Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
move to tears
اشک از چشمان کسی جاری شدن
Other Matches
drivel
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
streaming eyes
چشمان اشکبار
die away
چشمان خماریابیحال
blear eyes
چشمان قی گرفته
dilated eges
چشمان بادکرده
d. eyes
چشمان بادکرده
expressive eyes
چشمان با حالت
hazel eyes
چشمان میشی
languideyes
چشمان بی حال
languideyes
چشمان بیمار
languishing eyes
چشمان خمار
dry-eyed
دارای چشمان بیسرشک
haggard
دارای چشمان فرورفته
f.eyes
چشمان فتان یاگیرنده
sunken eyes
چشمان فرو رفته
popeyed
دارای چشمان برامده
stalk eyed
دارای چشمان جلوامده
asquint
با چشمان لوچ یاچپ
coma vigil
اغماء با چشمان باز
beady eyes
چشمان ریز براق
fire eyed
دارای چشمان افروخته یادرخشان
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
wild eyed
دارای چشمان وحشی وخیره
beady
دارای چشمان ریز وگرد
sloe eyed
دارای چشمان ابی پرنگ
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
bushbabies
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
sister in law
جاری
current cell
سل جاری
interfluent
در هم جاری
groovy
جاری
interfluous
در هم جاری
currents
جاری
running water
اب جاری
pourer
جاری
actuals
جاری
sluicy
جاری
going
جاری
volant
جاری
current
جاری
gushing
جاری
running
جاری
present-day
جاری
current liabilities
بدهیهای جاری
current expenditure
هزینه جاری
current liabilites
بدهیهای جاری
current instruction
دستورالعمل جاری
current cell indicator
نشانگر سل جاری
current loop
حلقه جاری
current date
تاریخ جاری
current budget
بودجه جاری
current files
پروندههای جاری
current liability
بدهی جاری
current income
درامد جاری
current liability
بدهیهای جاری
trill
جاری شدن
currently
بطور جاری
current assets
دارایی جاری
routine
خط مشی جاری
routine
روش جاری
competitive price
قیمت جاری
routinely
خط مشی جاری
routinely
روش جاری
routines
خط مشی جاری
routines
روش جاری
circulating asset
دارایی جاری
callendar year
سال جاری
standing orders
دستور جاری
bank overdraft
حساب جاری
trilled
جاری شدن
trills
جاری شدن
current assets
دارائیهای جاری
current asset
دارایی جاری
checking account
حساب جاری
checking accounts
حساب جاری
current account
حساب جاری
current accounts
حساب جاری
account cuurent
حساب جاری
current price
قیمت جاری
AC
حساب جاری
standing order
دستور جاری
tidal volume
حجم جاری
yield
جاری شدن
yields
جاری شدن
rules of procedure
روش جاری
present income
درامد جاری
working capacity
سرمایه جاری
yeild
جاری شدن
flowed
جاری شدن
Blood was running .
خون جاری شد
flows
جاری شدن
The regulations in force .
مقررات جاری
During (in)the current year.
درسال جاری
present consumption
مصرف جاری
standing
روش جاری
currents
جاری و روان
oozed
جریان جاری
oozes
جریان جاری
oozing
جریان جاری
yeild point
حد جاری شدن
electrodynamics
الکترسیته جاری
disembogue
جاری شدن
demand deposit
سپرده جاری
current yield
بازده جاری
current ratio
نسبت جاری
ooze
جریان جاری
flow
جاری شدن
perfuse
جاری ساختن
yielded
جاری شدن
current
جاری و روان
excurrent
جاری شونده
liquid limit
حد جاری شدن
at the current rate of exchange
به نرخ مبادله جاری
daily routine
عادت جاری روزانه
pouring
جاری شدن یا ساختن
at the current rate of exchange
به نرخ جاری ارز
balance on current account
مانده حساب جاری
circumfluent
جاری شونده دراطراف
circulate
جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
pass book
دفتر حساب جاری
passbook
دفتر حساب جاری
payment on open account
پرداخت در حساب جاری
pour point
نقطه جاری شدن
pronounce the formula of a specified
صیغه جاری کردن
current account balance
تراز حساب جاری
current rate of growth
نزخ رشد جاری
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
the th inst
پنجم بماه جاری
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
snivelling
ازبینی جاری شدن
poured
افشاندن جاری شدن
poured
جاری شدن یا ساختن
pouring
افشاندن جاری شدن
pours
افشاندن جاری شدن
pours
جاری شدن یا ساختن
instant
مربوط به ماه جاری
instants
مربوط به ماه جاری
bleeds
خون جاری شدن از
pour
جاری شدن یا ساختن
snivels
ازبینی جاری شدن
print
پس از اتمام کار جاری
snivelled
ازبینی جاری شدن
sniveling
ازبینی جاری شدن
sniveled
ازبینی جاری شدن
snivel
ازبینی جاری شدن
blood
خون جاری کردن
tapped
از شیر اب جاری کردن
prints
پس از اتمام کار جاری
printed
پس از اتمام کار جاری
bleed
خون جاری شدن از
flow
جریان جاری کردن
outflow
به بیرون جاری شدن
flowed
جریان جاری کردن
tap
از شیر اب جاری کردن
outflows
به بیرون جاری شدن
jetting
مانندفواره جاری کردن
active a ccount
حساب متحرک یا جاری
jetted
مانندفواره جاری کردن
flows
جریان جاری کردن
jets
مانندفواره جاری کردن
jet
مانندفواره جاری کردن
pour
افشاندن جاری شدن
tapping
از شیر اب جاری کردن
flux
جاری شدن گداختن
checking accounts
حساب جاری بانکی
checking account
حساب جاری بانکی
ancestral file
که فرزند فایل جاری است
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
flowed
جاری بودن روان شدن
profluent
جاری بمقدار زیاد ساری
flow
جاری بودن روان شدن
flows
جاری بودن روان شدن
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
winterbourne
رودی که در زمستان جاری میشود
newsreel
فیلم اخبار جاری روز
rules of procedure
قوانین مربوط به روش جاری
newsreels
فیلم اخبار جاری روز
emanates
جاری شدن تجلی کردن
routines
جریان عادی عادت جاری
confluent
باهم جاری شونده متلاقی
routinely
جریان عادی عادت جاری
emanating
جاری شدن تجلی کردن
routine
جریان عادی عادت جاری
emanate
جاری شدن تجلی کردن
emanated
جاری شدن تجلی کردن
shape factor
نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
currency depreciation race
تجدید نظر در قیمت پول جاری
conduct
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducting
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
riffled
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com