Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
saturator
اشباع کننده
Other Matches
saturation
اشباع
suffusion
اشباع
saturated
اشباع
satiation
اشباع
concentrations
اشباع
concentration
اشباع
impregnation
اشباع
imbued
اشباع کردن
steep
اشباع کردن
imbues
اشباع کردن
steepest
اشباع کردن
sodden
اشباع شده
imbue
اشباع کردن
saturates
اشباع شدن
saturates
اشباع کردن
saturate
اشباع شدن
saturate
اشباع کردن
magnetic saturation
اشباع مغناطیسی
imbuing
اشباع کردن
anode saturation
اشباع اند
current saturation
اشباع اند
voltage saturation
اشباع اند
voltage saturation
اشباع ولتاژی
subsaturated
نزدیک به اشباع
subsaturation
شبه اشباع
unsaturated
اشباع نشده
saturated
اشباع شده
waterlogged
ازاب اشباع
filament saturation
اشباع دمایی
filament saturation
اشباع افروزه
degree of saturation
درجه اشباع
temperature saturation
اشباع دمایی
plate saturation
اشباع اند
ingraft
اشباع کردن
unsaturate
اشباع نشده
neural satiation
اشباع عصبی
impregnant
اشباع شده
overfull employment
اشباع اشتغال
pervasivenness
قوه اشباع
color saturation
اشباع رنگ
satiable
اشباع شدنی
imbibing
اشباع کردن
zine of saturation
منطقه اشباع
satiating
اشباع شدن
saturated zone
منطقه اشباع
saturation capacity
گنجایش اشباع
imbibe
اشباع کردن
magnetic saturation
اشباع اهن
imbibed
اشباع کردن
saturant
اشباع شده
saturation state
رژیم اشباع
saturable
اشباع شدنی
satiable
قابل اشباع
saturation factor
ضریب اشباع
satiates
اشباع شدن
imbibes
اشباع کردن
saturation current
جریان اشباع
saturating
اشباع شدن
saturating
اشباع کردن
satiate
اشباع شدن
satiated
اشباع شدن
unsaturated fat
چربی اشباع نشده
under szturated rock
سنگ زیر اشباع
unsaturated
ترکیب اشباع نشده
saturated fat
چربی اشباع شده
pervasiveness
قوه سرایت یا اشباع
suffuse
پوشاندن اشباع کردن
indoctrinates
اغشتن اشباع کردن
suffused
پوشاندن اشباع کردن
suffusing
پوشاندن اشباع کردن
unsaturate
ترکیب اشباع نشده
saturated fats
چربی اشباع شده
indoctrinated
اغشتن اشباع کردن
indoctrinating
اغشتن اشباع کردن
chroma
درجه اشباع رنگ
chalk-line
[ریسمان اشباع شده با گچ]
subsaturated
نیمه اشباع شده
saturated transistor
ترانزیستور اشباع شده
saturated air
هوای اشباع شده
saturant
بحد اشباع رسیده
saturated soil paste
خمیر خاک اشباع
indoctrinate
اغشتن اشباع کردن
collector saturation voltage
ولتاژ اشباع کلکتور
suffuses
پوشاندن اشباع کردن
poly unsaturated fat
پلی چربی اشباع نشده
polyunsaturated
دارای حلقههای اشباع نشده
ethylene
هیدرو کربن اشباع نشده
soak
بوسیله مایع اشباع شدن
soaks
بوسیله مایع اشباع شدن
inundate
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene
هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
geraniol
الکل اشباع شده مایع و معطر
inundating
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
oilite bushing
بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock
چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight
وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
impregnates
لقاح کردن اشباع کردن
imbrue
مرطوب کردن اشباع کردن
impregnate
لقاح کردن اشباع کردن
impregnating
لقاح کردن اشباع کردن
chroma
اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com