English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
English Persian
nerd اشیانه لانه کردن
nerds اشیانه لانه کردن
Other Matches
anthill خاکریزی که مورهنگام لانه سازی در اطراف لانه خود ایجاد میکند
formicary لانه مورچه لانه مور
formicarm لانه مورچه لانه مور
kennels لانه کردن
hole در لانه کردن
kennel لانه کردن
holes در لانه کردن
holing در لانه کردن
holed در لانه کردن
nestles لانه کردن اسودن
burrowing زیرزمین لانه کردن
burrows زیرزمین لانه کردن
nestled لانه کردن اسودن
nestle لانه کردن اسودن
burrow زیرزمین لانه کردن
burrowed زیرزمین لانه کردن
unearth از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unkennel از سوراخ یا لانه بیرون کردن
unearthing از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearthed از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearths از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
honey combing روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
nests اشیانه
hangar اشیانه
hangars اشیانه
hangar deck پل اشیانه
nest اشیانه
nacelle اشیانه
nidicolous هم اشیانه
nests اشیانه تیربار
nide اشیانه قرقاول
pillbox اشیانه بتونی
pillboxes اشیانه بتونی
nidification اشیانه سازی
hangars اشیانه هواپیما
nest اشیانه تیربار
hangar اشیانه هواپیما
nestlings جوجه اشیانه
nestling جوجه اشیانه
alcoves اشیانه زمین شناسی
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
alcove اشیانه زمین شناسی
pensile birds پرندگانی که اشیانه اویخته میسازند
bird's nest حرکت اشیانه پرنده روی دارحلقه
pip لانه
nerd لانه
dog hole لانه سگ
doghouse لانه سگ
pips لانه
pipping لانه
den لانه
dens لانه
pipped لانه
doh hutch لانه سگ
kennel لانه سگ
kennels لانه سگ
nerds لانه
nests لانه
nest لانه
nest building لانه سازی
pigeonry لانه کبوتر
pigenhole لانه کبوتر
nest لانه ساختن
implantation لانه گیری
nidify لانه ساختن
kennel لانه روباه
vespiary لانه زنبور
pigeon-holes لانه کبوتر
nidificate لانه سازی
kennels لانه روباه
pigeon house لانه کبوتر
nests لانه ساختن
pigeon-hole لانه کبوتر
honeycombs لانه زنبوری
honey combed لانه زنبوری
piggery لانه خوک
piggeries لانه خوک
lairs کنام لانه
homing لانه گروی
pigeon hole لانه کبوتر
lair کنام لانه
aviary لانه مرغ
aviaries لانه مرغ
termitary لانه موریانه
honeycomb لانه زنبوری
termitarium لانه موریانه
cubbyhole لانه کبوتر
forme لانه یا جای خرگوش
pesthole لانه بیماری ومیکروب
cellular brick اجر لانه زنبوری
collenchyma بافت لانه زنبوری
pillboxes لانه توپ ومسلسل
duolateral coil پیچک لانه زنبوری
dower لانه خرگوش وغیره
lodge به لانه پناه بردن
lodged به لانه پناه بردن
pillbox لانه توپ ومسلسل
lodges به لانه پناه بردن
wood boring لانه کننده درمغز چوب
mason wasp زنبور غیر اجتماعی لانه زی
roosts لانه مرغ جای شب بسر بردن
roosted لانه مرغ جای شب بسر بردن
roosting لانه مرغ جای شب بسر بردن
roost لانه مرغ جای شب بسر بردن
harvest mouse یکجورموش که درساقههای گندم لانه میکند
holes نقب لانه خرگوش و امثال ان روزنه کندن
holing نقب لانه خرگوش و امثال ان روزنه کندن
holed نقب لانه خرگوش و امثال ان روزنه کندن
hole نقب لانه خرگوش و امثال ان روزنه کندن
bolt تیر کوتاه سگی که شکار را از لانه بیرون می کشد
Much as the snake hates the penny-royal, the herb . <proverb> مار از پونه بدش مى آید در لانه اش سبز مى شود .
bolting تیر کوتاه سگی که شکار را از لانه بیرون می کشد
bolted تیر کوتاه سگی که شکار را از لانه بیرون می کشد
bolts تیر کوتاه سگی که شکار را از لانه بیرون می کشد
house martins یکجور پرستو که لانه گلی بردیوار خانه ها میسازد
house martin یکجور پرستو که لانه گلی بردیوار خانه ها میسازد
martin نوعی پرستو که لانه گلی بر دیوار خانه میسازد ادم گول خور
aprons محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
apron محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
cellular لانه زنبوری خانه خانه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com