English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
passion اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
Other Matches
fervour حرارت شدید اشتیاق شدید
fervor حرارت شدید اشتیاق شدید
schwarmerei احساسات شدید
fanatical دارای احساسات شدید
fanatics دارای احساسات شدید
fanatic دارای احساسات شدید
pathetic دارای احساسات شدید
Hypergraphia [حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
fiend دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
effusive پرحرارت وعلاقه
hobby کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
hobbies کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
Yankee ضربه ناگهانی وشدید
squall باد بی سابقه وشدید
cyclone بادتند وشدید گردباد
squalls باد بی سابقه وشدید
yanks ضربه ناگهانی وشدید
yank ضربه ناگهانی وشدید
yanking ضربه ناگهانی وشدید
Yankees ضربه ناگهانی وشدید
yanked ضربه ناگهانی وشدید
cyclones بادتند وشدید گردباد
activism اعتقاد بلزوم عملیات حاد وشدید
wistfulness اشتیاق
aspirations اشتیاق
eagerness اشتیاق
raring پر از اشتیاق
hungers اشتیاق
hungering اشتیاق
longings اشتیاق
hungered اشتیاق
longing اشتیاق
hunger اشتیاق
avidity اشتیاق
enthusiasms اشتیاق
hankering اشتیاق
hankerings اشتیاق
appetency اشتیاق
appetence اشتیاق
aspiration اشتیاق
appetite اشتیاق
appetites اشتیاق
lackadaisical بی اشتیاق
anxiousness اشتیاق
lukewarm بی اشتیاق
enthusiasm اشتیاق
craves اشتیاق داشتن
snap up <idiom> با اشتیاق گرفتن
enthusiasms وجدوسرور اشتیاق
hungered اشتیاق داشتن
desirability درجه اشتیاق
craved اشتیاق داشتن
anxiety اشتیاق نگرانی
keenness اشتیاق ارزومندی
breathlessly با نهایت اشتیاق
enthusiasm وجدوسرور اشتیاق
hunger for اشتیاق به چیزی
anxieties اشتیاق نگرانی
hankers اشتیاق داشتن
long- :اشتیاق داشتن
heats اشتیاق وهله
heat اشتیاق وهله
longs :اشتیاق داشتن
longest :اشتیاق داشتن
longer :اشتیاق داشتن
longed :اشتیاق داشتن
long :اشتیاق داشتن
to be thirsty اشتیاق داشتن
hanker اشتیاق داشتن
hankered اشتیاق داشتن
crave اشتیاق داشتن
thirst اشتیاق داشتن
thirst ارزومندی اشتیاق
hunger اشتیاق داشتن
cravings اشتیاق داشتن
hungers اشتیاق داشتن
hungering اشتیاق داشتن
set to با اشتیاق شروع کردن
set-tos با اشتیاق شروع کردن
set-to با اشتیاق شروع کردن
kleptomania میل و اشتیاق به دزدی
solicitude اشتیاق دقت زیاد
appetence or tency اشتیاق خواهش طبیعی
to yearn to بکسی اشتیاق داشتن
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
to groan for anything اشتیاق یا ارزوی چیزیراداشتن
emotion احساسات
sentiments احساسات
heartbeat احساسات
emotions احساسات
heartbeats احساسات
soulful پر از احساسات
languishing باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
yearn اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearns اشتیاق داشتن مشتاق بودن
aspires ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspiring ارزو کردن اشتیاق داشتن
languishes باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languish باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspired ارزو کردن اشتیاق داشتن
languished باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspire ارزو کردن اشتیاق داشتن
to p for ارزو یا اشتیاق چیزی راداشتن
rhapsodical ناشی از احساسات
nationallism احساسات ملی
folkway احساسات عمومی
rhapsodically از روی احساسات
d. of feeling نازکی احساسات
affect احساسات برخورد
heartstrings احساسات عمیق
emotive وابسته به احساسات
acold بدون احساسات
emotionless عاری از احساسات
to gall a person's kibes احساسات کسی را
sentimentalize با احساسات امیختن
schwarmerei احساسات افراطی
affects احساسات برخورد
brace تحریک احساسات
enthuse احساسات رابرانگیختن
enthused احساسات رابرانگیختن
enthuses احساسات رابرانگیختن
enthusing احساسات رابرانگیختن
braced تحریک احساسات
impressive برانگیزنده احساسات
affecting محرک احساسات
sentimentalization ایجاد احساسات وعواطف
white-hot دارای احساسات برانگیخته
sentimentality گرایش بسوی احساسات
white hot دارای احساسات برانگیخته
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
religious sentiments احساسات وعقاید مذهبی
sentimentally از روی احساسات یاعاطفه
seentimentally از روی احساسات یا عاطفه
sentient حساس دستخوش احساسات
self composed مستولی بر احساسات خود
sensate با احساسات درک کردن
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
sweep off one's feet <idiom> بر احساسات فائق آمدن
neighbourly feelings احساسات همسایگی همدردی
shake-ups احساسات راتحریک کردن
sexy دارای احساسات شهوانی
mush احساسات بیش ازحد
sexiest دارای احساسات شهوانی
sexier دارای احساسات شهوانی
shake-up احساسات راتحریک کردن
heart goes out to someone <idiom> ابراز احساسات کردن
shake up احساسات راتحریک کردن
internationalism احساسات بین المللی
unfeeling بیحس فاقد احساسات
heartstring عمیق ترین احساسات دل
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
sectarianize با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
get a grip of oneself <idiom> کنترل کردن احساسات شخصی
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
your words offended her سخنان شما به احساسات اوبرخورد
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
pathognomic وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
pornography نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
philanthropic feelings احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
soap opera نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
She has emotional entanglements (involvement ) . گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunk احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexual دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexuals دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunking احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap operas نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
slobber دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobbered دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
oedipus complex احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
his words injured my feelings سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
oedipal وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
toughest شدید
tougher شدید
hyperpyrexia تب شدید
keenest شدید
tough شدید
draconic شدید
diametrical شدید
rigorous شدید
slashing شدید
incontrollable شدید
high wrought شدید
two fisted شدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com