Dictiornary-Farsi | اسیب بردار نبود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
he was proof against harm	اسیب بردار نبود


Other Matches

pathologists	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologist	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
polygraph	رونوشت بردار نسخه بردار
polygraphs	رونوشت بردار نسخه بردار
if i had thought of that	نبود
he did the wrong thing	نبود
it was nothing short of	کم از.....نبود
it wasnot for noyhing that	بی خود نبود که
no offences was meant	توهین نبود
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.	دل تو دلم نبود
he did not dislike itŠt.	بی میل نبود
lack of incentive	نبود انگیزه
it was an incorrect procedure	جریانش درست نبود
it was all quiet in london	درلندن خبری نبود
once upon a time	یکی بودیکی نبود
it did not profit me	مرا سودمند نبود
I had completely forgotten .	هیچ یادم نبود
it was not p to do that	کردن انکارمصلحت نبود
it was no better	هیچ بهتر نبود
there was not a soul	ذی نفسی انجا نبود
there was no secrecy about it	مطلب پوشیده ای نبود
there was no mail to day	امروز پست نبود
he did not dislike itŠt.	ولی بی میل هم نبود
he was not inclined to go	مایل برفتن نبود
that is no new	اینکه خبر تازهای نبود
It wasnt much of a dinner .	زیاد شام مهمی نبود
There wasnt a thing to eat.	هیچ چیز نبود که بخوریم
Unfortunately it was not to be .	متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
i'm sure i did not mean it	باور کنیدمقصودم این نبود
He was I'll advised to quit (resign).	صلاحش نبود که استعفا ء دهد
Nobody was there but me.	هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
neither report was correct	هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
It was warm , but not hot .	هوا گرم بود ولی داغ نبود
She wasn't any too pleased about his idea.	او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
The food was not fit to eat.	غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
that was a quasi war	جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
he was in a good temper	توی غیظ نبود خلقش بجا بود
it was beneath my notice	شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
parapherna	بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal.	این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
else rule	قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
traumatic	اسیب زا
tort	اسیب
lesions	اسیب
torts	اسیب
harms	اسیب
teen	اسیب
harming	اسیب
harmed	اسیب
to escape with life and limb	بی اسیب
harm	اسیب
what impaired his reputation	وی اسیب زد
lesion	اسیب
injury	اسیب
inconveniences	اسیب
inconvenience	اسیب
damage	اسیب
inconvenienced	اسیب
pathology	اسیب
trauma	اسیب
inconveniencing	اسیب
head injury	اسیب سر
traumas	اسیب
vectors	بردار
equivocatory	اب بردار
arrows	بردار
resultant	بردار
vector	بردار
dope vector	بردار
arrow	بردار
out of harm's way	دوراز اسیب
damage control	اسیب گیری
break down	اسیب دیدن
brain injury	اسیب مغزی
nobbeing	اسیب رسان
endamage	اسیب رساندن
brain damage	اسیب مغزی
harmavoidance	اسیب گریزی
i hurt my self	اسیب دیدم
it injured his hands	بدستهایش اسیب زد
pathological	اسیب شناختی
psychic trauma	اسیب روانی
invulnerability	اسیب ناپذیری
birth injury	اسیب تولد
tennis elbow	اسیب ارنج
vulnerable	اسیب پذیر
pathologists	اسیب شناس
pathologist	اسیب شناس
injury	اسیب خسارت
damage	اسیب دیدن
injures	اسیب زدن
traumatophobia	اسیب هراسی
traumatism	اسیب دیدگی
traumatic experience	تجربه اسیب زا
deleterious	اسیب رسان
marring	اسیب زدن
marring	اسیب رساندن
vulnerability	اسیب پذیری
crippling	اسیب دیدن
cripples	اسیب دیدن
mar	اسیب رساندن
mar	اسیب زدن
marred	اسیب رساندن
marred	اسیب زدن
crippled	اسیب دیدن
cripple	اسیب دیدن
damaging	اسیب اور
injurious	اسیب رسان
injure	اسیب زدن
impair	اسیب زدن
impaired	اسیب زدن
impairing	اسیب زدن
impairs	اسیب زدن
harm	اسیب رساندن
harmed	اسیب رساندن
harming	اسیب رساندن
pathology	اسیب شناسی
harms	اسیب رساندن
injuring	اسیب زدن
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.	حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
harvestman	خرمن بردار
subordination	فرمان بردار
forfoitable	جریمه بردار
polar vector	بردار قطبی
land surveyor	نقشه بردار
postponement	فرمان بردار
suborder	فرمان بردار
submission	فرمان بردار
hypotaxis	فرمان بردار
interrupt vector	بردار وقفه
lift vector	بردار برا
lifter	وزنه بردار
poynting's vector	بردار پوینتینگ
treatable	تعلیم بردار
treader	گام بردار
topographer	نقشه بردار
tollable	باج بردار
state vector	بردار حالت
radius vector	بردار شعاعی
voltage vector	بردار ولتاژ
ratable	نرخ بردار
rateable	نرخ بردار
stainable	زنگ بردار
state vector	بردار حلات
vectorial	حامل بردار
wave vector	بردار موج
light vector	بردار نور
liner velocity	بردار سرعت
magnetic vector	بردار مغناطیسی
mouldable	قالب بردار
subsumption	فرمان بردار
normal vector	بردار عمود
normal vector	بردار قائم
numerale	شماره بردار
participable	شرکت بردار
patchable	وصله بردار
weight lifter	وزنه بردار
state vector	بردار وضعیت
flux of a vector	شاره بردار
surveyors	نقشه بردار
vectors	حامل بردار
vector	حامل بردار
photographer	عکس بردار
circulation of a vector	چرخه بردار
forces	بردار نیرو
force	بردار نیرو
samplers	نمونه بردار
photographers	عکس بردار
sampler	نمونه بردار
forcing	بردار نیرو
cross bearer	صلیب بردار
crucifer	صلیب بردار
burgers vector	بردار برگرز
swindlers	کلاه بردار
surveyor	نقشه بردار
axial vector	بردار محوری
benefic	بهره بردار
swindler	کلاه بردار
curls	حلقه بردار
bilable	ضمانت بردار
curled	حلقه بردار
curl	حلقه بردار
customable	گمرک بردار
finable	جریمه بردار
taxable	مالیات بردار
components	مولفه بردار
ascribe	رونویس بردار
disciplinable	نظم بردار
exponible	توضیح بردار
discountable	تخفیف بردار
fraudulent	کلاه بردار
dutiable	گمرک بردار
velocities	بردار سرعت
component	مولفه بردار
ascribed	رونویس بردار
velocity	بردار سرعت
ascribes	رونویس بردار
field vector	بردار میدان
ascribing	رونویس بردار