Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
names
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
name
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
range error
اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
pirated
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirate
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirating
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirates
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
Hear it on the grapevine
<idiom>
[شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
wraparound
کمر بند یا چیزی که دور بدن شخصی بسته باشند
to lose track
[of]
فراموش کنند
[یا دیگر ندانند]
که شخصی
[چیزی]
کجا است
It's for my personal use.
برای استفاده شخصی است.
copy for private use
نسخه برای استفاده شخصی
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
edward's personal preference schedule
مقیاس ادوارد برای رجحانهای شخصی
turbo porolog
POROLO برای استفاده روی کامپیوتر شخصی
pc dos
سیستم عامل دیسک برای کامپیوتر شخصی
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
talk into
<idiom>
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
ara
محراب کلیسا
[در خانه های شخصی برای توسل به خدا]
lararium
[اتاق کوچک در خانه های رومی برای عبادت شخصی]
morse alphabet or code
الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct.
برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
adlib
نوعی کارت صدا برای کامپیوترهای شخصی با نوارگردان ابتدایی و توابع MIDI
COMPAQ
شرکت کامپیوتر شخصی آمریکایی که اولین تولید کننده برای IBMPC بود
nerd
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
pouch
خورجین
[گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.]
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
malfunction
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
glitches
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place
<idiom>
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
naive user
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
editing run
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
report program generator
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
peripheral
باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
alt key
کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی
to grieve over anything
برای چیزی
I consider that a mistake.
[I regard that as a mistake.]
این به نظر من اشتباه است.
[این را من اشتباه بحساب می آورم.]
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
requests
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something
مساعد برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
demands
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
demand
تقاضا برای انجام چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
approval
توافق برای استفاده از چیزی
ask
برای چیزی بی تاب شدن
asks
برای چیزی بی تاب شدن
asked
برای چیزی بی تاب شدن
asking
برای چیزی بی تاب شدن
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
deletion
روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
saddle cover
رو زینی
[اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
IBM
اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
datum error
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
delivery error
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to have something made
[by somebody]
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
clip-on
<adj.>
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
civilians
شخصی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com