English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English Persian
overfull employment اشباع اشتغال
Other Matches
occupation اشتغال
occupations اشتغال
preoccupations اشتغال
engagedness اشتغال
preoccupation اشتغال
underemployed کم اشتغال
busybody اشتغال
busybodies اشتغال
employment اشتغال
engagements اشتغال
engagement اشتغال
office اشتغال
offices اشتغال
employment opportunities فرصتهای اشتغال
hyperemployment اشتغال زیاد
overfull employment اشتغال وافر
indebtedness اشتغال ذمه
unemployment عدم اشتغال
idleness عدم اشتغال
employment rate نزخ اشتغال
employment opportunities امکانات اشتغال
employment volume حجم اشتغال
employment act قانون اشتغال
employment gap شکاف اشتغال
full employment اشتغال کامل
employment policy سیاست اشتغال
full time employment اشتغال تمام وقت
hyperemployment اشتغال بیش ازحد
full employment output تولید در اشتغال کامل
inflationary gap سطح اشتغال مطلوب
employment rate میزان نسبی اشتغال
commencement of employment زمان شروع اشتغال
full employment equilibrium تعادل اشتغال کامل
full time زمان اشتغال بکار
unemployment equilibrium تعادل در اشتغال ناقص
full employment rate of growth نرخ رشد در اشتغال کامل
occupational therapy درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
diplomatist کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
letters testamentary خطاب به وصی دائربه اشتغال بامروصایت
amateurism اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
wright کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
biologism اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
suffusion اشباع
saturated اشباع
saturation اشباع
concentrations اشباع
concentration اشباع
satiation اشباع
impregnation اشباع
saturated zone منطقه اشباع
filament saturation اشباع دمایی
filament saturation اشباع افروزه
magnetic saturation اشباع اهن
magnetic saturation اشباع مغناطیسی
neural satiation اشباع عصبی
impregnant اشباع شده
saturant اشباع شده
saturation factor ضریب اشباع
pervasivenness قوه اشباع
satiable اشباع شدنی
satiable قابل اشباع
ingraft اشباع کردن
zine of saturation منطقه اشباع
saturation current جریان اشباع
saturation state رژیم اشباع
saturator اشباع کننده
subsaturated نزدیک به اشباع
subsaturation شبه اشباع
saturation capacity گنجایش اشباع
temperature saturation اشباع دمایی
unsaturate اشباع نشده
saturable اشباع شدنی
unsaturated اشباع نشده
voltage saturation اشباع ولتاژی
voltage saturation اشباع اند
saturate اشباع شدن
saturating اشباع شدن
imbue اشباع کردن
satiate اشباع شدن
satiated اشباع شدن
satiates اشباع شدن
satiating اشباع شدن
imbibe اشباع کردن
saturates اشباع کردن
imbued اشباع کردن
saturate اشباع کردن
imbuing اشباع کردن
imbues اشباع کردن
saturates اشباع شدن
saturating اشباع کردن
imbibing اشباع کردن
saturated اشباع شده
anode saturation اشباع اند
plate saturation اشباع اند
waterlogged ازاب اشباع
imbibes اشباع کردن
steepest اشباع کردن
color saturation اشباع رنگ
imbibed اشباع کردن
steep اشباع کردن
sodden اشباع شده
degree of saturation درجه اشباع
current saturation اشباع اند
inflationary gap وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
suffuses پوشاندن اشباع کردن
pervasiveness قوه سرایت یا اشباع
chalk-line [ریسمان اشباع شده با گچ]
chroma درجه اشباع رنگ
unsaturated ترکیب اشباع نشده
subsaturated نیمه اشباع شده
suffuse پوشاندن اشباع کردن
suffused پوشاندن اشباع کردن
unsaturate ترکیب اشباع نشده
suffusing پوشاندن اشباع کردن
under szturated rock سنگ زیر اشباع
saturated transistor ترانزیستور اشباع شده
unsaturated fat چربی اشباع نشده
indoctrinates اغشتن اشباع کردن
indoctrinated اغشتن اشباع کردن
saturated fat چربی اشباع شده
indoctrinate اغشتن اشباع کردن
saturated fats چربی اشباع شده
indoctrinating اغشتن اشباع کردن
saturated soil paste خمیر خاک اشباع
collector saturation voltage ولتاژ اشباع کلکتور
saturated air هوای اشباع شده
saturant بحد اشباع رسیده
employment gap مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
polyunsaturated دارای حلقههای اشباع نشده
poly unsaturated fat پلی چربی اشباع نشده
soaks بوسیله مایع اشباع شدن
ethylene هیدرو کربن اشباع نشده
soak بوسیله مایع اشباع شدن
inundated زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol الکل اشباع شده مایع و معطر
acetylene هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
inundating زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
oilite bushing بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
maintenance of membership هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
age hardening سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
imbrue مرطوب کردن اشباع کردن
chroma اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
impregnates لقاح کردن اشباع کردن
impregnating لقاح کردن اشباع کردن
impregnate لقاح کردن اشباع کردن
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com