English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
English Persian
grind اسیاب کردن خردکردن
grinds اسیاب کردن خردکردن
Other Matches
mill اسیاب کردن
to grind into flour اسیاب کردن
mills اسیاب کردن
mashing نرم کردن خردکردن
changes معاوضه کردن خردکردن
change معاوضه کردن خردکردن
to break up منحل کردن خردکردن
changed معاوضه کردن خردکردن
changing معاوضه کردن خردکردن
mash نرم کردن خردکردن
mashed نرم کردن خردکردن
hewn قطع کردن خردکردن
mashes نرم کردن خردکردن
gritting اسیاب کردن ازردن
gritted اسیاب کردن ازردن
grit اسیاب کردن ازردن
grist عمل اسیاب کردن
milling عمل اسیاب کردن
mill کارخانه اسیاب کردن
mills کارخانه اسیاب کردن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
masher الت قطع کردن یا خردکردن
mill نورد کردن فرز کردن اسیاب
mills نورد کردن فرز کردن اسیاب
wheat germ گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
to cut in pieces خردکردن قاش قاش کردن
minces خردکردن
to stamp out خردکردن
mince خردکردن
pestles خردکردن
fritters خردکردن
squelches خردکردن
crashing خردکردن
pestle خردکردن
crash خردکردن
crashed خردکردن
crashingly خردکردن
to break in pieces خردکردن
to chaw up خردکردن
to hew to pleces خردکردن
steamrollering خردکردن
to cut up خردکردن
breaks خردکردن
break خردکردن
squelching خردکردن
to break in flinders خردکردن
fritter خردکردن
squelched خردکردن
crashes خردکردن
batters خردکردن
crushes خردکردن
steamroller خردکردن
batter خردکردن
steamrollered خردکردن
to beat down خردکردن
fragmentate خردکردن
steamrollers خردکردن
to beat in خردکردن
comminute خردکردن
squelch خردکردن
crushed خردکردن
hash خردکردن
crush خردکردن
mills اسیاب
mill اسیاب
millrace اب اسیاب
milling اسیاب
water mill اسیاب
mill race اب اسیاب
milldam سر اسیاب
swotted خردکننده خردکردن
swotting خردکننده خردکردن
swots خردکننده خردکردن
devils با ماشین خردکردن
swot خردکننده خردکردن
devil با ماشین خردکردن
flier پره اسیاب
head race تنوره اسیاب
jaw tooth دندان اسیاب
molar tooth دندان اسیاب
mealmen کارگر اسیاب
windmills اسیاب بادی
headrace تنوره اسیاب
cheek tooth اسیاب کننده
millstone سنگ اسیاب
quern اسیاب دستی
grinders دندان اسیاب
grinder دندان اسیاب
triturator اسیاب کننده
hand mill اسیاب دستی
windmill اسیاب بادی
water mill اسیاب ابی
millstones سنگ اسیاب
millwright اسیاب ساز
gristmill اسیاب غلات
milldam بند اسیاب
millrace جوی اسیاب
mill dam بند اسیاب
molar دندان اسیاب
mill race جوی اسیاب
mill wright اسیاب ساز
grindstones سنگ اسیاب
grindstone سنگ اسیاب
edge mill اسیاب غلطکی
fliers پره اسیاب
flyer پره اسیاب
flyers پره اسیاب
sectorial دندان اسیاب
ball mill اسیاب ساچمهای
fragments قطعات متلاشی خردکردن
fragmenting قطعات متلاشی خردکردن
hacks خردکردن بیل زدن
fragment قطعات متلاشی خردکردن
to carven meat گوشت رادرسرسفره خردکردن
hacked خردکردن بیل زدن
hack خردکردن بیل زدن
vane of windmill پره اسیاب بادی
grinder سنگ رویی اسیاب
paddies برنج اسیاب نکرده
stamping mill اسیاب سنگ کوبی
premolar دندان اسیاب کوچک
grinders سنگ رویی اسیاب
mill wheel چرخ یا پره اسیاب
paddy برنج اسیاب نکرده
nether millstone سنگ زیرین اسیاب
mill circle چرخ اسیاب ژیمناستیک
tubercle برامدگی دندان اسیاب
flume ناودان جوی اسیاب
stamp mill اسیاب سنگ کوبی
sail arm پره اسیاب بادی
to chop meat گوشت خردکردن یاقیمه کدرن
grinds اسیاب شدن سخت کارکردن
premolar مربوط بدندانهای اسیاب کوچک
grind اسیاب شدن سخت کارکردن
windmill هر چیزی شبیه اسیاب بادی
windmills هر چیزی شبیه اسیاب بادی
mauls ضربت سنگین باچکش زدن یاکوبیدن خردکردن
mauling ضربت سنگین باچکش زدن یاکوبیدن خردکردن
mauled ضربت سنگین باچکش زدن یاکوبیدن خردکردن
maul ضربت سنگین باچکش زدن یاکوبیدن خردکردن
crazing mill اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
zinjanthropus شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی
granulator دانه دانه کننده ماشین خردکردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com