Dictiornary-Farsi | اشکارساز حداکثر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
maximum detector	اشکارساز حداکثر


Other Matches

max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
mixer	اشکارساز
mixers	اشکارساز
detectors	اشکارساز
detector	اشکارساز
second detector	اشکارساز
first detector	اشکارساز
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
ratio detector	اشکارساز نسبت
lindberg detector	اشکارساز لیندبرگ
precipitating factor	عامل اشکارساز
regenerative detector	اشکارساز تشدیدی
phase detector	اشکارساز فاز
linear detector	اشکارساز خطی
phase discriminator	اشکارساز فاز
nuclear detector	اشکارساز هستهای
frequency demodulator	اشکارساز فرکانس
electrolytic detector	اشکارساز الکترولیتی
detector tube	لامپ اشکارساز
detecting crystal	بلور اشکارساز
gas detector	اشکارساز گازی
grid current rectifier	اشکارساز شبکه
grid detector	اشکارساز شبکه
ground detector	اشکارساز زمین
current detector	اشکارساز جریان
crystal set	گیرنده اشکارساز
crystal set	اشکارساز کریستالی
crystal detector	اشکارساز بلورین
contact detector	اشکارساز کنتاکتی
fault detector	اشکارساز خطا
video detector	اشکارساز ویدئو
detector circuit	مدار اشکارساز
fire detection system	سیستم اشکارساز حریق
h.f.d	اشکارساز شعلهای هیدروژنی
sweep potential detector	اشکارساز جاروکننده پتانسیلی
crankcase mist detector	اشکارساز الودگی روغن
vacuum tube detector	اشکارساز با لامپ خلاء
hydrogen flame detector	اشکارساز شعلهای هیدروژن
barrier layer detector	اشکارساز لایه سدی
ground indicator	اشکارساز اتصال با زمین
ground detector	اشکارساز اتصال با زمین
f.i.d	اشکارساز یونش شعلهای
flame ionization detector	اشکارساز یونش شعلهای
electron capture detector	اشکارساز الکترون گیراندازی
oscillator	تفکیک کننده امواج اشکارساز
impluse modulator	اشکارساز ضربه جریان مدولاتور ایمپولز
insulation detector	دستگاه ازمایش عایق بندی اشکارساز ایزولاسیون
endurance	حداکثر
maximum	حداکثر
peak	حداکثر
maximal	حداکثر
uttermost	حداکثر
peaking	حداکثر
peaks	حداکثر
outsides	حداکثر
outside	حداکثر
full speed	حداکثر سرعت
maximum available powere	توان حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
full bore	حداکثر تلاش
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
global maximum	حداکثر مطلق
maximum price	حداکثر بها
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum power demand	مصرف حداکثر
peak current	جریان حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum current	جریان حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
flat out	حداکثر سرعت
maximum capacity	فرفیت حداکثر
payloads	حداکثر بار
price ceilings	حداکثر قیمت
peak voltage	ولتاژ حداکثر
peak speed	حداکثر سرعت
peak output	حداکثر تولید
peak load	بار حداکثر
peak load	حداکثر بار
peak demand	حداکثر تقاضا
peaks	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
high tide	حداکثر مد دریا
high tides	حداکثر مد دریا
supercharge	خرج حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت
submaximal	زیر حداکثر
payload	حداکثر بار
relative maximum	حداکثر نسبی
peak	حداکثر کاکل
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum work	کار حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
utmost	منتهای کوشش حداکثر
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
breaking load	حداکثر تحمل بار
flank speed	حداکثر سرعت قایق
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر