English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
untenable اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
Other Matches
fragmentation حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
riffraff اشغال
trashing اشغال
junk اشغال
occupancy اشغال
busier اشغال
paltry اشغال
kitchen stuff اشغال
trashes اشغال
wastes اشغال
waste اشغال
trashed اشغال
occupation اشغال
occupations اشغال
throw away اشغال
refuse اشغال
swills اشغال
tot اشغال
tots اشغال
swilling اشغال
swilled اشغال
busying اشغال
swill اشغال
busy اشغال
busiest اشغال
busied اشغال
refused اشغال
refuses اشغال
litter اشغال
sliver اشغال
littered اشغال
inhabitancy اشغال
littering اشغال
litters اشغال
soilage اشغال
raff اشغال
refusing اشغال
busies اشغال
scraps اشغال
culch اشغال
slither اشغال
dump اشغال
offal اشغال
slithered اشغال
slithering اشغال
slithers اشغال
occuration اشغال
cultch اشغال
scrapping اشغال
scrap اشغال
scrapped اشغال
pig's wash اشغال
garbage اشغال
rubbish اشغال
trash اشغال
draff اشغال
run-offs اشغال
run-off اشغال
run off اشغال
paultry اشغال
occupancy اشغال کننده
pigwash بساب اشغال
occupying اشغال کردن
occupier اشغال کننده
hold back اشغال کننده
occupiers اشغال کننده
unoccupied اشغال نشده
occupy اشغال کردن
wastebasket اشغال دان
wastebaskets اشغال دان
busy signal علامت اشغال
preoccupation اشغال قبلی
dreg ته نشین اشغال
fill up اشغال کردن
preoccupations اشغال قبلی
indwell اشغال کردن
ashcans اشغال دان
rag picker اشغال برچین
dump bucket سطل اشغال
dumpish اشغال وار
occupies اشغال کردن
ashcan اشغال دان
stinkpot اشغال دان
offscourings اشغال کثافت
occupants اشغال کننده
take up اشغال کردن
tenantless اشغال نشده
occupation اشغال کردن
occupations اشغال تصرف
slopping اشغال خوری
ashpit پیت اشغال
slopped اشغال خوری
grub street اشغال گذرنویسندگان
wrack اشغال سبزی
occupations اشغال کردن
to take up اشغال کردن
slop اشغال خوری
vacant اشغال نشده
occupied اشغال شده
occupant اشغال کننده
occupation اشغال تصرف
wracked اشغال گیر
racks اشغال گیر
wastes اشغال زباله
racked اشغال گیر
tenure نگهداری اشغال
rack اشغال گیر
waste اشغال زباله
wracks اشغال گیر
laystall اشغال دان
seizure اشغال هدف
occupation of position اشغال موضع
to fill up اشغال کردن
seizures اشغال هدف
garbage اشغال خاکروبه
busied خط تلفن اشغال است
trash بصورت اشغال در اوردن
scavenges در اشغال کاوش کردن
trashed بصورت اشغال در اوردن
action اشغال نیروهای جنگی
occupation of position اشغال موضع کردن
scavenged در اشغال کاوش کردن
scavenge در اشغال کاوش کردن
trashes بصورت اشغال در اوردن
occupied territory منطقه اشغال شده
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
military occupation اشغال نظامی یک منطقه
slag اشغال تفاله گرفتن از
occupied territory سرزمین اشغال شده
trashing بصورت اشغال در اوردن
actions اشغال نیروهای جنگی
jakes اشغال درهم ریخته
holders گیرنده اشغال کننده
army of occupation نیروی اشغال کننده
littering زاییدن اشغال پاشیدن
littered زاییدن اشغال پاشیدن
bare base پایگاه اشغال نشده
litter زاییدن اشغال پاشیدن
engrossed کاملا اشغال شده
holder گیرنده اشغال کننده
occupancy سکونت اشغال مال
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
litters زاییدن اشغال پاشیدن
debris اشغال روی هم ریخته
busies خط تلفن اشغال است
slop pail سطل اشغال دان
busier خط تلفن اشغال است
busy خط تلفن اشغال است
rubbishing پراز اشغال یا کثا فت
busying خط تلفن اشغال است
busiest خط تلفن اشغال است
wracked توری مشبک اشغال گیر
racked توری مشبک اشغال گیر
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
wracks توری مشبک اشغال گیر
rack توری مشبک اشغال گیر
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
racks توری مشبک اشغال گیر
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
my time is occupied وقتم اشغال شده است
incinerator کوره مخصوص سوزاندن اشغال
incinerators کوره مخصوص سوزاندن اشغال
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
lowest unoccupied molecular orbital پایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
the house is occupied خانه اشغال شده یا مسکون است
end gatherer کسیکه اشغال پشم راجمع میکند
plenums فضای اشغال شده بوسیله ماده
slop jar سطل مخصوص فاضل اب اشغال دان
highest occupied molecular orbital بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
plenum فضای اشغال شده بوسیله ماده
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
incinerators کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
incinerator کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
crematoriums کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematorium کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
work فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
worked فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
crematoria کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
litters محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
l.u.m.o orbital unoccupiedmolecular lowestپایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
litter محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
littering محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
littered محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
fanner غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
homo orbital occupiesmolecular highest بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
concentrate ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrates ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrating ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
LSD رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
screened تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screening, screenings تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screen تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
autos امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com