Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 127 (7 milliseconds)
English	Persian
filament saturation	اشباع دمایی
temperature saturation	اشباع دمایی
Other Matches
thermal	دمایی
isothermal annealing	بازپخت هم دمایی
psychrometer	نمسنج دمایی
isothermal holding furnace	کوره هم دمایی
thermanesthesia	بی حسی دمایی
temperature correction	تصحیح دمایی
thermoregulation	تنظیم دمایی
thermoreceptor	گیرنده دمایی
rankin temperature scale	اشل دمایی رانکین
centigrade temperature scale	اشل دمایی سانتیگراد
temperature stress	تنش حرارتی یا دمایی
kelvin temperature scale	اشل دمایی کلوین
varite	مقاومتی با ضریب دمایی منفی
reaumur temperature scale	اشل دمایی در سیستم غیرمتریک
decalescence point	دمایی که در ان تغییر شکل کریستالی در فولاد صورت میگیرد
cloud point	دمایی که در ان مایع سردشونده شروع به کدر ومات شدن میکند
virtual temperature	دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
reversal temperature	دمایی که در ان خطوط طیفی گاز برافروخته در مقابل طیف جسم سیاه ناپدیدمیشوند
braze welding	جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
impregnation	اشباع
satiation	اشباع
saturation	اشباع
suffusion	اشباع
concentrations	اشباع
saturated	اشباع
concentration	اشباع
saturator	اشباع کننده
degree of saturation	درجه اشباع
color saturation	اشباع رنگ
saturation state	رژیم اشباع
saturated	اشباع شده
plate saturation	اشباع اند
subsaturated	نزدیک به اشباع
current saturation	اشباع اند
anode saturation	اشباع اند
subsaturation	شبه اشباع
filament saturation	اشباع افروزه
saturation factor	ضریب اشباع
satiable	قابل اشباع
satiable	اشباع شدنی
saturant	اشباع شده
steepest	اشباع کردن
pervasivenness	قوه اشباع
overfull employment	اشباع اشتغال
saturated zone	منطقه اشباع
neural satiation	اشباع عصبی
magnetic saturation	اشباع مغناطیسی
magnetic saturation	اشباع اهن
zine of saturation	منطقه اشباع
satiating	اشباع شدن
saturation capacity	گنجایش اشباع
ingraft	اشباع کردن
waterlogged	ازاب اشباع
impregnant	اشباع شده
saturation current	جریان اشباع
saturable	اشباع شدنی
steep	اشباع کردن
saturates	اشباع شدن
saturates	اشباع کردن
saturate	اشباع شدن
saturate	اشباع کردن
imbuing	اشباع کردن
imbues	اشباع کردن
imbued	اشباع کردن
imbue	اشباع کردن
unsaturated	اشباع نشده
voltage saturation	اشباع ولتاژی
voltage saturation	اشباع اند
saturating	اشباع کردن
imbibed	اشباع کردن
sodden	اشباع شده
imbibing	اشباع کردن
imbibes	اشباع کردن
unsaturate	اشباع نشده
satiates	اشباع شدن
imbibe	اشباع کردن
satiated	اشباع شدن
satiate	اشباع شدن
saturating	اشباع شدن
chalk-line	[ریسمان اشباع شده با گچ]
chroma	درجه اشباع رنگ
saturated air	هوای اشباع شده
saturant	بحد اشباع رسیده
unsaturated fat	چربی اشباع نشده
saturated soil paste	خمیر خاک اشباع
saturated transistor	ترانزیستور اشباع شده
unsaturate	ترکیب اشباع نشده
subsaturated	نیمه اشباع شده
unsaturated	ترکیب اشباع نشده
indoctrinates	اغشتن اشباع کردن
saturated fats	چربی اشباع شده
indoctrinating	اغشتن اشباع کردن
collector saturation voltage	ولتاژ اشباع کلکتور
indoctrinated	اغشتن اشباع کردن
pervasiveness	قوه سرایت یا اشباع
indoctrinate	اغشتن اشباع کردن
under szturated rock	سنگ زیر اشباع
suffusing	پوشاندن اشباع کردن
suffuses	پوشاندن اشباع کردن
suffused	پوشاندن اشباع کردن
suffuse	پوشاندن اشباع کردن
saturated fat	چربی اشباع شده
soaks	بوسیله مایع اشباع شدن
soak	بوسیله مایع اشباع شدن
polyunsaturated	دارای حلقههای اشباع نشده
poly unsaturated fat	پلی چربی اشباع نشده
ethylene	هیدرو کربن اشباع نشده
inundate	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene	هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
geraniol	الکل اشباع شده مایع و معطر
oilite bushing	بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock	چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening	سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight	وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
concentrating	غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates	غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate	غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
impregnate	لقاح کردن اشباع کردن
chroma	اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
impregnating	لقاح کردن اشباع کردن
imbrue	مرطوب کردن اشباع کردن
impregnates	لقاح کردن اشباع کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com