Total search result: 201 (26 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
take for <idiom> |
اشتباه شخصی برای چیزی |
|
|
Other Matches |
|
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
to blame somebody for something |
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه] |
names |
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی |
name |
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی |
range error |
اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد |
to scramble for something |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
pirated |
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد |
pirate |
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد |
pirating |
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد |
pirates |
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد |
Hear it on the grapevine <idiom> |
[شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی] |
drive |
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی |
drives |
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی |
bark up the wrong tree <idiom> |
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن] |
wraparound |
کمر بند یا چیزی که دور بدن شخصی بسته باشند |
to lose track [of] |
فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است |
It's for my personal use. |
برای استفاده شخصی است. |
copy for private use |
نسخه برای استفاده شخصی |
to be on the safe side |
برای اینکه احتمال اشتباه |
edward's personal preference schedule |
مقیاس ادوارد برای رجحانهای شخصی |
turbo porolog |
POROLO برای استفاده روی کامپیوتر شخصی |
pc dos |
سیستم عامل دیسک برای کامپیوتر شخصی |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
head-hunting <idiom> |
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق |
talk into <idiom> |
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن |
ara |
محراب کلیسا [در خانه های شخصی برای توسل به خدا] |
lararium |
[اتاق کوچک در خانه های رومی برای عبادت شخصی] |
morse alphabet or code |
الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد |
feedback |
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد |
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. |
برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود. |
adlib |
نوعی کارت صدا برای کامپیوترهای شخصی با نوارگردان ابتدایی و توابع MIDI |
COMPAQ |
شرکت کامپیوتر شخصی آمریکایی که اولین تولید کننده برای IBMPC بود |
nerd |
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند |
nerds |
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند |
standstill |
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز |
pouch |
خورجین [گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.] |
f.drss |
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند |
subscriber |
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد |
subscribers |
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد |
malfunction |
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه |
malfunctions |
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه |
malfunctioned |
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه |
glitches |
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود |
glitch |
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود |
out of place <idiom> |
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن |
extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
naive user |
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد |
editing run |
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند |
report program generator |
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد |
peripheral |
باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود |
alt key |
کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی |
to grieve over anything |
برای چیزی |
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] |
این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.] |
xmodem |
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد |
requests |
تقاضا برای چیزی |
to grumble at any thing |
برای چیزی غرغرکردن |
inclinable to something |
مساعد برای چیزی |
request |
تقاضا برای چیزی |
requested |
تقاضا برای چیزی |
look to <idiom> |
آمادگی برای چیزی |
requesting |
تقاضا برای چیزی |
catch at |
برای گرفتن چیزی کوشیدن |
to get something to somebody |
برای کسی چیزی را آوردن |
security blanket <idiom> |
استفاده از چیزی برای راحتی |
to make amends for something |
کفاره دادن برای چیزی |
I'd like something to drink. |
چیزی برای نوشیدن میخواهم. |
I'd like something to eat. |
چیزی برای خوردن میخواهم. |
demands |
تقاضا برای انجام چیزی |
demanded |
تقاضا برای انجام چیزی |
in defence of somebody [something] |
برای دفاع از کسی [چیزی] |
to look at the black side [about something] |
بدبین بودن [برای چیزی] |
demand |
تقاضا برای انجام چیزی |
to atone for something |
کفاره دادن برای چیزی |
application [for something] |
درخواست نامه [برای چیزی] |
to give reasons for a thing |
دلیل برای چیزی اوردن |
to try something on |
چیزی را برای امتحان پوشیدن |
approval |
توافق برای استفاده از چیزی |
ask |
برای چیزی بی تاب شدن |
asks |
برای چیزی بی تاب شدن |
asked |
برای چیزی بی تاب شدن |
asking |
برای چیزی بی تاب شدن |
steeper |
فرف برای خیساندن چیزی |
within reach of gunshot |
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی |
anthropomorphism |
تصور شخصیت انسانی برای چیزی |
To set a limit to everything. |
برای هر چیزی حدی قائل شدن |
make room for someone or something <idiom> |
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن |
I have nothing to declare. |
چیزی برای گمرک دادن ندارم. |
to refuse somebody admittance to something |
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن |
to save up for something |
برای چیزی صرفه جویی کردن |
to save for something |
پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی |
spoon-feed <idiom> |
ساده کردن چیزی برای کسی |
nothing remains to be told |
چیزی برای گفتن باقی نمیماند |
stepper |
چیزی که برای پله بکار می رود |
cellarage |
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی |
to negotiate for something |
گفتگو و معامله کردن برای چیزی |
lanyards |
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی |
lanyard |
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی |
to graps at anything |
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن |
to make a r for something |
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن |
to make a study of something |
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن |
to set measures to anything |
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن |
sexualize |
جنس برای چیزی تعیین کردن |
demands |
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن |
demanded |
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن |
consigns |
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش |
consigned |
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش |
demand |
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن |
to store up something |
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده |
to call somebody to [for] something |
از کسی برای چیزی درخواست کردن |
to atone for something |
جلب رضایت کردن برای چیزی |
consigning |
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش |
consign |
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش |
to make amends for something |
جلب رضایت کردن برای چیزی |
impetrate |
برای چیزی لابه واستغاثه کردن |
deletion |
روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد |
applying |
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته |
to be the obvious thing [for somebody or something] |
آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی] |
put up to <idiom> |
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی |
to commandeer something |
چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن |
to open something to [the] traffic |
چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن |
pay through the nose <idiom> |
برای چیزی پول زیادی خرج کردن |
measure |
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی |
cash on the barrelhead <idiom> |
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود |
to push for an answer [in reference to something] |
برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی] |
To lick ones lips . |
شکم خود را برای چیزی صابون زدن |
to e. with person on a thing |
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن |
to seek a remedy for something |
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن |
bring up <idiom> |
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن |
to go away |
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی |
applies |
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته |
wringer |
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود |
Do you have nothing to declare? |
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟ |
apply |
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته |
make something out <idiom> |
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی |
represented |
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی |
to go to |
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی |
represents |
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی |
represent |
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی |
saddle cover |
رو زینی [اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.] |
amulet |
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود |
to not give a shit about something |
برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک] |
to not give a smeg about something [British E] |
برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک] |
to make a long arm |
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن] |
not to have a prayer of achieving something |
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن |
amulets |
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود |
to always find something to gripe about |
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن |
Would you like something to drink? <idiom> |
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه] |
permutation |
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی |
throw one's weight around <idiom> |
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن |
permutations |
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی |
negative acknowledgement |
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد |
to not give a damn about something [somebody] |
برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره] |
to trap something [e.g. carbon dioxide] |
چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ] |
rain check <idiom> |
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده |
balance |
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند |
laniard |
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود |
to recount something to someone [formal] |
برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن] |
moulage |
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم |
wetting |
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود |
to offshore something |
چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد] |
balances |
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند |
On the recent developments he had nothing to say. |
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت. |
(in) care of someone <idiom> |
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری |
planch |
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود |
dipstick |
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود |
to suggest it is appropriate to do so [matter] |
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ] |
get a word in <idiom> |
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند |
peg |
میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها] |
dipsticks |
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود |
restricts |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
restrict |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
label |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
labelled |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
labeling |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
cut corners <idiom> |
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است] |
restricting |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
labels |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
IBM |
اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است |
pipeline |
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت |
litotes |
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی |
pipelines |
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت |
how about <idiom> |
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود |
datum error |
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا |
texture mapping |
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید. |
delivery error |
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب |
flavourings |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
flavouring |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
flavoring |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
flavorings |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
to have something made [by somebody] |
بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند |
clip-on <adj.> |
گیره دار [چیزی با گیره برای بستن] |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
kiosk |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
kiosks |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
touch |
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله |
touches |
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله |
civilians |
شخصی |