English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (7 milliseconds)
English Persian
young smith اسمیت جوان
Other Matches
magnus smith trap دام مگنس اسمیت
younker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
princox جوان ژیگولو جوان جلف
princock جوان ژیگولو جوان جلف
invisible hand منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
lasses زن جوان
dell زن جوان
lass زن جوان
youths جوان
youth جوان
frying جوان
fry جوان
dells زن جوان
moll زن جوان
molls زن جوان
beardless جوان
callan جوان
callant جوان
juvenescent نو جوان
yoth جوان
young persons جوان
fries جوان
adolescent جوان
adolescents جوان
younger جوان
young جوان
playboys جوان دخترباز
juvenescent جوان شونده
youngish نسبتا جوان
playboys جوان عیاش
youthful جوان باطراوت
playboy جوان عیاش
youngish جوان وار
insenescible همیشه جوان
to die young جوان مردن
puss دخترک زن جوان
boyo پسربچه جوان
snot جوان گستاخ
ephebophilia جوان خواهی
beau جوان شیک
floozy زن جوان بوالهوس
immature soil خاک جوان
nags اسب جوان
nagged اسب جوان
nag اسب جوان
young population جمعیت جوان
young and old پیر و جوان
yong lion شیر جوان
trull دختر جوان
gigolo جوان جلف
gigolos جوان جلف
swain جوان روستایی
rejuvenation جوان سازی
playboy جوان دخترباز
punk جوان ولگرد
punks جوان ولگرد
juvenescent تازه جوان
peachick جوان خودفروش
lionet شیر جوان
filly دختر شوخ و جوان
yoth شخص جوان جوانمرد
juvenescence حالت جوان شدن
to wear one's years well خوب ماندن جوان
young turk افسر جوان افراطی
rejuvenesce دوباره جوان شدن
skipjack جوان ژیگولووخود نما
rejuveoize دوباره جوان کردن
rejuveoize دوباره جوان شدن
agerasia پیر جوان نما
rejuvenation دوباره جوان سازی
hooligan جوان اوباش صفت
hooligans جوان اوباش صفت
rejuvenate دوباره جوان کردن
cora [سر ستونی در شکل زن جوان]
rejuvenated دوباره جوان کردن
rejuvenates دوباره جوان کردن
youths شباب شخص جوان
youth شباب شخص جوان
rejuvenating دوباره جوان کردن
sows ماده خوک جوان
sowed ماده خوک جوان
sow ماده خوک جوان
fillies دختر شوخ و جوان
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
sweetbread تیموس حیوانات جوان دنبلان
chaperone نگهبان یاملازم خانمهای جوان
maid دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
chaperone همراه دختران جوان رفتن
maids دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
He is not young anymore. او [مرد] دیگر جوان ن [یست] .
chaperones نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperons نگهبان یاملازم خانمهای جوان
narcissus جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
kitties دختر جوان زن سبک و جلف
kitty دختر جوان زن سبک و جلف
cocotte زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
chaperon همراه دختران جوان رفتن
chaperon نگهبان یاملازم خانمهای جوان
You are 5 years younger than me. شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
gill flirt زن جوان سبک وهرزه دخترول
junker جوان نجیب زاده المانی
spring chicken <idiom> شخص جوان (بصورت منفی)
She doesnt like that young man. از آن جوان خوشش نمی آید
chaperones همراه دختران جوان رفتن
johnny جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
chaperons همراه دختران جوان رفتن
have an old head on young shoulders <idiom> جوان ولی عقل بزرگترها را داشتن
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
YWCAs مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
chaperones شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
YWCA مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
chaperone شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
an unlicked cub جوان زمخت- ادم نتراشیده ونخراشیده
adonic جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
fuzz ریش تازه جوان کرکی شدن
chaperon شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
greensick مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
oaks مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
chaperons شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
hope chest جعبهای که زن جوان جهیزیه والبسه خود را در ان میگذارد
duenna زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
interplant کاشتن درختهای جوان بین درختان دیگر
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
adonis جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
reformatory schools کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
jugend stil [ترجمه تحت الفظی سبک جوان در هنر نوی آلمان]
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
finishing schools اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
probation کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
sugar daddy <idiom> پیرمردی که پولدار است به خانمهای جوان درقبال مصاحبت پول پرداخت میکند
pullet جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
pullets جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com