Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
big bore
اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
Other Matches
deer refle
تفنگ کالیبر بزرگ برای شکاربزرگ
Elaborate
اسلحه بزرگ
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
throatiest
دارای گلوی بزرگ
swell butted
دارای کفل بزرگ
bustiest
دارای پستانهای بزرگ
throaty
دارای گلوی بزرگ
steatopygic
دارای کفل بزرگ
busty
دارای پستانهای بزرگ
chesty
دارای سینهی بزرگ
nasute
دارای منخرین بزرگ
steatopygous
دارای کفل بزرگ
throatier
دارای گلوی بزرگ
gor bellied
دارای شکم بزرگ
abdominous
دارای شکم بزرگ
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
breast drill
نوعی دریل دارای مته بزرگ
urceolate
دارای شکم بزرگ و دهانه کوچک
industrial
دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
pyknic
دارای شکم بزرگ واندام خپله
pycnic
دارای شکم بزرگ واندام خپله
ranking
دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی
billhook
نوعی کارد بزرگ که دارای نوک برگشته است
great dane
نوعی سگ بزرگ وقوی که دارای پوست نرمی است
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
zinjanthropus
شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی
calibers
کالیبر
grooves
کالیبر
groove
کالیبر
calibre
کالیبر
calibres
کالیبر
caliber
کالیبر
diamond pass
کالیبر الماسی
preceding pass
کالیبر مقدماتی
dull finish
کالیبر مرده
wire rod pass
کالیبر سیم
breaking down pass
کالیبر شکست
blooming pass
کالیبر شمشه
blind pass
کالیبر کور
cogging pass
کالیبر شمشه
roll pass
کالیبر نورد
wire rod mill
کالیبر نورد سیم
pullover gaging
کالیبر سنجی کردن
small arms
سلاحهای کالیبر کوچک
subcaliber
توپهای کالیبر کوچک
small arms
جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
small bore
جنگ افزار کالیبر کوچک
thirty thirty
تفنگ با فشنگ کالیبر 03 باباروت 03
bore
وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
caliber
قطرگلوله قطردهانه تفنگ یا توپ کالیبر
bores
وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
oogamous
دارای یاخته جنسی نر کوچک و متحرک و یاخته ماده بزرگ و غیر متحرک
turret guns
توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
guns
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
gun
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
Lori Pambak motif
ترنج لری
[پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
howitzer
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
capital ship
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
bare handed
بی اسلحه
unarmed
بی اسلحه
armless
بی اسلحه
weapon
اسلحه
weapons
اسلحه
stoppages
گیر در اسلحه
stoppage
گیر در اسلحه
thumb
شستی اسلحه
cold steel
اسلحه سرد
thumbs
شستی اسلحه
antiaircraft
اسلحه ضد هوایی
maximum range
بردنهایی اسلحه
armourer
اسلحه ساز
armorer
اسلحه ساز
d. armour
اسلحه دفاع
armory
اسلحه خانه
armoury
اسلحه خانه
armoury
اسلحه قوزخانه
armouries
اسلحه قوزخانه
thumbing
شستی اسلحه
arm of precision
اسلحه دقیق
armouries
اسلحه خانه
thumbed
شستی اسلحه
weapon
اسلحه حربه
piece
اسلحه گرم
weapons
اسلحه حربه
misfire
گیرکردن اسلحه
misfired
گیرکردن اسلحه
misfires
گیرکردن اسلحه
weaponry
اسلحه سازی
firearm
اسلحه گرم
shooting iron
اسلحه گرم
side arm
اسلحه کمری
light armed
سبک اسلحه
single shot
اسلحه تک تیر
holster
جلد اسلحه
weaponary
مربوط به اسلحه
holsters
جلد اسلحه
pieces
اسلحه گرم
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
heavy armed
سنگین اسلحه
side arms
اسلحه کمری
trigger
ماشه اسلحه
arm
اسلحه گرم
triggered
ماشه اسلحه
firearms
اسلحه گرم
repeating firearm
اسلحه خودکار
triggers
ماشه اسلحه
ordnance
اسلحه ومهمات
safety lock
ضامن اسلحه
fire arms
اسلحه ی گرم
magazine
مخزن خشاب اسلحه
velite
سرباز سبک اسلحه
missile
اسلحه پرتاب کردنی
to sight gun
نشان کردن اسلحه
ordnance
مربوط به اسلحه و مهمات
magazines
مخزن خشاب اسلحه
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
popper
اسلحه صدا دار
hold up
با اسلحه سرقت کردن
hold-up
با اسلحه سرقت کردن
hold-ups
با اسلحه سرقت کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
stock
دسته ابزار و اسلحه
To lay down ones arms .
اسلحه رابزمین گذاشتن
gunrunner
قاچاقچی اسلحه و مهمات
poppers
اسلحه صدا دار
disassemble
بازکردن اسلحه یا موتور
to decommission weapons
اسلحه ها را غیردایر کردن
armor bearer
حامل اسلحه زرهدار
muzzling
دهانه لوله اسلحه
muzzles
دهانه لوله اسلحه
muzzled
دهانه لوله اسلحه
muzzle
دهانه لوله اسلحه
chambers
خزانه فشنگ در اسلحه
chamber
خزانه فشنگ در اسلحه
cleaning rod
سمبه نظافت اسلحه
light infantry
پیاده سبک اسلحه
to decommission weapons
اسلحه ها را از کار انداختن
biathlon
اسکی صحرانوردی با اسلحه
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
armory
کارخانهء اسلحه سازی
armorer
نگهبان اسلحه زراد
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
clanged
صدای بهم خوردن اسلحه
caliber
قطر داخلی لوله اسلحه
frees
کمی محدودیت نوع اسلحه
clang
صدای بهم خوردن اسلحه
clangs
صدای بهم خوردن اسلحه
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
cant
اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
bores
قطر داخلی لوله اسلحه
freed
کمی محدودیت نوع اسلحه
clanging
صدای بهم خوردن اسلحه
freeing
کمی محدودیت نوع اسلحه
arm
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
bore
قطر داخلی لوله اسلحه
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
to be packing
[heat]
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
hussar
سرباز سواره نظام سبک اسلحه
karate
فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
box pass
جعبه کالیبر جعبه پاس
tacit
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
boresight
میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
brigand
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigands
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
judo
فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
flatlings
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
flatling
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com