Dictiornary-Farsi | اشباع نشده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (10 milliseconds)

English	Persian
unsaturate	اشباع نشده
unsaturated	اشباع نشده


Search result with all words

polyunsaturated	دارای حلقههای اشباع نشده
ethylene	هیدرو کربن اشباع نشده
poly unsaturated fat	پلی چربی اشباع نشده
unsaturate	ترکیب اشباع نشده
unsaturated	ترکیب اشباع نشده
unsaturated fat	چربی اشباع نشده
Other Matches

unpremediated	پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unresolved	تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
uncommitted	غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbaoked	سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
undisciplined	تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unbroke	رام نشده سوقان گیری نشده
unpicked	نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unborn	هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unobligated	اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unredeemed	جبران نشده سبک نشده
unasked	خواسته نشده پرسیده نشده
untried	امتحان نشده محاکمه نشده
unsifted	الک نشده رسیدگی نشده
unset	جایگزین نشده جاانداخته نشده
unsought	جستجو نشده کشف نشده
irredenta	انجام نشده جبران نشده
uncharged	محسوب نشده رسمامتهم نشده
inconsummate	تکمیل نشده انجام نشده
undirected	رهبری نشده راهنمایی نشده
unintended saving	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete	انجام نشده پر نشده
concentration	اشباع
concentrations	اشباع
suffusion	اشباع
satiation	اشباع
impregnation	اشباع
saturated	اشباع
saturation	اشباع
unintended investment	سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush	اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
saturates	اشباع کردن
saturate	اشباع کردن
imbuing	اشباع کردن
imbues	اشباع کردن
imbued	اشباع کردن
imbue	اشباع کردن
imbibes	اشباع کردن
satiating	اشباع شدن
satiates	اشباع شدن
satiated	اشباع شدن
satiate	اشباع شدن
saturating	اشباع شدن
saturating	اشباع کردن
waterlogged	ازاب اشباع
saturated	اشباع شده
voltage saturation	اشباع ولتاژی
voltage saturation	اشباع اند
sodden	اشباع شده
imbibing	اشباع کردن
imbibed	اشباع کردن
imbibe	اشباع کردن
saturates	اشباع شدن
degree of saturation	درجه اشباع
current saturation	اشباع اند
overfull employment	اشباع اشتغال
pervasivenness	قوه اشباع
steep	اشباع کردن
satiable	قابل اشباع
saturable	اشباع شدنی
saturant	اشباع شده
satiable	اشباع شدنی
plate saturation	اشباع اند
neural satiation	اشباع عصبی
filament saturation	اشباع افروزه
color saturation	اشباع رنگ
filament saturation	اشباع دمایی
impregnant	اشباع شده
steepest	اشباع کردن
ingraft	اشباع کردن
magnetic saturation	اشباع اهن
magnetic saturation	اشباع مغناطیسی
anode saturation	اشباع اند
saturator	اشباع کننده
temperature saturation	اشباع دمایی
subsaturation	شبه اشباع
saturation current	جریان اشباع
subsaturated	نزدیک به اشباع
saturation factor	ضریب اشباع
saturation capacity	گنجایش اشباع
zine of saturation	منطقه اشباع
saturated zone	منطقه اشباع
saturate	اشباع شدن
saturation state	رژیم اشباع
collector saturation voltage	ولتاژ اشباع کلکتور
subsaturated	نیمه اشباع شده
suffusing	پوشاندن اشباع کردن
saturated fat	چربی اشباع شده
suffused	پوشاندن اشباع کردن
suffuse	پوشاندن اشباع کردن
chroma	درجه اشباع رنگ
saturated air	هوای اشباع شده
indoctrinating	اغشتن اشباع کردن
chalk-line	[ریسمان اشباع شده با گچ]
saturated soil paste	خمیر خاک اشباع
saturated transistor	ترانزیستور اشباع شده
saturated fats	چربی اشباع شده
under szturated rock	سنگ زیر اشباع
pervasiveness	قوه سرایت یا اشباع
saturant	بحد اشباع رسیده
indoctrinated	اغشتن اشباع کردن
indoctrinates	اغشتن اشباع کردن
indoctrinate	اغشتن اشباع کردن
suffuses	پوشاندن اشباع کردن
soaks	بوسیله مایع اشباع شدن
soak	بوسیله مایع اشباع شدن
inundate	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene	هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
inundating	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol	الکل اشباع شده مایع و معطر
oilite bushing	بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock	چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening	سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight	وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
unbowed	خم نشده
uncharged	پر نشده
uninspected <adj.>	ممیزی نشده
unexamined <adj.>	ممیزی نشده
unevaluated <adj.>	ممیزی نشده
unchecked <adj.>	ممیزی نشده
untested <adj.>	ممیزی نشده
uncoditioned	قطعی نشده
unaudited <adj.>	ممیزی نشده
unbowed	سر کوب نشده
untested <adj.>	امتحان نشده
uncircumcised	ختنه نشده
uncleared	ترخیص نشده
uninspected <adj.>	امتحان نشده
uncoditioned	شرط نشده
undeeded	در سندقید نشده
untested <adj.>	ارزیابی نشده
unaudited <adj.>	ارزیابی نشده
uninspected <adj.>	ارزیابی نشده
unexamined <adj.>	ارزیابی نشده
tenantless	اشغال نشده
unevaluated <adj.>	ارزیابی نشده
unchecked <adj.>	ارزیابی نشده
the date was not specified	نشده بود
unaccommodated	فراهم نشده
unaccomplished	انجام نشده
unbacked	رام نشده
undefined	تعریف نشده
in sheets	صحافی نشده
unverified <adj.>	امتحان نشده
increate	افریده نشده
inedited	منتشر نشده
inedited	چاپ نشده
inextinct	نیست نشده
innascible	زایده نشده
in quires	صحافی نشده
unverified <adj.>	ممیزی نشده
imperforate	منگنه نشده
unverified <adj.>	ارزیابی نشده
intemerate	بی ناموس نشده
unverified <adj.>	بازرسی نشده
unverified <adj.>	آزمایش نشده
roughdry	اطو نشده
untested <adj.>	آزمایش نشده
unissued <adj.>	منتشر نشده
unissued <adj.>	توزیع نشده
unverified <adj.>	کنترل نشده
sightless	دیده نشده
unverified <adj.>	تست نشده
non switched line	خط گزینه نشده
unverified <adj.>	بررسی نشده
unverified <adj.>	تایید نشده
custom uncleared	ترخیص نشده
unpublished	چاپ نشده
untested <adj.>	تایید نشده
uninspected <adj.>	تایید نشده
unexamined <adj.>	تایید نشده
unchecked <adj.>	تایید نشده
unaudited <adj.>	تایید نشده
untested <adj.>	کنترل نشده
unaudited <adj.>	بررسی نشده
unchecked <adj.>	بررسی نشده
unevaluated <adj.>	بررسی نشده
unpublished	نشر نشده
unquestioned	استنتاق نشده
unquestioned	بررسی نشده
unquestioned	بحث نشده
untested <adj.>	بررسی نشده
uninspected <adj.>	بررسی نشده
unexamined <adj.>	بررسی نشده
uninspected <adj.>	کنترل نشده
unexamined <adj.>	کنترل نشده
unbleached <adj.>	سفیدگری نشده
unreconstructed	بازسازی نشده
Before it is too late. While there is stI'll time.	تا دیر نشده
undeterred <adj.>	منصرف نشده
undyed <adj.>	رنگرزی نشده
unaudited <adj.>	آزمایش نشده
unevaluated <adj.>	کنترل نشده
unchecked <adj.>	کنترل نشده
unaudited <adj.>	کنترل نشده
uninspected <adj.>	آزمایش نشده
unexamined <adj.>	آزمایش نشده
unevaluated <adj.>	آزمایش نشده
unchecked <adj.>	آزمایش نشده