Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (7 milliseconds)
English
Persian
publishment
اشاعه اعلان
Other Matches
joint ownership
اشاعه
propagation
اشاعه
diffusion
اشاعه
publications
اشاعه
publication
اشاعه
by undivided shares
به نحو اشاعه
publication
طبع ونشر اشاعه
broadcasts
اشاعه دادن رساندن
publications
طبع ونشر اشاعه
broadcast
اشاعه دادن رساندن
advertisers
اعلان کننده اعلان
advertiser
اعلان کننده اعلان
signboards
تخته اعلان اعلان
signboard
تخته اعلان اعلان
condominium
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominiums
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
ringing the changes
ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
advertisements
اعلان
notice
اعلان
announcements
اعلان
announcement
اعلان
advertisement
اعلان
proclamation
اعلان
proclamations
اعلان
noticed
اعلان
notices
اعلان
noticing
اعلان
advertising
اعلان
denunciation of treaty
اعلان
declaration
اعلان
declarations
اعلان
assertion
اعلان
poster
اعلان
posters
اعلان
dot prompt
نقطه اعلان
indigitation
اعلان شمارش
give out
اعلان کردن
fly bill
اعلان دستی
gazette
اعلان و اگهی
proclamation of independence
اعلان استقلال
billsticker
اعلان چسبان
dos prompt
اعلان DOS
play bill
اعلان نمایش
array declaration
اعلان ارایه
affiche
اعلان دیواری
advertize
اعلان کردن
announcers
اعلان کننده
announcer
اعلان کننده
declared
اعلان شده
declaration of bankruptcy
اعلان ورشکستگی
declaration of neutrality
اعلان بیطرفی
declaration of war
اعلان جنگ
proclamation of the republic
اعلان جمهوری
procedure declaration
اعلان رویه
macro declaration
درشت اعلان
notice to mariner
اعلان دریایی
playbill
اعلان نمایش
playbills
اعلان نمایش
Over and out!
پایان اعلان !
signpost
تابلو اعلان
proclaims
اعلان کردن
proclaiming
اعلان کردن
proclaimed
اعلان کردن
advertise
اعلان کردن
system prompt
اعلان سیستم
they proclaimed him sovereign
اعلان کردند
signposts
تابلو اعلان
declaring
اعلان کردن
declares
اعلان کردن
declare
اعلان کردن
proclamation of the republic
اعلان جمهوریت
vendition
اعلان فروش
throwaway
ورقهی اعلان
To stick (put,fix)up a notice (poster).
اعلان زدن
proclaim
اعلان کردن
audible alarm
اعلان خطر سمعی
show bill
تابلو اعلان نمایش
to file for bankruptcy
اعلان ورشکستگی کردن
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
to proclaim war
اعلان جنگ دادن
declaration of war
اعلان جنگ دادن
alarmingly
اعلان خطر اخطار
alarmed
اعلان خطر اخطار
alarm
اعلان خطر اخطار
placards
اعلامیه رسمی اعلان
placard
اعلامیه رسمی اعلان
posters
اعلان نصب کردن
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
declaration
افهار افهارنامه اعلان
alarms
اعلان خطر اخطار
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
dimension statement
حکم اعلان بعد
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
denouncement
اعلان قطع رابطه
proclamation of martial law
اعلان حکومت نظامی
declare martial
اعلان حکومت نظامی
poster
اعلان نصب کردن
declarations
افهار افهارنامه اعلان
to declare a state of emergency
اعلان کردن حالت اضطراری
to declare something well-founded
چیزی را مستدل اعلان کردن
to declare oneself bankrupt
خود را ورشکست اعلان کردن
Hereby I declare ...
بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare a divident
سود سهام را اعلان کردن
advertises
اعلان کردن انتشار دادن
leaflet
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
proclamation of martial law
اعلان حالت زمان جنگ
leafleted
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
declare martial
اعلان حالت زمان جنگ
leaflets
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare war upon a nation
اعلان جنگ به ملتی دادن
advertised
اعلان کردن انتشار دادن
to off negotiations
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
signpost
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signposts
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly
[publicly]
چیزی را رسما
[علنا ]
اعلان کردن
to put a notice on a door
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
billboards
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboard
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian
کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
obituarist
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
prompted
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
placards
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placard
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
announces
اعلان کردن اخطار کردن
announced
اعلان کردن اخطار کردن
post
اگهی کردن اعلان کردن
post-
اگهی کردن اعلان کردن
posted
اگهی کردن اعلان کردن
announce
اعلان کردن اخطار کردن
announcing
اعلان کردن اخطار کردن
notice to airmen
اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
posts
اگهی کردن اعلان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com