Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
missend
اشتباها فرستادن
Other Matches
phonily
<adv.>
اشتباها
to make a mistake
اشتباها
inadvertently
<adv.>
اشتباها
by accident
<adv.>
اشتباها
as a result of a mistake
<adv.>
اشتباها
falsely
<adv.>
اشتباها
by a mistake
<adv.>
اشتباها
faultily
<adv.>
اشتباها
incorrectly
<adv.>
اشتباها
wrongly
<adv.>
اشتباها
by mistake
<adv.>
اشتباها
spuriously
<adv.>
اشتباها
wrongly
اشتباها"
erroneously
اشتباها"
unintentionally
<adv.>
اشتباها
mistakenly
اشتباها
by overside
اشتباها
misvalue
اشتباها تقویم کردن
wrongshipped
محموله ایکه اشتباها" ارسال شده
short round
گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
to send off
فرستادن
remit
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
remitted
فرستادن
send
فرستادن
to send off
فرستادن
sends
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
sending
فرستادن
remits
فرستادن
remitting
فرستادن
despatch
فرستادن
send in
فرستادن
despatching
فرستادن
to send back
پس فرستادن
despatches
فرستادن
dispatched
فرستادن
to a. letter
فرستادن
dispatch
فرستادن
send round
فرستادن
send back
پس فرستادن
hand over
فرستادن
consign
فرستادن
despatched
فرستادن
dispatches
فرستادن
dispateh
فرستادن
consigns
فرستادن
packs
فرستادن
pack
فرستادن
consigning
فرستادن
send out
فرستادن
consigned
فرستادن
retransmit
دوباره فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
send on
جداگانه فرستادن
send up
بزندان فرستادن
send-up
بزندان فرستادن
send-ups
بزندان فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
call for some one
پی کسی فرستادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
to send for a person
بی کسی فرستادن
transmissibility
قابلیت فرستادن
to send down rain
باران فرستادن
imparadise
به بهشت فرستادن
to send a message
پیام فرستادن
consignment
امانت فرستادن
remittances
فرستادن پول
remittance
فرستادن پول
pulsing
فرستادن موج
consignments
امانت فرستادن
issues
نشریه فرستادن
missions
بماموریت فرستادن
return
پس فرستادن عودت
returned
پس فرستادن عودت
returning
پس فرستادن عودت
returns
پس فرستادن عودت
forward
فرستادن رساندن
forwarded
فرستادن رساندن
issued
نشریه فرستادن
mail
باپست فرستادن
jamming
پارازیت فرستادن
mails
باپست فرستادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
mission
بماموریت فرستادن
issue
نشریه فرستادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
dispatch
روانه کردن فرستادن
despatching
روانه کردن فرستادن
circularize
پرسش نامه فرستادن
despatches
عزیمت فرستادن پیام
to send for a person
عقب کسی فرستادن
despatches
روانه کردن فرستادن
refers
فرستادن بازگشت دادن
despatched
عزیمت فرستادن پیام
referred
فرستادن بازگشت دادن
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
dispatches
روانه کردن فرستادن
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
dispatched
روانه کردن فرستادن
despatched
روانه کردن فرستادن
radiographic
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
re export
دوباره بیرون فرستادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
despatching
عزیمت فرستادن پیام
refer
فرستادن بازگشت دادن
to send to the press
برای چاپ فرستادن
transmissibility
فرا فرستادن پذیری
fade
کج فرستادن گوی گلف
radios
پیام رادیویی فرستادن
radioing
پیام رادیویی فرستادن
radioed
پیام رادیویی فرستادن
radio
پیام رادیویی فرستادن
red herring
پی نخود سیاه فرستادن
red herrings
پی نخود سیاه فرستادن
deliver
فرستادن توپ به هدف
delivers
فرستادن توپ به هدف
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
to mail a letter
[American English]
نامه ای را با پست فرستادن
fades
کج فرستادن گوی گلف
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
dispatchment
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
wirephoto
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
schools
بمدرسه فرستادن درس دادن
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
ships
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
school
بمدرسه فرستادن درس دادن
fool's errand
فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands
فرستادن دنبال نخود سیاه
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
accred it
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
outclearing
فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
supplied
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
relegated
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates
محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminate
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminating
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
relegating
محول کردن به جای بدتر فرستادن
railroad
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroads
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
supply
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to send a message to somebody
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
relegate
محول کردن به جای بدتر فرستادن
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
radiographs
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radiograph
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
to send for a person
پیغام برای کسی فرستادن که بیا
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
multiplex
چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclosing
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
enclose
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
hatch way
روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
kinchin lay
دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
fly
فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
cut
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
cuts
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
purge valve
لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
place
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
certiorari
حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
places
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
placing
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
floods
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flooded
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
input bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
send
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
remit
وجه فرستادن ارسال وجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com