Total search result: 201 (13 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
closing azimuth error |
اشتباه گرای بستن پیمایش |
|
|
Other Matches |
|
closing |
بستن پیمایش |
free form |
نوعی پیمایش نوری که در ان عمل پیمایش توسط علائمی که به وسیله دستگاه ورودی در هنگام ورود اطلاعات داخل می شوند کنترل می گردد |
transit bearing |
گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما |
range error |
اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد |
glitch |
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود |
glitches |
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود |
out of place <idiom> |
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن |
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] |
این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.] |
scale factor |
پیمایش |
scaling |
پیمایش |
surveyed |
پیمایش |
scanned |
پیمایش |
scan line |
خط پیمایش |
surveys |
پیمایش |
scans |
پیمایش |
scan |
پیمایش |
survey |
پیمایش |
traversal |
پیمایش |
mensuration |
پیمایش |
mensurability |
پیمایش پذیری |
traverse station |
ایستگاه پیمایش |
traverse leg |
ساق پیمایش |
closed traverse |
پیمایش بسته |
traverse leg |
شاخه پیمایش |
traversed |
پیمایش کردن |
immeusurableness |
پیمایش ناپذیری |
open travers |
پیمایش باز |
traverses |
پیمایش کردن |
traverse |
پیمایش کردن |
immeasurability |
پیمایش ناپذیری |
fathomable |
قابل پیمایش |
traversing |
پیمایش کردن |
fathomable |
پیمایش پذیر |
optical scanning |
پیمایش نوری |
scan area |
ناحیه پیمایش |
directional traverse |
پیمایش سمتی |
scan path |
مسیر پیمایش |
spanless |
پیمایش ناپذیر |
gaugeable |
پیمایش پذیر |
traverses |
حرکت سمتی پیمایش |
traversed |
حرکت سمتی پیمایش |
traverse |
حرکت سمتی پیمایش |
surveyor's level |
تراز مساحی یا پیمایش |
immeasurable |
پیمایش ناپذیر بیکران |
traversing |
حرکت سمتی پیمایش |
geodetically |
موافق قاعده پیمایش |
traingulation |
پیمایش بوسیله مثلثات |
padding |
پیمایش لایه گذاری |
cursive scanning |
پیمایش با یک ترمینال ویدئویی |
traverseal |
عمل طی کردن پیمایش |
mach hold |
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار |
backtracking |
عمل پیمایش معکوس یک لیست |
tachymeter |
دوربین پیمایش بلندی یا فاصله |
heliometer |
الت پیمایش قطر خورشید |
immeasurably |
بطور غیر قابل پیمایش |
coherence |
فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون |
chain survey |
پیمایش بدون اندازه گیری زاویه |
mensurable |
قابل پیمایش واندازه گیری پیمودنی |
thunderscan |
یک پیمایش کننده گران و باوضوح و دقت بالا |
heliometry |
پیمایش قوسهای اسمانی یافاصلههای ستارگان قطرپیمایی خورشید |
traingulation |
تقسیم بقطعات سه گوش برای پیمایش یا نقشه برداری |
hypsometry |
پیمایش ارتفاعهای روی زمین نسبت به تراز دریا |
refresh display cycle |
زمان میان پیمایش پرتوالکترونی روی یک صفحه نمایش |
skeptic |
شک گرای |
To be out to do some thing . |
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن ) |
equalitarian |
تساوی گرای |
saprophytic |
پوده گرای |
realistic |
تحقق گرای |
supremacists |
برتری گرای |
individualists |
فرد گرای |
relative bearing |
گرای نسبی |
individualist |
فرد گرای |
realistically |
راستین گرای |
realistically |
تحقق گرای |
incalescent |
گرما گرای |
centralists |
مرکز گرای |
egalitarian |
تساوی گرای |
ruralist |
روستا گرای |
structuralists |
ساخت گرای |
centralist |
مرکز گرای |
sectarian |
فرقه گرای |
evolutionist |
فرگشت گرای |
nudist |
برهنگی گرای |
doctrinaire |
ایین گرای |
heliotrope |
افتاب گرای |
halophile |
ابشور گرای |
grid bearing |
گرای شبکه |
grid azimuth |
گرای شبکه |
photophilic |
نور گرای |
pneumotropic |
ریه گرای |
pragmatist |
مصلحت گرای |
progressivist |
پیشرفت گرای |
impressionist |
برداشت گرای |
structuralist |
ساخت گرای |
realistic |
راستین گرای |
capitalist |
سرمایه گرای |
capitalists |
سرمایه گرای |
nationalists |
ملت گرای |
oxyphil |
اسید گرای |
oxyphile |
اسید گرای |
escapists |
گریز گرای |
compass azimuth |
گرای مغناطیسی |
theist |
یزدان گرای |
assumed azimuth |
گرای فرضی |
extrovert |
برون گرای |
unitary |
توحید گرای |
extroverts |
برون گرای |
militarist |
جنگ گرای |
militarists |
جنگ گرای |
materialist |
ماده گرای |
theocentric |
خدا گرای |
supremacist |
برتری گرای |
meliorist |
بهبود گرای |
communalist |
اشتراکی گرای |
compass direction |
گرای مغناطیسی |
lipophilic |
چربی گرای |
magnetic azimuth |
گرای مغناطیسی |
nationalist |
ملت گرای |
socialists |
جامعه گرای |
socialist |
جامعه گرای |
true azimuth |
گرای حقیقی |
impressionists |
برداشت گرای |
realists |
راستین گرای |
realists |
تحقق گرای |
feudal |
تیول گرای |
realist |
راستین گرای |
realist |
تحقق گرای |
separatist |
جدا گرای |
segregationist |
جدایی گرای |
back azimuth method |
گرای وارونه |
solipsist |
نفس گرای |
unitarian |
توحید گرای |
ultramodernist |
فرانو گرای |
materialists |
ماده گرای |
escapist |
گریز گرای |
dermotropic |
پوست گرای |
regionalist |
منطقهای ناحیه گرای |
reactionary |
مخالفت گرای بی منطق |
hygrophyte |
گیاه رطوبت گرای |
regionalistic |
منطقهای ناحیه گرای |
reactionaries |
مخالفت گرای بی منطق |
corrected azimuth |
گرای تصحیح شده |
visionary |
الهامی رویا گرای |
visionaries |
الهامی رویا گرای |
true azimuth |
سمت حقیقی گرای جغرافیایی |
imperialistic |
استعمار گرای بهره جویانه |
compass azimuth |
گرای قطب نمای کشتی |
azimuth |
گرای نجومی راس القدم |
azimuth angle |
زاویه گرای نجومی هواپیما |
back azimuth method |
گرای معکوس در اخراج اشعه |
opisometer |
الت پیمایش خطهای خمیده که دارای چرخی است و ان چرخ روی پیچی می غلتد |
quixotic |
ارمان گرای وابسته به دان کیشوت |
traditionalist |
پیرو روایات وسنن سنت گرای |
traditionalists |
پیرو روایات وسنن سنت گرای |
layihg azimuth |
گرای روانه کردن لوله توپ |
conversion angle |
زاویه تبدیل گرای مسیر ناو |
datum error |
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا |
militarists |
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی |
gyroscope |
وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار |
gyroscopes |
وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار |
militarist |
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی |
delivery error |
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب |
introvert |
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای |
introverts |
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای |
ozone |
نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای |
background noise |
در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود |
steered |
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید |
steer |
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید |
steers |
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید |
pigeons |
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است |
pigeon |
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است |
azimuth deviation |
اختلاف گرای نجومی اختلاف سمت هواپیما |
false <adj.> |
اشتباه |
tripped |
اشتباه |
wronging |
اشتباه |
mistakes |
اشتباه |
fallacy |
اشتباه |
fallacies |
اشتباه |
wrongs |
اشتباه |
trip |
اشتباه |
mistake |
اشتباه |
trips |
اشتباه |
mix-ups |
اشتباه |
jeofail |
اشتباه |
lap sus |
اشتباه |
to put one in the wrong |
اشتباه |
discrepancy |
اشتباه |
fumbles |
اشتباه |
overseen |
در اشتباه |
fumble |
اشتباه |
mix up |
اشتباه |
snafu |
اشتباه |
mistaking |
اشتباه |
fumbled |
اشتباه |
barratry |
اشتباه |
errancy |
اشتباه |
mix-up |
اشتباه |
faults |
اشتباه |
error |
اشتباه |
faulted |
اشتباه |