Dictiornary-Farsi | اصحاب دعوی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 209 (10 milliseconds)

English	Persian
litigants	اصحاب دعوی
parties	اصحاب دعوی
claimants	اصحاب دعوی
parties of dispute	اصحاب دعوی
parties to a dispute	اصحاب دعوی


Search result with all words

exparte	قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
misjoinder	اتحاد ناصحیح وتبانی اصحاب دعوی
peremptory challenge	رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
pre audience	ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
Other Matches

companions of the prophet	اصحاب پیامبر
restitution of conjugal rights	دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
pretend	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
trover	دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
pleadings	افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
fabianism	نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
profession	دعوی
professions	دعوی
quarreled	دعوی
suit at law	دعوی
lawsuits	دعوی
quarrels	دعوی
quarrelling	دعوی
quarrelled	دعوی
quarreling	دعوی
pretension	دعوی
quarrel	دعوی
pretensions	دعوی
strife	دعوی
lawsuit	دعوی
cases	دعوی
claim	دعوی
claims	دعوی
claimed	دعوی
claiming	دعوی
case	دعوی
acquittance	ترک دعوی
lis mota	شروع دعوی
acquittance	سندترک دعوی
jactitation	دعوی دروغ
jactation	دعوی دروغ
criminal action	دعوی جزایی
party to a suit	طرف دعوی
personal action	دعوی منقول
personal action	دعوی شخصی
mertis of the case	ماهیت دعوی
post litem motam	پس از طرح دعوی
counter claim	دعوی متقابل
counterclaim	دعوی متقابل
set off	دعوی متقابل
litigant	طرف دعوی
bringing an action	اقامه دعوی
civil action	دعوی مدنی
initiating proceedings	اقامه دعوی
cause of claim	منشاء دعوی
desistement	انصراف از دعوی
hearings	استماع دعوی
nullity proceeding	دعوی بطلان
desistement	ترک دعوی
claim for restitution	دعوی استرداد
object of claim	خواسته دعوی
cross action	دعوی متقابل
opponent	طرف دعوی
opponents	طرف دعوی
ancillary suit	دعوی طاری
pretensions	دعوی خودفروشی
admissible case	دعوی مسموع
hearing	استماع دعوی
pretension	دعوی خودفروشی
possessory action	دعوی مالکیت
cases	دعوی مورد
litigation	ترافع دعوی
litigation	دعوی قضایی
the litigants	طرفین دعوی
s.c	همان دعوی
plea	پاسخ دعوی
pleas	پاسخ دعوی
sue	دعوی کردن
sued	دعوی کردن
sues	دعوی کردن
right of action	حق اقامه دعوی
set up claim to	دعوی کردن
splitting a cause of action	تجزیه دعوی
cases	دعوی مرافعه
case	دعوی مورد
substituted service	اوراق دعوی
subject of debate	موضوع دعوی
issue	موضوع دعوی
case	دعوی مرافعه
disclaimers	ترک دعوی
disclaimer	ترک دعوی
issued	موضوع دعوی
issues	موضوع دعوی
suing	دعوی کردن
waiving a claim	اسقاط دعوی
retraxit	استرداد دعوی
quarreling	دعوی کردن
hypothetical case	دعوی فرضی
vexatious action	دعوی ایذائی
suits	خواستگاری دعوی
suited	خواستگاری دعوی
quitclaim	ترک دعوی
suit	خواستگاری دعوی
proceeding for damage	دعوی خسارت
prime impression	دعوی ابتدایی
prime impression	دعوی بدوی
remedy sought by plaintiff	خواسته دعوی
quarrelled	دعوی کردن
restitution of conjugal rights	دعوی تمکین
quarreled	دعوی کردن
quarrel	دعوی کردن
relinquishment of a claim	اسقاط دعوی
quarrelling	دعوی کردن
relinquishment of a claim	ترک دعوی
quarrels	دعوی کردن
withdrawal of a case	استرداد دعوی
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom>	شروع به دعوی کردن
pleas in bar	مدافعات مسقط دعوی
evidance in substanttiation of claims	ادله اثبات دعوی
disaffirm	ترک دعوی کردن
real action	دعوی غیر منقول
taxation of costs	ارزیابی هزینههای دعوی
right of action	حق طرح دعوی در دادگاه
replevin	دعوی اعاده مالکیت
prima facie case	دعوی قابل استماع
right of action	حق طرح دعوی دردادگاه
relinquish a claim	ترک دعوی کردن
quitclaim	سند ترک دعوی
possessory action	دعوی اعاده مالکیت
querela	دعوی مطروح در محکمه
obiter dictum	خارج از موضوع دعوی
secta	ادله خواهان دعوی
judge advocate	اقامه کننده دعوی
litigable	قابل طرح دعوی
lodge a complaint	اقامه دعوی کردن
lose the case	محکوم شدن در دعوی
subduct	ترک دعوی کردن
sounding in damages	دعوی خسارت مستدل
pretend to	دعوی یا ادعا کردن
security for costs	تامین هزینه دعوی
prima facie case	دعوی قابل طرح
seduction	دعوی فریب و اغوا
disclaim	ترک دعوی کردن
disclaimed	ترک دعوی کردن
disclaiming	ترک دعوی کردن
disclaims	ترک دعوی کردن
traversing	تکذیب کردن دعوی
traverses	تکذیب کردن دعوی
traversed	تکذیب کردن دعوی
traverse	تکذیب کردن دعوی
litigating	طرح دعوی کردن
litigate	طرح دعوی کردن
litigated	طرح دعوی کردن
litigates	طرح دعوی کردن
bills	گزارش جریان دعوی
bill	گزارش جریان دعوی
parties	متداعیین اطراف دعوی
quarrel	دعوی کردن منازعه
quarreled	دعوی کردن منازعه
relinquished	ترک دعوی کردن
relinquish	ترک دعوی کردن
quarreling	دعوی کردن منازعه
civil action	دعوی مدنی یا حقوقی
quarrelling	دعوی کردن منازعه
quarrels	دعوی کردن منازعه
quarrelled	دعوی کردن منازعه
action in personam	دعوی بر علیه شخص
relinquishes	ترک دعوی کردن
dismissals	عزل مختومه کردن دعوی
lawsuits	دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
suppliant	خواهان دعوی اعاده تصرف
dismissal	عزل مختومه کردن دعوی
pretend	بخود بستن دعوی کردن
venues	محل وقوع جرم یا دعوی
pretending	بخود بستن دعوی کردن
pretends	بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom	دعوی عقل یا حکمت کردن
sounding in damages	دعوی خسارت صحیح و محکم
counter charge	دعوی متقابل در امر جزایی
action in rem	دعوی بر علیه عین مال
extrajudicial	بدون ارتباط به موضوع دعوی
forclosure	سلب حق اقامه دعوی ممانعت
venue	محل وقوع جرم یا دعوی
jactitation of marriage	دعوی دروغ نسبت به زناشویی
libllant	خواهان یا شاکی دعوی افترا
lawsuit	دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
non suit	ترک دعوی به وسیله خواهان
litigate	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
bring a suit against a person	اقامه دعوی علیه کسی کردن
real action	دعوی راجع به اموال غیر منقول
bring an action against someone	علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone	علیه کسی اقامه دعوی کردن
relicta verificatione	تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
to initiate legal action	دعوی حقوقی را راه انداختن [حقوق]
renunciative	مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
renunciatory	مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
replication	جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
We lost the case . We were convicted.	دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
variance	اختلاف و نتاقض در ارکان مختلف دعوی
litigates	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
released	ترک دعوی ابراء کسی از دین
to start quarrelling <idiom>	شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
join issue with a person	با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
release	ترک دعوی ابراء کسی از دین
litigated	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
I will be instigating [initiating] legal proceedings.	من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
litigating	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
releases	ترک دعوی ابراء کسی از دین