Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
English
Persian
retrieve
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieves
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
Other Matches
reformatory schools
کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
edified
تهذیب کردن
refines
تهذیب کردن
regenerated
تهذیب کردن
regenerates
تهذیب کردن
regenerate
تهذیب کردن
edifies
تهذیب کردن
edify
تهذیب کردن
refine
تهذیب کردن
regenerating
تهذیب کردن
revise
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising
اصلاح کردن اصلاح نمودن
gained
حصول تحصیل منفعت کردن
gain
حصول تحصیل منفعت کردن
gains
حصول تحصیل منفعت کردن
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
polish
تهذیب
reformation
تهذیب
edification
تهذیب
refinement
تهذیب
refinements
تهذیب
polishes
تهذیب
modification kit
جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
edification
تهذیب اخلاق
cultivation
تهذیب ترویج
edifying
تهذیب کننده
edificatory
تهذیب کننده
recoveries
حصول
recovery
حصول
gains
حصول
gain
حصول
procuration
حصول
reaches
حصول
procuance
حصول
gained
حصول
reaching
حصول
reached
حصول
reach
حصول
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
self correcting
خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
regeneration
نوزایش تهذیب اخلاق
reform school
مدرسه تهذیب اخلاقی
emends
اصلاح کردن
accords
اصلاح کردن
accord
اصلاح کردن
accomodate
اصلاح کردن
accorded
اصلاح کردن
revising
حک و اصلاح کردن
revises
حک و اصلاح کردن
accommodate
اصلاح کردن
rectifies
اصلاح کردن
modifying
اصلاح کردن
accommodated
اصلاح کردن
rectified
اصلاح کردن
to sct aright
اصلاح کردن
revise
حک و اصلاح کردن
accommodates
اصلاح کردن
rectify
اصلاح کردن
amended
اصلاح کردن
emended
اصلاح کردن
emend
اصلاح کردن
redress
اصلاح کردن
meliorate
اصلاح کردن
modifies
اصلاح کردن
amending
اصلاح کردن
redressed
اصلاح کردن
amend
اصلاح کردن
modify
اصلاح کردن
emending
اصلاح کردن
redresses
اصلاح کردن
altering
اصلاح کردن
alters
اصلاح کردن
alter
اصلاح کردن
filed
اصلاح کردن
file
اصلاح کردن
altered
اصلاح کردن
attainments
حصول اکتساب
accessed
وسیله حصول
acquirable
قابل حصول
attainment
حصول اکتساب
unachievable
غیرقابل حصول
obtainable
قابل حصول
attainability
قابلیت حصول
get at able
قابل حصول
accesses
وسیله حصول
accessing
وسیله حصول
access
وسیله حصول
procurable
قابل حصول
overrefinement
تهذیب بسیار اراستگی فراوان
To get a haitcut.
اصلاح کردن (موی سر )
interbreed
اصلاح نژاد کردن
linebreed
اصلاح نژادی کردن
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
culturist
فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
reforms
اصلاح اساسی کردن یا شدن
reform
اصلاح اساسی کردن یا شدن
To get a shave.
اصلاح کردن ( ریش تراشیدن )
reloading
پر کردن مجدد
reloaded
پر کردن مجدد
reload
پر کردن مجدد
reloads
پر کردن مجدد
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
relays
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
remelt
ذوب کردن مجدد
subdevice
بخش کردن مجدد
subdevice
قسمت کردن مجدد
reconditioning
شرطی کردن مجدد
reprecipitation
رسوب کردن مجدد
reproduction
تولید کردن مجدد
reproductions
تولید کردن مجدد
redesign
طراحی مجدد کردن
unobtainable
بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
He cut himself while shaving.
موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
reflow
فروکش کردن جریان مجدد
refer
مراجعه کردن بازدید مجدد
refers
مراجعه کردن بازدید مجدد
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
referred
مراجعه کردن بازدید مجدد
righting
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righted
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
right
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
reworking
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked
برای کاربرد مجدد آماده کردن
rework
برای کاربرد مجدد آماده کردن
characteristic strength
مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
rectify
یکسو کردن اصلاح کردن
right
درست کردن اصلاح کردن
ameliorate
اصلاح کردن چاره کردن
modifying
اصلاح کردن مناسب کردن
reclaims
مرمت کردن اصلاح کردن
remedying
اصلاح کردن جبران کردن
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
ameliorated
اصلاح کردن چاره کردن
rectifies
یکسو کردن اصلاح کردن
reclaim
مرمت کردن اصلاح کردن
reclaiming
مرمت کردن اصلاح کردن
righted
درست کردن اصلاح کردن
righting
درست کردن اصلاح کردن
reclaimed
مرمت کردن اصلاح کردن
ameliorates
اصلاح کردن چاره کردن
improvement
اصلاح کردن بهترسازی کردن
remedy
اصلاح کردن جبران کردن
bunt
الک کردن اصلاح کردن
modify
اصلاح کردن مناسب کردن
remedies
اصلاح کردن جبران کردن
remedied
اصلاح کردن جبران کردن
to mend or end
اصلاح کردن یا موقوف کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
correct
اصلاح کردن تادیب کردن
correcting
اصلاح کردن تادیب کردن
corrects
اصلاح کردن تادیب کردن
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
improvements
اصلاح کردن بهترسازی کردن
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
modifies
اصلاح کردن مناسب کردن
ameliorating
اصلاح کردن چاره کردن
rectified
یکسو کردن اصلاح کردن
best power mixture
نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
reboot
بار کردن مجدد سیستم عامل در حین محاسبه
best economy mixture
نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
write permit ring
چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
nonerasable storage
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
storage
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
rearming
تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
rezone
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
autos
توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
auto
توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
denationalization
تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
garbage
سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود
melioration
اصلاح
emendation
اصلاح
correction
اصلاح
reformation
اصلاح
repair
اصلاح
alternation
اصلاح
improvements
اصلاح
repaired
اصلاح
shavind
اصلاح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com