Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
etherealize
اسمانی کردن تصفیه کردن
Other Matches
to try out
خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
urbanize
صاف کردن تصفیه کردن
urbanizes
صاف کردن تصفیه کردن
urbanized
صاف کردن تصفیه کردن
settle
تصفیه کردن سازش کردن
settle
واریز کردن تصفیه کردن
urbanising
صاف کردن تصفیه کردن
urbanises
صاف کردن تصفیه کردن
establishing
تصدیق کردن تصفیه کردن
establish
تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanised
صاف کردن تصفیه کردن
puriform
پاک کردن تصفیه کردن
urbanizing
صاف کردن تصفیه کردن
settles
واریز کردن تصفیه کردن
establishes
تصدیق کردن تصفیه کردن
settles
تصفیه کردن سازش کردن
clarify
تصفیه کردن
reconciles
تصفیه کردن
to pay out
تصفیه کردن
sublimated
تصفیه کردن
reconciling
تصفیه کردن
sublimates
تصفیه کردن
compounds
تصفیه کردن
administer
تصفیه کردن
sublimating
تصفیه کردن
administered
تصفیه کردن
accommodates
تصفیه کردن
refine
تصفیه کردن
rectify
تصفیه کردن
clarifies
تصفیه کردن
refines
تصفیه کردن
calcine
تصفیه کردن
accommodate
تصفیه کردن
accommodated
تصفیه کردن
reconcile
تصفیه کردن
rectifies
تصفیه کردن
to pay off
تصفیه کردن
rectified
تصفیه کردن
sublimate
تصفیه کردن
try
تصفیه کردن
clarifying
تصفیه کردن
rarefy
تصفیه کردن
compound
تصفیه کردن
compounded
تصفیه کردن
depurate
تصفیه کردن
accords
تصفیه کردن
accorded
تصفیه کردن
accord
تصفیه کردن
administers
تصفیه کردن
to set at rest
تصفیه کردن
rarify
تصفیه کردن
to a upon
تصفیه کردن
puriform
تصفیه کردن
filter
تصفیه کردن
smeet
تصفیه کردن
tries
تصفیه کردن
administering
تصفیه کردن
filters
تصفیه کردن
chasten
تصفیه وتزکیه کردن
chastened
تصفیه وتزکیه کردن
air refining
با هوا تصفیه کردن
chastens
تصفیه وتزکیه کردن
purifies
تصفیه کردن پالودن
purify
تصفیه کردن پالودن
purifying
تصفیه کردن پالودن
chastening
تصفیه وتزکیه کردن
check out
تصفیه حساب کردن
refine
تصفیه کردن پالودن
acquit
پرداختن و تصفیه کردن
settle
تصفیه حساب کردن
refines
تصفیه کردن پالودن
to make odds even
اختلافات را تصفیه کردن
acquitting
پرداختن و تصفیه کردن
acquits
پرداختن و تصفیه کردن
settles
تصفیه حساب کردن
to pay up
حساب پس از افت را تصفیه کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelt
تصفیه کردن گداخته شدن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelted
تصفیه کردن گداخته شدن
accommodate
وفق دادن تصفیه کردن
accommodated
وفق دادن تصفیه کردن
age harden
تصفیه کردن عمل اوردن
accommodates
وفق دادن تصفیه کردن
smelts
تصفیه کردن گداخته شدن
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
pattinsonprocess
عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
luminaries
جرم اسمانی جرم نورافکن اسمانی
luminary
جرم اسمانی جرم نورافکن اسمانی
supernal
اسمانی
heavenly
اسمانی
empyreal
اسمانی
heavenliness
اسمانی
skiey
اسمانی
olympiad
اسمانی
sky blue
اسمانی
celestial
اسمانی
heaven born
اسمانی
etherean
اسمانی
skyey
اسمانی
spheric
اسمانی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
bolid
سنگ اسمانی
meteorites
سنگهای اسمانی
rhenish wine
شراب اسمانی
d. insiration
الهام اسمانی
bolide
سنگ اسمانی
sky wave
امواج اسمانی
ethereal
لطف اسمانی
meteoroid
سنگ اسمانی
heavenly bodies
اجرام اسمانی
meteorites
سنگ اسمانی
heavenly body
جسم اسمانی
celeste
ابی اسمانی
meteorite
سنگهای اسمانی
aerolite or lith
سنگ اسمانی
celestial equator
استوای اسمانی
meteorite
سنگ اسمانی
supramundane
اسمانی علوی
celestial machine
مکانیک اسمانی
celectial poles
قطبهای اسمانی
angelic or ical
فرشته خو اسمانی
poles of the universe
قطبهای اسمانی
celestrial body
جسم اسمانی
manna
مائده اسمانی
celestrial bodies
اجرام اسمانی
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
celestial meridian
نصف النهار اسمانی
heaven born
خدایی اسمانی نژاد
meteorites
سنگ اسمانی اسمانسنگ
empyrean
کره اتش اسمانی
fireballs
سنگ اسمانی بزرگ
meteorite or rolite
سنگ اسمانی شخانه
meteorite
سنگ اسمانی اسمانسنگ
fireball
سنگ اسمانی بزرگ
celestrial body
جسم سماوی جرم اسمانی
micrometeorite
سنگ اسمانی خیلی ریز
scriptures
تورات وانجیل کتاب اسمانی
meteors
تیر شهاب سنگ اسمانی
heavenly body
جرم اسمانی جسم سماوی
scripture
تورات وانجیل کتاب اسمانی
schematism
تلفیق واجتماع اجرام اسمانی
meteor
تیر شهاب سنگ اسمانی
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
cherubim
فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
cherubs
فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
phototelescope
دوربین عکس برداری ار کرههای اسمانی
planetesimal
اجرام کوچک وبی شمار اسمانی
cherub
فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
asteroid
سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
asteroids
سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
precipitation
نزولات اسمانی مانند برف تگرگ و غیره
constellatory
وابسته بصورت اسمانی-مانند صورت فلکی
gloriole
تاج اسمانی که نصیب نفس کشندگان میشود
heliometry
پیمایش قوسهای اسمانی یافاصلههای ستارگان قطرپیمایی خورشید
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
dosimeter
وسیله اندازه گیری اشعه ماوراء بنفش در تابشهای خورشیدی و اسمانی
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
erastianism
سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com