Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
contra indicate
اشاره برخلاف داشتن
Other Matches
imply
اشاره داشتن بر اشاره کردن
implying
اشاره داشتن بر اشاره کردن
implies
اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendoes
اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendo
اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos
اشاره تلویحا اشاره کردن
unlike
برخلاف
with
برخلاف
to the contrary
برخلاف ان
athwart
برخلاف
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
contrany to my expectation
برخلاف انتظارمن
counterwork
برخلاف کارکردن
against one's will
برخلاف میل
to my great surprise
برخلاف انتظار من
the styeam
برخلاف جریان اب
shoe is on the other foot
<idiom>
برخلاف حقیقت
averse
برخلاف میل
against his grain
برخلاف تمایل او
contrary to my expectation
برخلاف انتظارمن
up-river
برخلاف روند جریان آب
to do v to one's principles
برخلاف اصول خودرفتارکردن
unparliamentary
برخلاف اصول پارلمانی
in the teeth of the wind
برخلاف جهت باد
in the wind's eye
برخلاف جهت باد
illegally
برخلاف قانون و مقررات
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
active
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
anticlastic
[ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
poached
برخلاف مقررات شکار صید کردن
unconstitutional
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
flareback
اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
poach
برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches
برخلاف مقررات شکار صید کردن
heteroclite
کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
crossed controls
بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
with reference to
با اشاره به
manifests
اشاره
references
اشاره
allusion
اشاره
reference
اشاره
allusions
اشاره
beckon
اشاره
beckoned
اشاره
referral
اشاره
referrals
اشاره
manifesting
اشاره
manifested
اشاره
manifest
اشاره
gesturing
اشاره
gestured
اشاره
suggestions
اشاره
gesture
اشاره
suggestion
اشاره
implication
اشاره
implications
اشاره
beck
اشاره
tip
اشاره
beckoning
اشاره
insinuative
اشاره
nutation
اشاره با سر
insinuation
اشاره
promptings
اشاره
prompting
اشاره
inking
اشاره
slurred
اشاره
hints
اشاره
intimation
اشاره
hinted
اشاره
intimations
اشاره
actions
اشاره
hint
اشاره
mention
اشاره
action
اشاره
slur
اشاره
warning
اشاره
warnings
اشاره
cell pointer
اشاره گر سل
beckons
اشاره
mentioning
اشاره
inkling
اشاره
slurring
اشاره
indication
اشاره
pointer
اشاره گر
in reference to
با اشاره به
symbol
اشاره
mentions
اشاره
pointers
اشاره گر
slurs
اشاره
suggestible
اشاره کردنی
as already mentioned
<adv.>
همانطور که اشاره شد
symbol
رمز اشاره
sp
اشاره گرپشته
modally
با اشاره بوجه
pointing device
دستگاه اشاره گر
record printer
اشاره گر رکورد
ensign
اشاره دسته
ensigns
اشاره دسته
insinuatingly
اشاره کنان
indicatively
بطور اشاره
indicant
اشاره نما
short notice
باکوچکترین اشاره
stack pointer
اشاره گر پشته
signaller
اشاره کننده
demonstrative
اسم اشاره
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که اشاره شد
geste
قیافه اشاره
sign languages
مکالمه با اشاره
flag wagging
اشاره باپرچم
sign languages
زبان اشاره
eyewink
اشاره با چشم
d. pronoun
ضمیر اشاره
d. adjective
صفت اشاره
signal
با اشاره رساندن
signaled
با اشاره رساندن
signalled
با اشاره رساندن
to make a motion
اشاره کردن
cheep
اشاره مختصرکردن به
cheep
اشاره مختصر
sign language
زبان اشاره
sign language
مکالمه با اشاره
tuch
اشاره کردن
gest
قیافه اشاره
motions
اشاره کردن
motioning
اشاره کردن
motioned
اشاره کردن
motion
اشاره کردن
to throw out
اشاره کردن
abodes
اشاره کردن
demonstrative
صفت اشاره
abode
اشاره کردن
suggestive
اشاره کننده
allusive
اشاره کننده
insinuated
به اشاره فهماندن
to raise
اشاره کردن
point
اشاره کردن
mention
اشاره کردن
allude
اشاره کردن
mentioning
اشاره کردن
mentions
اشاره کردن
suggests
اشاره کردن بر
suggesting
اشاره کردن بر
alluded
اشاره کردن
alludes
اشاره کردن
to bring up
اشاره کردن
to touch upon
اشاره کردن
insinuates
به اشاره فهماندن
inferred
اشاره کردن بر
beckons
اشاره کردن
beckoning
اشاره کردن
insinuate
به اشاره فهماندن
beckoned
اشاره کردن
hints
اشاره کردن
beckon
اشاره کردن
hinted
اشاره کردن
hint
اشاره کردن
nudging
اشاره کردن
nudges
اشاره کردن
nudged
اشاره کردن
nudge
اشاره کردن
to touch on
اشاره کردن
alluding
اشاره کردن
inferring
اشاره کردن بر
hand gesture
اشاره دست
infer
اشاره کردن بر
that
اشاره بدور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com