English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (16 milliseconds)
English Persian
occupier اشغال کننده
occupiers اشغال کننده
occupancy اشغال کننده
occupant اشغال کننده
occupants اشغال کننده
hold back اشغال کننده
Search result with all words
holder گیرنده اشغال کننده
holders گیرنده اشغال کننده
army of occupation نیروی اشغال کننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
Other Matches
untenable اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
trashes اشغال
inhabitancy اشغال
trashed اشغال
occuration اشغال
busied اشغال
busier اشغال
busies اشغال
busiest اشغال
busy اشغال
busying اشغال
refuse اشغال
litters اشغال
occupations اشغال
occupation اشغال
pig's wash اشغال
cultch اشغال
trashing اشغال
paultry اشغال
litter اشغال
littered اشغال
rubbish اشغال
littering اشغال
soilage اشغال
refused اشغال
tot اشغال
run-offs اشغال
run-off اشغال
run off اشغال
tots اشغال
swills اشغال
swilling اشغال
swilled اشغال
swill اشغال
kitchen stuff اشغال
garbage اشغال
scraps اشغال
refuses اشغال
scrapped اشغال
draff اشغال
riffraff اشغال
trash اشغال
scrap اشغال
waste اشغال
wastes اشغال
junk اشغال
scrapping اشغال
offal اشغال
slither اشغال
slithered اشغال
throw away اشغال
sliver اشغال
dump اشغال
occupancy اشغال
slithering اشغال
refusing اشغال
slithers اشغال
culch اشغال
paltry اشغال
raff اشغال
tenantless اشغال نشده
pigwash بساب اشغال
occupation of position اشغال موضع
occupies اشغال کردن
wracks اشغال گیر
wastebaskets اشغال دان
dumpish اشغال وار
racks اشغال گیر
occupy اشغال کردن
racked اشغال گیر
dreg ته نشین اشغال
slopped اشغال خوری
preoccupation اشغال قبلی
vacant اشغال نشده
indwell اشغال کردن
wastebasket اشغال دان
slopping اشغال خوری
ashcan اشغال دان
ashcans اشغال دان
offscourings اشغال کثافت
ashpit پیت اشغال
tenure نگهداری اشغال
fill up اشغال کردن
occupied اشغال شده
preoccupations اشغال قبلی
take up اشغال کردن
rack اشغال گیر
seizure اشغال هدف
wastes اشغال زباله
to take up اشغال کردن
garbage اشغال خاکروبه
busy signal علامت اشغال
seizures اشغال هدف
to fill up اشغال کردن
laystall اشغال دان
occupations اشغال کردن
dump bucket سطل اشغال
waste اشغال زباله
wrack اشغال سبزی
occupying اشغال کردن
grub street اشغال گذرنویسندگان
wracked اشغال گیر
stinkpot اشغال دان
occupation اشغال تصرف
occupation اشغال کردن
occupations اشغال تصرف
slop اشغال خوری
unoccupied اشغال نشده
rag picker اشغال برچین
jakes اشغال درهم ریخته
trash بصورت اشغال در اوردن
action اشغال نیروهای جنگی
busies خط تلفن اشغال است
trashes بصورت اشغال در اوردن
bare base پایگاه اشغال نشده
scavenged در اشغال کاوش کردن
trashed بصورت اشغال در اوردن
slop pail سطل اشغال دان
debris اشغال روی هم ریخته
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
military occupation اشغال نظامی یک منطقه
occupation of position اشغال موضع کردن
occupied territory سرزمین اشغال شده
busying خط تلفن اشغال است
scavenges در اشغال کاوش کردن
busy خط تلفن اشغال است
occupied territory منطقه اشغال شده
busiest خط تلفن اشغال است
scavenge در اشغال کاوش کردن
busier خط تلفن اشغال است
busied خط تلفن اشغال است
litters زاییدن اشغال پاشیدن
litter زاییدن اشغال پاشیدن
actions اشغال نیروهای جنگی
occupancy سکونت اشغال مال
littered زاییدن اشغال پاشیدن
rubbishing پراز اشغال یا کثا فت
engrossed کاملا اشغال شده
trashing بصورت اشغال در اوردن
slag اشغال تفاله گرفتن از
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
littering زاییدن اشغال پاشیدن
wracks توری مشبک اشغال گیر
rack توری مشبک اشغال گیر
racked توری مشبک اشغال گیر
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
racks توری مشبک اشغال گیر
wracked توری مشبک اشغال گیر
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
my time is occupied وقتم اشغال شده است
incinerator کوره مخصوص سوزاندن اشغال
incinerators کوره مخصوص سوزاندن اشغال
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
lowest unoccupied molecular orbital پایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
slop jar سطل مخصوص فاضل اب اشغال دان
plenums فضای اشغال شده بوسیله ماده
plenum فضای اشغال شده بوسیله ماده
end gatherer کسیکه اشغال پشم راجمع میکند
highest occupied molecular orbital بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
the house is occupied خانه اشغال شده یا مسکون است
crematoriums کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerators کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
crematorium کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerator کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
work فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
crematoria کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
worked فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
littering محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litters محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
fanner غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن
littered محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litter محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
l.u.m.o orbital unoccupiedmolecular lowestپایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
homo orbital occupiesmolecular highest بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
concentrates ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrate ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrating ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
LSD رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
autos امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
screening, screenings تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
screen تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screens تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com