English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (5 milliseconds)
English Persian
valuable goods اشیاء باارزش
Other Matches
valuable باارزش
cost bearer باارزش
noteworthy باارزش
worthful باارزش
chichi باارزش
imburse باارزش کردن
valorous باارزش دلیرانه
food for thought <idiom> درمورد چیز باارزش فکر کردن
think little of <idiom> تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
thing اشیاء
still life نقش اشیاء
prohibited goods اشیاء ممنوع
consumer goods اشیاء مصرفی
turnery اشیاء تراشیدنی
valuable goods اشیاء بهادار
equipollent اشیاء هم قوه
hidden objects اشیاء پنهان
means objects اشیاء وسیله
odds and ends <idiom> اشیاء جوروباجور
gew gaw اشیاء قشنگ بی مصرف
bric a brac اشیاء کهنه وعتیقه
achate اشیاء خریداری شده
reliquary جعبه اشیاء متبرکه
reliquaries جعبه اشیاء متبرکه
antique shop فروشگاه اشیاء عتیقه
sacrilege سرقت اشیاء مقدسه
harness اشیاء تهیه کردن
harnessed اشیاء تهیه کردن
harnessing اشیاء تهیه کردن
abandonee صاحب اشیاء ترک شده
microstructure ساختمان میکروسکپی اشیاء یابافت ها
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
catchall فرف یامخزن اشیاء گوناگون
phantasmagoria منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
phantasmagorias منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
avoirdupois اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
anthropopathism اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
scrimshaw اشیاء منبت کاری یا حکاکی شده زینتی
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
doppler radar رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
comparator دستگاه اندازه گیری وسنجش وقیاس اشیاء
false parallax تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
micrometer caliper پرگار مخصوص اندازه گیری اشیاء خیلی ریز
flea market بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea markets بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
periscopes دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
periscope دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
spasur سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
stroke writer ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد
fetish اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
fetishes اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
sprites اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
z scale نوعی مقیاس خطی روی عکس هوایی مورب که برای اندازه گیری ارتفاع اشیاء به کار می رود
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
conceptual tool وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
spectrozonal photography عکاسی از اشیاء منتخب عکاسی از اشیای مخصوص
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
quantity equation of exchange یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
moment ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moments ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com