Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English
Persian
thunder
اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thundered
اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thunders
اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
Other Matches
harangues
باصدای بلند نطق کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
gaff
باصدای بلندخندیدن قلابدار کردن
haranguing
باصدای بلند نطق کردن
harangued
باصدای بلند نطق کردن
harangue
باصدای بلند نطق کردن
whish
باصدای هیس حرکت کردن
ululate
باصدای بلند ناله وزاری کردن
tolls
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolling
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
loud
باصدای بلند
plopping
باصدای تلپ
plopped
باصدای تلپ
swished
باصدای فش فش زدن
swishing
باصدای فش فش زدن
swish
باصدای فش فش زدن
highs
باصدای بلند
plop
باصدای تلپ
audibly
باصدای رسا
plunk
باصدای تلپ
louder
باصدای بلند
aloud
باصدای بلند
boisterously
باصدای زیاد
swishes
باصدای فش فش زدن
loudest
باصدای بلند
highest
باصدای بلند
high
باصدای بلند
plops
باصدای تلپ
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
dirdum
توبیخ باصدای بلند
to laugh boisterously
باصدای بلند خندیدن
flip flop
باصدای چلپ چلوپ
skies
اسمان
the blue
اسمان
the upper regions
اسمان
tramp
اسمان جل
tramps
اسمان جل
tramped
اسمان جل
bluest
اسمان
heavens
اسمان
sky
اسمان
heights
اسمان
heaven
اسمان
hypethral
رو به اسمان
height
اسمان
bluer
اسمان
blue
اسمان
welkin
اسمان
on high
در اسمان
firmament
اسمان
on high
به اسمان
highest
تند زیاد باصدای زیر
high
تند زیاد باصدای زیر
rasps
باصدای سوهان گوش راازردن
highs
تند زیاد باصدای زیر
rasping
باصدای سوهان گوش راازردن
rasp
باصدای سوهان گوش راازردن
whiff
باصدای پف حرکت دادن وزیدن
rasped
باصدای سوهان گوش راازردن
skyscrapers
اسمان خراش
the vault of heaven
گنبد اسمان
skiey
اسمان وار
heavenward
روبه اسمان
the kingdom of heaven
ملکوت اسمان
planetarium
اسمان نما
heavenward
بطرف اسمان
sky scraper
اسمان خراش
thunder
اسمان غرش
thunders
اسمان غرش
skyey
اسمان وار
celestial sphere
کره اسمان
primum mobile
اسمان دهم
thundered
اسمان غرش
planetariums
اسمان نما
sky scaper
اسمان خراش
loft
کبوترخانه اسمان
skyscraper
اسمان خراش
olympus
اسمان بهشت
azure
اسمان نیلگون
bluest
اسمان نیلگون
skyward
بسوی اسمان
the round of heaven
گنبد اسمان
mackerel sky
اسمان پیسه
uranology
اسمان شناسی
lofts
کبوترخانه اسمان
bluer
اسمان نیلگون
uranorama
اسمان نما
heavenwards
سوی اسمان
blue
اسمان نیلگون
skywards
سوی اسمان
the seventh heaven
اسمان هفتم
flopped
صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flopping
صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flops
صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flop
صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
ascension
عروج عیسی به اسمان
heaven
هفت طبقه اسمان
heaven
عرش هفت اسمان
the milky way
اسمان دره کاهکشان
heavens
هفت طبقه اسمان
serene
متین اسمان صاف
zenith
بالاترین نقطه اسمان
heavens
عرش هفت اسمان
hypaethral
بی پوشش روبه اسمان
uranographical
وابسته به اسمان نگاری
sky-high
خیلی بالا در اسمان
uranographic
وابسته به اسمان نگاری
sky blue
رنگ ابی اسمان
sky high
خیلی بالا در اسمان
declamatory
مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
to ring the curtain up or down
پرده نمایش را باصدای زنگ بالاوپائین بردن
it thunders
صدای اسمان غرغره میاید
starfinder
وسیله شناسایی ستارگان در اسمان
uranus
خدای اسمان فرزندزمین و پدرتیتان ها
Milky Way
اسمان دره جاده شیری
ascension day
روز عروج عیسی به اسمان
uranography
عالم شناسی اسمان نگاری
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
stumping
بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumped
بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumps
بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stump
بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
snow blink
تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
astrodome
گنبد شیشهای که خلبان میتواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند
sky glow
انعکاس نور یک جنگ افزار یاشعله دهانه ان در صفحه اسمان
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com