English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
prolotherapy اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
Other Matches
lyse بوسیله " لیزین " تجزیه سلولی بعمل اوردن
schizogony تولید مثل بوسیله شکاف یاتقسیم سلولی
correction for attenuation اصلاح برای کاهش
shoots رویش انشعابی رویش شاخه
shoot رویش انشعابی رویش شاخه
afflux خیزاب بالاامدن سطح اب رودخانه بوسیله کاهش عرض رودخانه
liquidity preference theory براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
iron law of wage قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
revising اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise اصلاح کردن اصلاح نمودن
modification kit جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
self correcting خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
decreased کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease کاهش یافتن کم شدن کاهش
organic عضوی
memberless بی عضوی
organicism عضوی نگری
organic set امایه عضوی
six membered ring حلقه شش عضوی
dysarthria نارساگویی عضوی
dyadic unit واحد دو عضوی
octamerous هشت عضوی
diad گروه دو عضوی
organic disorder اختلال عضوی
dyad گروه دو عضوی
organic deafness کری عضوی
monoplegia فلج یک عضوی
inorganic غیر عضوی
organic sensations احساسهای عضوی
maimed اختلال یا از کارافتادگی عضوی
maims اختلال یا از کارافتادگی عضوی
brachium هر عضوی شبیه بازو
maim اختلال یا از کارافتادگی عضوی
organic mental disorder اختلال روانی عضوی
struma اتساع و گشادشدن هر عضوی
amputation قطع عضوی از بدن
psychalgia درد غیر عضوی
organic psychosis روان پریشی عضوی
maiming اختلال یا از کارافتادگی عضوی
ablation قطع عضوی از بدن
germination رویش
excrescence رویش ناهنجار
extroversion رویش برونی
ovular growth رویش تخمک
orthotropism رویش عمودی
mushroom growth رویش تند
vegetive رویش کننده
growing point نقطه رویش
ingrowth رویش درونی
gigas رویش بلند تر
excrescency رویش ناهنجارنسوج
excrescences رویش ناهنجار
intergrowth رویش توام
hypertrophy بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم
viscus عضوی که دراحشاء واقع شده است
unicellularity یک سلولی
unicellular یک سلولی
cellulous سلولی
tranillumination انقال نور از خلال عضوی بعضو دیگری
She is on familiar (intimate) terms with me. با من رویش باز است
pubescence رویش مو درپشت زهار
vegetative روینده رویش کننده
germinative وابسته به رویش تخم
antiplant agent عامل ضد رویش گیاهان
cockles رویش زگیل مانند
herbicides مواد ضد رویش گیاه
cockle رویش زگیل مانند
extrovert دارای رویش برونی
extroverts دارای رویش برونی
herbicide مواد ضد رویش گیاه
amoebae جانور تک سلولی
extracellular خارج سلولی
amebas جانور تک سلولی
amebae جانور تک سلولی
intercellular داخل سلولی
multicellular چند سلولی
cellular بافت سلولی
amoebas جانور تک سلولی
meiosis تقسیم سلولی
amoeba جانور تک سلولی
cell animation تحرک سلولی
cell receptor گیرنده سلولی
acellular غیر سلولی
emphysema اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا باد
play footsie <idiom> از زیرمیز با پا عضوی از بدن شخص مقابل را لمس کردن
hyperostosis رویش غیر طبیعی استخوان
his face is p with small pox رویش ازابله پرازچاله است
endomorphism رویش از روپوست درون دگرگونی
endomorphy رویش از روپوست درون دگرگونی
cellular structure ساختارسلولی سازه سلولی
exoenzyme انزیم خارج سلولی
diploblastic دارای دو غشاء سلولی
endoenzyme انزیم داخل سلولی
amitosis یک نوع تقسیم سلولی
amoebic وابسته به جانور تک سلولی
sclerenchyma بافت سخت سلولی
karyokinesis مرحله تقسیم سلولی
macronucleus هسته سلولی بزرگتر
lysate حاصل تجزیه سلولی
Internet انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای اینترنت را تشخیص میدهد
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
decreased کاهش دادن کاهش
decreases کاهش دادن کاهش
decrease کاهش دادن کاهش
protoplasm ماده اصلی جسم سلولی
triploblastic دارای سه غشاء سلولی ابتدایی
agamete تکثیر سلولی غیر جنسی
stratum رتبه طبقه نسج سلولی
receptacle حفره درون سلولی گیاه
receptacles حفره درون سلولی گیاه
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
monomorphic or phous دارای یک شکل ثابت در همه مدت رویش
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
prophase مرحله اولیه تقسیم سلولی پیشگاه
karyolymph ماده اساسی زمینه هسته سلولی
lumen حفره سلولی درون جدار گیاه
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
telophase اخرین مرحله تقسیم غیر مستقیم سلولی
gametocyte سلولی که تقسیم شده و از ان سلول جنسی بوجود میاید
mastigophoran اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
macromere سلولهای بزرگتری که در اثر تقسیم سلولی نامساوی تخم ایجادمیشود
islets of langerhans دستههای سلولی اثنی عشر بنام >جزایرلانگرهانس < که تولید انسولین میکنند
Internet انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای جدید اینترنت را پیش از اینکه به IETF مراجعه کنند بررسی میکند
micronucleus یکی از دوهسته کوچکتر مرکزی مژه داران که رویش جانور را تحت کنترل دارد
palimpsest نسخه خطی یا دست نوشتهای که نوشتهء روی ان پاک شده و دوباره رویش نوشته باشند
lymphoblast سلولی که تبدیل بذره سفید یابیرنگ بلغم یاخلط میگردد سلول نرسیده لنفی
acid reduction کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
ontogeny رشد شناسی تاریخچه رشد و رویش موجودات
colony گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
gemmulation جوانه کوچک ایجادموجود تازه توسط جوانه سلولی
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
sarcoid زگیل یا جوش گوشتی رویش گوشتی
qyaternary چهار واحدی چهار عضوی
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hyprostosis رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
revisions اصلاح
repair اصلاح
rehabilitation اصلاح
reforming اصلاح
repaired اصلاح
revision اصلاح
improvements اصلاح
improvement اصلاح
arrangements اصلاح
arrangement اصلاح
reclamation اصلاح
reform اصلاح
reforms اصلاح
atonement اصلاح
betterment اصلاح
regeneration اصلاح
shading اصلاح
melioration اصلاح
modifiation اصلاح
modification اصلاح
reconciliation اصلاح
reparation اصلاح
amendments اصلاح
alternation اصلاح
shavind اصلاح
correction اصلاح
reconcilement اصلاح اصلاح
emendation اصلاح
amendment اصلاح
rectification اصلاح
adjustments اصلاح
adjustment اصلاح
reformation اصلاح
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
in plant درحال رویش درحال رشد
hair [الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
reclaimed اصلاح شدن
modification اصلاح مدل
reclaiming اصلاح شدن
modification پیرایش اصلاح
reclaims اصلاح شدن
modifies اصلاح کردن
corrective اصلاح کننده
regenarate اصلاح شده
reclaim اصلاح شدن
amended اصلاح کردن
address modification اصلاح آدرس
address modification اصلاح نشانی
reformatories کانون اصلاح
reformatory کانون اصلاح
mender اصلاح کننده
reformist اصلاح طلبانه
amend اصلاح کردن
rectify اصلاح کردن
filed اصلاح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com