonists	مستعمره نشین
islander	جزیره نشین
islanders	جزیره نشین
residues	زیادتی ته نشین
residue	زیادتی ته نشین
residual	پس مانده ته نشین
dais	شاه نشین
easterner	خاور نشین
easterners	خاور نشین
nomadic	چادر نشین
Bedouin	بادیه نشین
Bedouins	بادیه نشین
alcoves	شاه نشین
precipitate	ته نشین کردن
consorted	هم نشین شدن
consort	هم نشین شدن
precipitated	ته نشین کردن
settles	ته نشین شدن
precipitates	ته نشین کردن
settle	ته نشین شدن
emirate	امیر نشین
emirates	امیر نشین
duchies	دوک نشین
duchy	دوک نشین
consorts	هم نشین شدن
bay window	شاه نشین
bay windows	شاه نشین
alcove	شاه نشین
tenants	کرایه نشین
unsociable	گوشه نشین
cottagers	کلبه نشین
paced	شاه نشین
precipitating	ته نشین کردن
pace	شاه نشین
anchoress	زن گوشه نشین
ancress	زن گوشه نشین
assort	هم نشین شدن
deposit	ته نشست ته نشین
arboraceous	درخت نشین
deposits	ته نشست ته نشین
sediments	ته نشین شدن
sediment	ته نشین شدن
anchorite	خلوت نشین
cottager	کلبه نشین
freemen	شهر نشین
paces	شاه نشین
tenant	کرایه نشین
tartar	ته نشین رسوب
alluvion	ته نشین سیل
borderer	سرحد نشین
tartars	ته نشین رسوب
provincial	ایالت نشین
forester	جنگل نشین
freeman	شهر نشین
antiset	ماده ضد ته نشین
foresters	جنگل نشین
stylite	زاهد مناره نشین
urbanistic	شهر نشین متمدن
settlers	ماندگار خوش نشین
urbanist	شهر نشین متمدن
deposit	: ته نشین کردن گذاشتن
deposits	: ته نشین کردن گذاشتن
armchairs	پشت میز نشین
armchair	پشت میز نشین
to keep house	خانه نشین شدن
tenants	کرایه نشین متصرف
immigrant	غریب کوچ نشین
county towns	حاکم نشین استان
county town	حاکم نشین استان
tenant	کرایه نشین متصرف
immigrants	غریب کوچ نشین
houses	خانه نشین شدن
settler	ماندگار خوش نشین
to tip something [British E]	ته نشین کردن چیزی
housed	خانه نشین شدن
house	خانه نشین شدن
chief residence	مقرعمده حاکم نشین
recluses	منزوی گوشه نشین
percher	مرغ شاخه نشین
percher	مرغ چوب نشین
nomad	چادر نشین ایلیاتی
nomads	چادر نشین ایلیاتی
solitary	گوشه نشین منزوی
hermit	زاهد گوشه نشین
hermits	زاهد گوشه نشین

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com