Dictiornary-Farsi | اسلوب شناس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
methodologist	اسلوب شناس


Other Matches

lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
virologist	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
fashioned	اسلوب
fashion	اسلوب
method	اسلوب
systems	اسلوب
system	اسلوب
fashioning	اسلوب
technique	اسلوب
techniques	اسلوب
methods	اسلوب
methode	اسلوب
fashions	اسلوب
modes	اسلوب
mode	اسلوب
technique	اسلوب کار
system	طرز اسلوب
systems	طرز اسلوب
systemization	اسلوب سازی
methodology	اسلوب شناسی
immethodical	بدون اسلوب
methodologies	اسلوب شناسی
methodical	اسلوب دار
luria technique	اسلوب لوریا
measuring method	اسلوب سنجش
techniques	اسلوب کار
white ground technique	اسلوب نقاشی
matching technique	اسلوب همتاسازی
matching technique	اسلوب جور کردن
systematically	ازروی یک اسلوب معین
methodically	از روی اسلوب با قاعده
systemmatize	دارای روش یاقاعده کردن اسلوب دادن
systematize	دارای روش یا قاعده کردن اسلوب دادن به
nonoverlap processing	نوشتن و پردازش داخلی فقط در یک اسلوب سری صورت می گیرد
technologist	فن شناس
graphologist	خط شناس
paleographer	خط شناس
philologer	زبان شناس
petrologist	سنگ شناس
phenomenologist	پدیده شناس
philologist	واژه شناس
parasitologist	انگل شناس
myologist	ماهیچه شناس
musicologist	موسیقی شناس
mineralogist	معدن شناس
microbiologist	میکرب شناس
metallographer	فلز شناس
lunarian	ماه شناس
petologist	سنگ شناس
lithologist	سنگ شناس
lexicologist	لغت شناس
ideologist	ارمان شناس
iconologist	شمایل شناس
ichthyologist	ماهی شناس
hypnologist	خواب شناس
mythologist	اساطیر شناس
mythologist	افسانه شناس
mythologist	اسطوره شناس
paleontologist	دیرین شناس
osteologist	استخوان شناس
orologist	کوه شناس
ornithologist	پرنده شناس
orientalist	خاور شناس
operation decoder	عمل شناس
opcode decoder	رمزالعمل شناس
numismatist	سکه شناس
ontologist	هستی شناس
oenologist	شراب شناس
oenologist	باده شناس
odontologist	دندان شناس
numismatist	مدال شناس
herborist	گیاه شناس
philologist	زبان شناس
prudent [discreet] <adj.>	موقع شناس
discretional <adj.>	موقع شناس
discrete <adj.>	موقع شناس
discreet <adj.>	موقع شناس
syphilologist	سفلیس شناس
spectroscopist	طیف شناس
serologist	سرم شناس
self knowing	خود شناس
selenographer	ماه شناس
rhythmist	سجع شناس
pteridologist	سرخس شناس
pteridologist	کرف شناس
physiognomist	قیافه شناس
phrenologist	جمجمه شناس
phonologist	صوت شناس
teleologist	پایان شناس
therapeutist	درمان شناس
weather wise	هوا شناس
vulcanologist	دانشمنداتشفشان شناس
vermeologist	کرم شناس
topologist	مکان شناس
astrologers	ستاره شناس
statistician	امار شناس
geneticists	نسل شناس
geneticist	نسل شناس
tactfully	موقع شناس
tactful	موقع شناس
genealogist	شجره شناس
herbalists	گیاه شناس
herbalist	گیاه شناس
grateful	متشکر حق شناس
antiquarian	عتیقه شناس
dutiful	وفیفه شناس
statisticians	امار شناس
loyal	وفیفه شناس
astronomer	ستاره شناس
astrologer	ستاره شناس
toxicologist	زهر شناس
zoologist	جانور شناس
botanists	گیاه شناس
botanist	گیاه شناس
conscientious	وفیفه شناس
punctual	وقت شناس
godly	خدا شناس
neurologist	عصب شناس
astronomers	ستاره شناس
dutiful	گماشت شناس
seismologist	زلزله شناس
philatelists	تمبر شناس
philatelist	تمبر شناس
oceanographer	اقیانوس شناس
naturalists	طبیعت شناس
naturalist	طبیعت شناس
biologist	زیست شناس
pathologists	اسیب شناس
pathologist	اسیب شناس
gourmets	خوراک شناس
gourmet	خوراک شناس
ecologist	بوم شناس
ecologists	بوم شناس
geologist	زمین شناس
sociologist	انسگان شناس
sociologist	جامعه شناس
anthropologist	انسان شناس
archeologist	باستان شناس
archaeologist	باستان شناس
criminologist	جرم شناس
ethnologists	قوم شناس
ethnologist	قوم شناس
technologist	حرفه شناس
craniologist	جمجمه شناس
climatologist	اقلیم شناس
characterologist	منش شناس
embryologist	رویان شناس
entomologist	حشره شناس
carpologist	میوه شناس
insectologist	حشره شناس
muscologist	خزه شناس
epigraphist	کتیبه شناس
crystallographer	بلور شناس
duteous	گماشت شناس
dendrologist	درخت شناس
cosmologist	کیهان شناس
cosmographer	کیهان شناس
craniologist	کله شناس
cytology	سلول شناس
conchologist	صدف شناس
cytology	یاخته شناس
decoder	رمز شناس
demographer	جمعیت شناس
bryologist	خزه شناس
ethologist	کردار شناس
fossilist	سنگواره شناس
esthetician	زیبایی شناس
aesthetician	زیبایی شناس
actinolagy	پرتو شناس
heliologist	افتاب شناس
acoustician	صدا شناس
antiquary	عتیقه شناس
antiquaries	عتیقه شناس
bibliographer	کتاب شناس
anatomist	کالبد شناس
bacteriologist	میکرب شناس
arborist	درخت شناس
astronmer	ستاره شناس
etymologer	اشنقاق شناس
gemologist	گوهر شناس
bibliograph	کتاب شناس
feal	وفیفه شناس
leal	وفیفه شناس حقشناس
feal	نمک شناس باوفا
duteous	وفیفه شناس مطیع
metrologist	سنگ و پیمانه شناس
he can read the sky	ستاره شناس است
selenologist	دانشمند ماه شناس
stratigrapher	دانشمند چینه شناس
carcinology	سخت پوست شناس
environmentalists	محیط زیست شناس
environmentalist	محیط زیست شناس
volcanologist	دانشمند اتشفشان شناس
incognito	نا شناس مجهول الهویه
psychopathologist	اسیب شناس روانی
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.	موقع شناس بودن
neuropathologist	اسیب شناس اعصاب
limnologist	زیست شناس جانوران اب شیرین