Dictiornary-Farsi | اشفته گویی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
word salad	اشفته گویی


Other Matches

chiromancy	پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
telnet	پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
tumultuary	اشفته
perturbate	اشفته
messy	اشفته
inquiet	اشفته
frenzied	اشفته
disturbed	اشفته
upset	اشفته
upsets	اشفته
upsetting	اشفته
turbulent	اشفته
berserk	اشفته
chaotic	اشفته
flickering	اشفته
turbulant	اشفته
garbled	اشفته
dishevelled	اشفته نامرتب
embroiled	اشفته کردن
embroil	اشفته کردن
foul	نخ ماهیگیری اشفته
fouled	نخ ماهیگیری اشفته
berserker	اشفته ازجادررفته
fouler	نخ ماهیگیری اشفته
distempered	اشفته ناخوش
embrangle	اشفته کردن
higgledy piggledy	اشفته ونامرتب
embroiling	اشفته کردن
embroils	اشفته کردن
unsettled	اشفته مختل
disordered	بی ترتیب اشفته
puzzle	اشفته کردن
puzzles	اشفته کردن
mess	اشفته کردن
messes	اشفته کردن
harrow	اشفته کردن
harrows	اشفته کردن
puzzling	اشفته کردن
frenetic	اتشی اشفته
disheveled	اشفته نامرتب
vexatious	اشفته مضطرب
pertub	اشفته کردن
puzzleheaded	اشفته خیال
phrenetic	شوریده اشفته
roil	اشفته کردن
sleave	وضع اشفته
foulest	نخ ماهیگیری اشفته
to put in a flutter	اشفته کردن
over anxious	اشفته مضطرب
turbulent flow	جریان اشفته
fouls	نخ ماهیگیری اشفته
furibund	اشفته ازجادر رفته
to be in a flutter	سراسیمه یا اشفته بودن
burble	جریانهای گردابی و اشفته درسیال
whitewater racing	مسابقه در مسیر اشفته رودخانه
burbled	جریانهای گردابی و اشفته درسیال
distractedly	اشفته وار ازروی حیرت
whitewater	قسمت اشفته موج شکسته
burbling	جریانهای گردابی و اشفته درسیال
burbles	جریانهای گردابی و اشفته درسیال
snafu	اشفته بودن درهم وبرهم کردن
pies	چیز اشفته ونامرتب درهم ریختن
pie	چیز اشفته ونامرتب درهم ریختن
flea flicker	پاس اشفته برای گیج کردن حریف
critical raynold's number	عددی رینولدی که در ان تغییرات قابل توجهی از قبیل تبدیل جریان اشفته یا کاهش ناگهانی پسا صورت میگیرد
plain speaking	رک گویی
candor	رک گویی
soliloquy	تک گویی
soliloquies	تک گویی
free spokenness	رک گویی
ingenuousness	رک گویی
to stab in the back	بد گویی
one would say	گویی
as thought	گویی
laconic speech	کم گویی
knop	گویی
hypologia	کم گویی
scandal	بد گویی
candour	رک گویی
scandals	بد گویی
outdpokenness	رک گویی
downrightness	رک گویی
hypophrasia	کم گویی
pauciloquy	کم گویی
so to peaking	گویی
cluttering	بریده گویی
knocked	بد گویی کردن از
knock	بد گویی کردن از
rodomontade	گزاف گویی
rhodomontade	گزاف گویی
divagation	پریشان گویی
divination	غیب گویی
revilement	ناسزا گویی
reticency	سکوت کم گویی
echolalia	پژواک گویی
echophrasia	پژواک گویی
extemporization	بالبداهه گویی
self contradiction	تناقض گویی
knocks	بد گویی کردن از
contradictions	خلاف گویی
tautologize	مکرر گویی
stilted speech	مطنطن گویی
somniloquy or quence	سخن گویی
witticism	بذله گویی
soliloquize	تک گویی کردن
witticisms	بذله گویی
so to speak	چنانکه گویی
agitolalia	شتابان گویی
tachylalia	شتابان گویی
tachyphemia	شتابان گویی
ambage	ابهام گویی
contradiction	خلاف گویی
facetiousness	بذله گویی
ranten	بیهوده گویی
missatement	خلاف گویی
metonymy	به تقریب گویی
jest	بذله گویی
wits	بذله گویی
wit	بذله گویی
idioglossia	نامفهوم گویی
idiolalia	مهمل گویی
logorrhea	پراکنده گویی
lallation	کودکانه گویی
ellipsis	بریده گویی
polyphrasia	پریشان گویی
polylogia	پریشان گویی
jests	بذله گویی
repetitions	باز گویی
open heartedness	رک گویی صداقت
labyrinthine speech	پریشان گویی
knob	دستگیره گویی
pseudology	دروغ گویی
prate	یاوه گویی
free spokenness	ساده گویی
poeticism	شعر گویی
knobs	دستگیره گویی
ironies	وارونه گویی
irony	وارونه گویی
invective	ناسزا گویی
gratulation	تبریک گویی
repetition	باز گویی
iterance	باز گویی
overstatement	گزافه گویی
overstatements	گزافه گویی
gossip	اراجیف بد گویی
incoherence	گسسته گویی
bullshit	گزافه گویی
wittiness	بذله گویی
improvisation	بدیهه گویی
premonition	شوم گویی
premonitions	شوم گویی
waggery	بذله گویی
gossiped	اراجیف بد گویی
gossiping	اراجیف بد گویی
wittiness	لطیفه گویی
door-knob	دستگیره گویی
disclosure	بی پرده گویی
disclosures	بی پرده گویی
gossips	اراجیف بد گویی
leasing	دروغ گویی
vituperation	ناسزا گویی
rants	بیهوده گویی
piffle	مهمل گویی
restatements	باز گویی
to speak ill of	بد گویی کردن از
to fling d.	بد گویی کردن
scandalum magnatum	بد گویی از بزرگان
reticence	سکوت کم گویی
jocose	بذله گویی
jocosely	بذله گویی
exaggeration	گزافه گویی
rant	بیهوده گویی
ranting	بیهوده گویی
restatement	باز گویی
ranted	بیهوده گویی
verbosity	اطناب گویی
unreserve	بی پرده گویی
tympany	گزافه گویی
verbalization	دراز گویی
toucher	گویی که باجک برخوردکند
recriminative	پس دهنده بد گویی یا تهمت
logorrhea	پرحرفی وبیهوده گویی
quirk	مزاجی تناقض گویی
effusively	چنانکه گویی بریزد
quirks	مزاجی تناقض گویی
veridical	از روی حقیقت گویی
Is that so ? You dont say.	نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
deliriousness	پرت گویی [روانشناسی]
deliriousness	هذیان گویی [روانشناسی]
nattering	یاوه گویی کردن
nattered	یاوه گویی کردن
Do you mean it ? Really ? Honestly ?	جان من ؟( جدی می گویی )
recriminatory	پس دهنده بد گویی یاتهمت
natter	یاوه گویی کردن
bullshit	چرند گویی کردن
tergiversation	بی ثباتی تناقض گویی
natters	یاوه گویی کردن
obsequiousness	تملق مزاج گویی
divine	غیب گویی کردن
corespondent	مسئول جواب گویی